یاباب الحوائج
دوستان برای ما حقیران هم دعا کنید .ان شاء الله عاقبت بخیر باشیم.وحاجت روا
با یک صلوات هدیه به امام جواد علیه السلام
ارسالی از هموطن....
مانتوجلوبازباطرحچفیہ//:🙄
شیطونہمیگہبرمخودموداربزنم
ایناچیہمیانبہبازارآخہ..😐
مسئولاینادقیقاکیہ؟!
یعنۍتویہکشوراسلامۍپیگیرۍ نمیشہ؟
واقعادیگہدارمدیوونہمیشم..🚶🏻♂
حالاایناخوبہ..
یہمدلدیدمانگارلباسوازدهن(معذرت میخوام)حیوان شکارۍگرفتہبودن..😐
کلا پارهرفتہبود..
یعنۍجورۍکہماسمتتباهۍمیریم میگمیگبااون سرعتنمۍره🙄🚶🏻♂
باشدکهرستگارشویم..🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عفافگرایی
🎥موشنگرافی چرا حجاب؟
✴️سؤال: چرا یک خانم برای گناه نکردن آقایان، باید #حجاب داشته باشد؟؟
@umefafgaraei
🍃🌺🌺🌺🍃
هدایت شده از هادی رمضانی
🔴شاید ۲۰ سال پیش کسی به مخیلهاش هم نمی رسید روزی در خیابانهای شهر، دخترانی را مشاهده کند که آن سالها مردم شاید آنها را در سالن های عروسی هم نمی دیدند... دخترانی بزک کرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و شلوارهایی تنگتر! این روند ۲۰ سال طول کشید تا به اینجا رسید. استعمار و استکبار صبر و حوصله زیادی دارد، بر عکس بعضی از ماها...
⬅️اولین کار، گرفتن #چادر بود از زنان ما... گفتند چادر حجاب برتر است و میشود برتر نبود! بین خوب و خوب تر، خوب را هم انتخاب کنی به جایی بر نمیخورد .میشود مانتوی گشاد و مقنعه بزرگ پوشید و با حجاب بود... حرف قابل قبولی بود؛ کسی نمیتواست به این حرف اعتراض کند، حتی اهالی مذهب.
⬅️ گام دوم، گرفتن #مقنعه بود... میشود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوّع دارد هم حجاب است. یادم می آید روسریهایی بود با ضلع بیشتر از یک متر که تا کمر خانمها هم میرسید... خوب البته روسری مثل مقنعه نبود گاهی مو بیرون میزد.
⬅️ در فیلمهای #سینمایی هی مدل گذاشتن، زن های هنرپیشه مدل شدن و به تبع آن دختران جوان هم از آن ها یاد میگرفتند.
⬅️چشم های ما متوجّه این آب رفتن نمی شد و آنقدر کم کم این کار را کردند که چشم ما #عادت میکرد...
⬅️ مانند بچهای که جلوی چشم پدر و مادرش بزرگ میشود و قد میکشد و والدینش حس نمیکنند اما دیگران که کمتر او را میبینند و چشمانشان عادت نکرده، متوجه رشد هفتگی او میشوند... ما عادت کردیم به روسریهایی که هر روز آب میرفت و تبدیل شد به #نواری باریک و بعضا توری... مانتوهایی که شاید بهتر باشد بلوز و پیراهن راحت نامیدشان تا مانتو...
⬅️ به هر حال کم کم کار به این جا کشید و مدام گفتند #بیحجابی معضل فرهنگی است، برای حل آن باید کار فرهنگی کرد... سال ها گذشت و لباس ها آب رفت و کار فرهنگی در زمینه عفت و حجاب مشاهده نشد. برعکسش، فراوان کارهای ضد فرهنگ در کوبیدن حجاب و عفت و حیا و غیرت در فیلمهای سینمایی و مجلات و برنامههای عمومی یافت میشد...❎
⬅️ #امسال هم مد پوشش خانمها تغییر کرده است، پوشیدن #ساق شلواری (ساپورت) به جای شلوار... یعنی دیگر شلوار جین تنگ هم نه! ساق شلواری! و بدون تردید در یکی دو سال آینده این کنار می رود و برخی را ..........
⬅️ یعنی پس از آنکه چادر، مقنعه، مانتو و روسری از زنان گرفته شد، حالا رفتهاند سراغ شلوار! چشمهای ما هنوز عادت نکردهاند... اگر به این هم عادت کنیم سرنوشت چادر و مانتو و روسری در انتظار این ساپورت هم هست... خدایی نکرده اینها هم روز به روز نازکتر و کوتاهتر میشود و ما عادت میکنیم.... آن وقت... نمیدانم بعدش سراغ چه خواهند رفت...
🌺 حیرت آور است !!
👈همه ی جهان حجاب دارد:
1_کره زمین دارای پوشش است...
2_ میوه های تر وتازه دارای پوشش است...
3_ شمشیر نیز داخل غلافش حفظ میشود...
4_ قلم بدون پوشش جوهرش خشک میشود و فایده اش از بین میرود و زیر پا انداخته میشود برای اینکه پوشش آن از بین رفته
5_ سیب هم اگر پوسته اش گرفته شود و رها شود فاسد میشود...
و......
در تعجبم از مردی که ماشینش را از ترس خط و خش افتادن چادر می پوشاند؛
اما دختر یا همسر و یا خواهر خود را بدون پوشش رها میکند!!!
🔴بانو!
این چادر تا برسد بدست تو
هم از کوچه های مدینه گذشته
هم از کربلا
هم از بازار شام...!
چادرت را در آغوش،بگیر و بگو برایت روضه بخواند
همه را از نزدیک دیده است...
السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)
تا میتوانید نشر دهید... تا شاید غیرت ازدست رفته تکانی بخورد...
#بی_حجابی
#فحشا
#غیرت
#عفت_حیا
#سکوت_حزب_الله
@Khate_navab
دخترای کانال به کانال گردان ۳۱۳ ماهم تشریف بیارید...
اگر امام زمانی اید
اگر پرازشور جوانی این.
اگر دنبال پلیس شدنید.
✅به کانال گردان ۳۱۳ دخترونه ماهم👆👆 یک سری بزنید....
💫🔸 چادری ها بخوانند ....👇👇
💫اینکه فکر کنیم چادر سر کردیم ..و دیگه تموم شد هر کاری خواستیم انجام بدیم....این نیست ..
🥀 اگه چادر می پوشی و عمدا زیر ان مانتو ها با رنگ جیغ می پوشی که از دور کاملا نمایان است....رنگی که موجب جلب توجه نامحرم است ...
🥀 اگه چادر می پوشی و ارایش می کنی ...
🥀 اگر چادر می پوشی و با هر نامحرم بگو وبخند می کنی ( ان روایات مزمت شوخی با نامحرم را بخونید که نوشته اند به خاطر یک شوخی درقیامت هزار سال ....خودتان روایت راجستجو کنید..
.
🥀 اگه چادر می پوشی و زیور الات پیدا است ...
🥀اگه چادر می پوشی و زیر ان لباس مناسب نمی پوشی و لو چند دقیقه که نامحرم می اید دم درب خونه و تمام بدن تو پیدا است به خاطر یک خرید ....
🥀 اگه چادر می پوشی و ساعت ها با نامحرم حرف ( غیر ضروری ) می زنی و در دل می کنی..و پبش خودت می گه که من که مشکل ندارم و چادری هستم....
🥀اگه چادری هستی و با ناز و عشوه حرف می زنی و صدات کشدار است...
🥀 اگه چادری هستی و مدام زل می زنی به تیپ های مردونه خیابان و برانداز می کنی ....
🥀 خیلی خوبه چادری هستی ولی حالا که این ارثیه حضرت زهرا سلام الله را پوشیدی در تمام حالات و رفتار عفاف را رعایت کن....و الگوی چادری ها باش...
🔰 ویژه هفته عفاف و حجاب
💫 ان شا الله بسته های ویژه خواهیم داشت....با ما همراه باشید...
#من حجاب را دوست دارم
👇💫 کانال تخصصی عفاف و حجاب..
@hejabmahdavy
✨🌹✨
روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله
به طرف آسمان نگاه میکرد، تبسمى نمود.
شخصى به حضرت گفت:
یا رسول الله ما دیدیم به سوى آسمان
نگاه کردى و لبخندى بر لبانت نقش بست
علت آن چه بود؟
رسول خدا فرمودند:
آرى ! به آسمان نگاه میکردم،
دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش
عبادت شبانه روزى بنده با ایمانى را
که هر روز در محل خود به عبادت و نماز
مشغول میشد، بنویسند
ولى او را در محل نماز خود نیافتند.
او در بستر بیمارى افتاده بود.
فرشتگان به سوى آسمان بالا رفتند
و به خداوند متعال عرض کردند:
ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت
آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم
ولى او را در محل نمازش نیافتیم،
زیرا در بستر بیمارى آرمیده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بیمارى است،
پاداشى را که هر روز
براى او هنگامى که در محل
نماز و عبادتش بود، مینوشتید، بنویسید.
بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیمارى است، برایش در نظر بگیرم.
📚 بحارالانوار ج 1
👈 کانال مرگ و قیامت
🆔 @nademin
❇️ رهایی از شرّ شیطان
آیت ا... شاه آبادی (ره) برای جلوگیری از شرّ نفس و شیطان ، دوام بر وضو را سفارش میفرمودند و میگفتند: وضو به منزلهی لباس جُندی (لباسی که مجاهد به هنگام جهاد در میدان رزم می پوشد) است.( و اگر در حالی که وضو دارد از دنیا برود ، شهید از دنیا رفته است؛
⚠️ چنانکه در روایت از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده: اگر مى توانى دائم الوضو باشى ، چنين باش؛ زيرا ملك الموت هرگاه جان بنده را بگيرد و او وضو داشته باشد، برايش شهادت نوشته می شود.)
حضرت امام خمینی (ره) چهل حدیث ص ۲۰۸ ( میزان الحکمه ج 13)
🆔 @nademin
@karballa_ir - با هم تا بهشت.mp3
2.92M
هدایت شده از نورالهدی
📣 اطلاع رسانی
🌹 ویژه کودکان و نوجوانان ۷ تا ۱۹ سال
✨شبکه مخاطبین نورالهدی حرم مطهر رضوی با هدف حفظ و تداوم ارتباط زائران گرامی با بارگاه منور حضرت رضا (ع)و در راستای معرفت افزایی و استمرار برکات زیارت از سراسر کشور به صورت رایگان عضو می پذیرد.
✅چاپ و ارسال نشریات نورالهدی به سراسر کشور
✅ارسال کتاب و محصولات فرهنگی ویژه کودکان و نوجوانان
✅برگزاری مسابقات فرهنگی
✅ارسال محصولات چندرسانه ای
لینک ثبت نام و توضیحات بیشتر👇
https://nooralhoda.razavi.ir
#نورالهدی
#کانون_محله_ای_شمس_الشموس
#کانون_بانوان_و_خانواده_رضوی
#کودکان_رضوی
👇🔰🥀 طرحتوزیع بروشور های مهدوی دررسراسر کشور...
🔰👇 مبلغ مهدوی در شهر خود باش...
🥀 یک کاری کن اهالی شهر و روستا ها با امام زمان عج و اهدافش بیشتر اشنا شوند....
🥀 جهت کسب اطلاعات خود ..شماره
۰۹۳۷۰۱۵۵۶۸۰
@zahrayan313 ایتا
پیام دهید....
🥀 کانون مهدویت زهراییان
🔰کانال ما 👇
@kanonemahdavi
🔰
#میهنم را مهدوی می کنم ...
#ایران اسلامی مهدوی
هدایت شده از عفاف وحجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 عنایت امام رضا به یک خانم..؟؟؟
🔰 ویژه هفته عفاف و حجاب
💫 ان شا الله بسته های ویژه خواهیم داشت....با ما همراه باشید...
👇💫 کانال تخصصی عفاف و حجاب..
@hejabmahdavy
#عفافگرایی
#سالروز_ازدواج_حضرت_علی_و_حضرت_فاطمه
#روز_ازدواج
#اول_ذی_الحجه
🌸 هنگامیکه حضرت علی (ع) برای خواستگاری حضرت فاطمه (س) رفتند، #شرم از پیامبر (ص) مانع گفتن خواسته شان میشد.
🌺پیامبر (ص) سکوت را شکستند و فرمودند:
🍃 «میبینم برای حاجتی آمدهای. خواستهات را بر زبانآور و آنچه در دل داری بازگو؛ که خواستهات پیش من پذیرفته است».
🌸 حضرت علی (ع) چنین گفتند:
🌿 "پدر و مادرم فدای شما؛ وقتی خردسال بودم، مرا از عمویتان ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتید. با غذای خود و به اخلاق و منش خود بزرگم کردید. نیکی و دلسوزی شما درباره من، از پدر و مادرم بیشتر و بهتر بود. تربیت و هدایتم به دست شما بوده و شما ای رسول خدا، به خدا سوگند ذخیره دنیا و آخرتم میباشید. ای رسول خدا! اکنون که بزرگ شده ام، دوست دارم خانه و همسری داشته باشم تا در سایه انس با او، آرامش یابم. آمده ام تا دخترتان فاطمه را از شما #خواستگاری کنم. آیا مرا می پذیرید؟"
🍃🌹🌹🌹🍃
🔺 ازدواج این دو بزرگوار، نکاتی ازجمله انجام #مراحل_ازدواج بر مبنای صحیح، توجه به #هم_کفو بودن، ملاک قرار دادن معیارها و خصوصیات معنوی و دینی و اخلاقی، #حجب و #حیا، دوری از تجملات و... دارد.
⚠️ اما متأسفانه این روزها، قیدوبندهای اجتماعی و اقتصادی در امر ازدواج، که بیشتر ناشی از فرهنگ غیراسلامی و ذهنهای مادی گرا است، همانند #زنجیر به دست و پای جوانان پیچیده شده و هر روز بزرگتر و سنگینتر میشود و متعاقباً فسادها و نابسامانی های اخلاقی را به دنبال دارد.
🌸 #ازدواج آسمانی #امیرالمؤمنین_علی (ع) و #حضرت_زهرا (س) بر #عفافگرایان تهنیت باد.
@umefafgaraei
#مدگرایی_افراطی
⚠️نوآوری یا هنجارشكنی
💥به کجا چنین شتابان!
🔷نوع #پوشش، نشانه #شخصیت فرد است و #ظاهر فرد تا حد بسیاری، افكار و عقاید و #باطن انسان را نشان می دهد؛
📛 اما وقتی در جامعه، لباس های متناسب با نیاز و سلیقه افراد مختلف ارائه نشود، عده ای به رغم میل درونی مجبورند #همرنگ دیگران شوند.
🔷#مد به دلیل اینكه نوعی #نوآوری محسوب می شود پیامدهای مثبتی به دنبال دارد؛ اما زمانی كه مد با هنجارهای رایج در جامعه و فرهنگ آن در #تضاد باشد، #تنش به دنبال خواهد داشت و تنش در نهایت، به #فروپاشی_هنجارهای_مسلط، یا جایگزینی #ارزش ها و هنجارهای جدید می انجامد.
✍️همایون نائلی
@umefafgaraei
#عفافگرایی
#قیام_غیرت
#قیام_گوهرشاد
#روز_حجاب_و_عفاف
💠 86 سال قبل، در 21 تیرماه 1314، بغض ایرانیان از اختناق استبداد در شهر مشهد ترکید و تجمع کنندگان در #مسجد_گوهرشاد، به جرم دفاع از #حیثیت و #عفت #بانوان_ایرانی به خاک و خون کشیده شدند.
💠 پس از آن که زمزمۀ شوم نقشه ننگین رضاخانی برای به #تاراج دادن ارزشهای دینی در قالب #کشف_حجاب به مردم رسید، اعتراضات سراسری، کشور را فرا گرفت؛ اعتراضات و سخنرانیهای علما و مجتهدان ازجمله علمای مشهد ناکام ماند تا این که جمع زیادی از معترضان در مسجد #گوهرشاد مشهد متحصن شدند و شعارهای ضد سلطنت و ضد حجاب زدایی سر دادند و مسجد، یکپارچه سرود #مقاومت سر میداد.
💠 قوای دولتی که مقاومت مردم را دیدند به دستور رضاخان به اجتماع آنان یورش بردند و در کشتاری خونین و وحشیانه، #هزاران نفر را کشتند و به خاک و خون کشیدند و بی شماری این تعداد، به نحوی بود که بنا بر مشاهدات تاریخی، کامیونهای بسیاری، اجساد مبارزان را که جز سلاح #ایمان و #شهادت، سلاح دیگری نداشتند، جابه جا کردند.
https://www.iribnews.ir/fa/news/2473125/
🌷 سالروز واقعه #مسجد_گوهرشاد حرم مطهر رضوی و #قیام مردم مشهد در دفاع از #عفاف_و_حجاب گرامی باد.
@umefafgaraei
AUD-20210707-WA0120.mp3
6.92M
🌸 #ازدواج_حضرت_علی_حضرت_فاطمه
💐بادا بادا مبارڪ بھ همہ
🎤 #حسینطاهرۍ
👏 #سرود
👌فوق زیبآ
☘💐🌻
#ایران_قوی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#بازگشت
#قسمت_چهاردهم
با تکان های شدید مهتاب از خواب بیدار شدم. عادتش بود که مرا اینطور بیدار کند. با چشم های بسته روی تخت نشستم و گفتم:
_ مهتاب صد دفعه نگفتم منو اینجوری بیدار نکن .خب من اینجوری از خواب میپرم، بعدش تبخال میزنم.
_ بیدار نمیشی که، آدم مجبور میشه اینطوری بیدارت کنه!
یه چشمم رو باز کردم که دیده چادر نماز سر میکند تا نماز صبحش را بخواند.
_ مهتاب تو که هنوز نماز نخوندی !من می خوابم بعد بیدارم کن.
دوباره دراز کشیدم و پتو را روی سرم کشیدم.به سمت من آمد و گفت:
_ پاشو ببینم. ساعت شیشه. یادت رفته امروز کلی کار داریم ؟و باید زود بریم دانشگاه؟
_ کو تا هفت .بذار بخوابم. دیشب تا دو کار انجام میدادم.
_ خود دانی من که زود حاضر میشم . تویی که دو ساعت جلوی آینه میشینی میگی: خط چشمم کج شد ،راست شد، مقنعهام چرا رو سرم وای نمیایسته !
این حرفارو با لحن خودم می گفت و حرص می خورد .با اینکه خوابم میامد و خسته بودم ، از روی تخت بلند شدم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم.
یاد اولین روزی افتادم که به خوابگاه دانشگاه آمده بودم. اول قرار بود با بابا به تهران بیاییم اما وقتی خاله فهمید در تهران قبول شدم با کلی اصرار همه خانواده را به خانه شان دعوت کرد و بعد من از آن جا به خوابگاه رفتم و کارهای اداری را انجام دادم. چون خانهمان کرج بود، خوابگاه به من تعلق نمی گرفت اما با رتبه خوبی که آورده بودم ، اجازه دادند در خوابگاه اسکان داشته باشم. خاله و دایی به من پیشنهاد کردند که در خانه آنها زندگی کنم تا درسم تمام شود. اما صحبت چهار سال بود و من نمی توانستم در خانهای زندگی کنم که تمام مدت با روسری بگردم. واقعا هم سختم بود .
ساختمان خوابگاه ساختمانی چهار طبقه بود که در هر طبقه ۲۰ اتاق وجود داشت. حمام و سرویس بهداشتی هم مشترک بود و گاهی برای یک دوش یک ربعِ باید یک ساعت منتظر میماندیم.
اتاقی که به من داده بودند یک اتاق ۱۲ متری با دو تخت دو طبقه بود .هر کدام یک گوشه اتاق قرار داشت . یک کمد دیواری بزرگ که کل دیوار سمت راست را گرفته بود و چهار در داشت هر در مختص یک نفر . همه اتاق ها به این شکل بود.
دست و صورتم را با آب سرد شستم تا بلکه پف چشمهایم بخوابد. خیر سَرم قرار بود امروز به جای استاد تمرین حل کنم .
وقتی برگشتم مهتاب هم نمازش را تمام کرده بود و مشغول جمع کردن کتاب هایش از روی میز تحریر بود. از داخل کمد یک مانتوی مشکی ساده به همراه شوار لی برداشتم. مقنعهام را که همیشه میشستم و روی شوفاژ میگذاشتم تا خشک شود، آن را هم برداشتم. آرایش همیشگیام را کردم .
مقنعه را مقابل آینه روی سرم تنظیم می کردم که چشمم به مهتاب افتاد .مانتو بلند به شکل عبایی پوشیده بود و روسری اش را می بست.
_ میگم تو که مانتوی بلند میپوشی، دیگه چرا چادر سر میکنی ؟
_آخه حجابم با چادر کامل تر میشه. در ضمن آرامشی که چادر به من میده با مانتو ندارم.
چادر عربیاش را روی سر انداخت و به همراه کیفش آماده رفتن شد .صورت سفید و مهتابیاش و چشمهای به رنگ دریاییاش ، با چادر و روسری که به صورت لبنانی بسته بود، زیبایش را دو چندان کرده بود.اهل آرایش نبود و همیشه ساده بیرون میرفت .
مهتاب دستش را جلویم تکان داد وگفت :
_بیا بریم دیگه. دیر شد !
_اومدم اومدم بریم.
کفشهایم را به پا کردم و با هم از اتاق بیرون رفتیم. توی تاکسی نشسته بودیم که گفتم:
_ میگم مهتاب یادته ما باهم چه جوری آشنا شدیم ؟
کمی فکر کرد و گفت :
_آره تو اتاق آموزش دیدمت. اومده بودیم انتخاب واحد بگیریم.
_بعدشم که فهمیدیم یک کلاسیم و با هم بیشتر آشنا شدیم. یادته چقدر سر اینکه توی یه اتاق باشیم از مسئول خوابگاه حرف شنیدیم.
_آره یادمه .چرا یه دفعه یاد این افتادی؟!
_نمیدونم از صبح یاد گذشته کردم.
تاکسی مقابل دانشگاه ایستاد و مهتاب کرایه را حساب کرد. قرارمان بود یک روز درمیان کرایه را حساب کنیم.
از ورودی دانشگاه عبور کردیم و به سمت کلاسمان حرکت کردیم. انروز قرار بود که من و مهتاب به دانشجویانی که با استاد تقوی درس ریاضیات داشتند برایشان حل تمرین کنیم .مهتاب خیلی نگران این بود که از پس حل تمرین به خوبی بر نیاید .کمی دلداریش دادم و با اعتماد به نفس کامل اورا به سر کلاس فرستادم.
پشت در کلاسی که مهتاب رفته بود ایستادم و از شیشه کوچکی که روی در کلاس بود، نگاهی به داخل کلاس انداختم. از شانس مهتاب همه دانشجوها پسر بودند. اما مهتاب با آن قیافه جدیای که به خود گرفته بود و با آن وقار همیشگیاش خیلی خوب از پس کلاس برآمد، که هیچ کس جرأت حرف زدن و مسخره بازی کردن نداشت. وقتی خیالم از بابت مهتاب راحت شد به سمت کلاسی که خودم داشتم رفتم.
👇👇
#پارت1
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📌 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
#پارت2
#قسمت_چهاردهم
با قدم های محکم و خیلی جدی وارد کلاس شدم. پشت میز قرار گرفتم و کیفم را روی میز گذاشتم. نگاهی به افراد کلاس کردم .تقریباً هم سن و سال خودم بودند. صدایم را صاف کردم و بعد از معرفی خودم شروع به حل تمرین کردم. یکی دو بار توپوق زدم که آن هم عادی بود چون تا به حال تجربه تدریس نداشتم.
نگاهی به ساعتم مچیم کردم. با خسته نباشیدی کلاس را تعطیل کردم. از صبح تا ظهر ایستاده بودم و خودم یک تنه تمرین ها را حل کرده بودم .یکی دوبار از چند نفر خواستم که تمرین حل کنند اما بلد نبودند.
از کلاس بیرون آمدم که مهتاب را دیدم. مثل اینکه خدا را شکر از پس کارش خوب برآمده بود ،که چند نفر دورش حلقه زده بودند و سوال می پرسیدند .گوشه ای منتظر ماندم تا سرش خلوت شود. وقتی رفتند ،جلو رفتم و گفتم:
_میبینم سرت شلوغ شده!
_آره بیچاره ها درسو درست متوجه نشده بودند، مجبور شدم هم درس بدم هم تمرین حل کنم .کلاس تو چطور بود؟
_مال منم مثل تو. هیچکس نمیتونست تمرین حل کنه. از صبح تا حالا ایستادم ،بریم بوفه چیزی بخوریم .مردیم از گشنگی!
روی نیمکت نشستم و مهتاب رفت تا از بوفه دانشگاه کیک و نوشابه بگیرد. منتظر بودم تا بیاید که تلفنم زنگ خورد. مثل همیشه مامان بود بعد از سلام و احوالپرسی گفت که خواب آشفته دیده و نگران حال من شده. همینطور که سعی در آرام کردن مامان، داشتم از دور مهتاب را کنار مردی دیدم. صحبت را با مامان خلاصه و با گفتن دوباره زنگ میزنم تماس را قطع کردم .
با خودم گفتم:« این مرد غریبه دیگه کیه ؟مهتاب که اهل حرف زدن با مرد غریبه نبود! تازه فاصله شون هم که خیلی نزدیکه. از کنجکاوی زیاد نتوانستم سرجایم بنشینم و به سمتشان رفتم....
ادامه دارد....
نویسنده:وفا
#کپی_حرام‼️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓
📌 @downloadamiran
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛