لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔 #زنگ_تفریح
بنده خدا داشت ورزش میکرد😂
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم (پاسخ به شایعه) 🔆 متن شایعه: ( کلیپ } خروج ۱۰تُن طلای ایران در جعبههای مهمات نظامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 به روز باشیم
▫️ پشت پرده تصویر زنی که دیروز در فضای مجازی وایرال شد و گفته میشد خوزستانی هست را در این ویدئو ببینید.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💗 رمان نگاه خدا 💗 #نگاهخدا #قسمت_۲ به آژانس زنگ زدم. مامان فاطمه چشمانش را باز کردهبود. خوشح
💗 رمان نگاه خدا💗
#نگاهخدا
#قسمت_سوم
سرم تمام شد. همراه بابا به بهشت زهرا رفتیم.
تمام فامیل جمع شده بودند. جمعیت زیادی برای خاکسپاری آمدهبودند.
مادرجون مدام به سروصورتش میزد.
از حال میرفت.
من گوشهای روی خاک نشستهبودم و با نگاهم مادرم را خاک میکردم.
مادری که هیچ وقت با من تندی نکرد، همیشه لبخند میزد ، هیچ وقتی چیزی را به من تحمیل نکرد.
با اینکه خودش عاشق حجاب و دین بود ،هیچ وقت من را مجبور به حجاب و نماز نکرد، همیشه فقط حرفای قشنگ درباره حجاب میزد ولی گوشهای من هیچوقت شنوا نبود.
دستی روی شانههایم احساس کردم.
دایی حسین بغضکرده بود. خودم را درآغوشش انداختم.
داییحسین بهترین دوست و رفیقم در زندگی بود.کارمند سپاه بود. میگفت: با اینکه اهل نماز و روزه نیستی یک چیزی درونت حسمیکنم که من را جذب تو میکند و واقعا هم به من علاقهی خاصی داشت.
دایی در گوشم زمزمه میکرد.
-سارای عزیزم ،سارای قشنگم چرا گریه نمیکنی؟ چرا حرفی نمیزنی؟ نمیخوای با مامانت خداحافظی کنی؟
دلم میخواست حرفی بزنم. فریاد بزنم. گریه کنم ولی نمیشد. اشکم خشک شدهبود.
دایی حالش خیلی بد بود. عمویم زیر بغلش را گرفت و از من دورش کرد.
وای که چقدر همهچیز زود تمام شد.
من که خداحافظی نکردم.
من که حتی برای آخرینبار مادرم را ندیدم. آخ مادرم.
نرگس جون، زن دایی حسین بلندم کرد.
مادرجون نزدیک ما شد.
- حاجی بزارین سارا با مابیاد خونه ما یه کم حالش بهتر بشه.
بابا نگاهی به من انداخت.
- من حرفی ندارم. ببریدش.
به کت بابا چنگ زدم.
نمیخواستم بروم.
میخواستم همراه بابا به خانه برگردم.
مادرجون بغلم کرد و به سروصورتم بوسه زد.
-مواظب خودت باش دخترم.
ادامه دارد...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
khotbe ghadir part11.mp3
2.07M
خوانش #خطبه_غدیر پیامبر اکرم
1️⃣1️⃣🔶بخش یازدهم (پایانی): بیعت گرفتن رسمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#لطفاباانصافباشیم ☝️
هر وقت سیل و زلزله و مصیبت میاد....
عکس سیاه پوش شدن نقشه ایران رو می زنند.
__"واااای باز هم ایرانم غمگینه ، بخاطر مرگ برآمریکا گفتنشه!"
یا
سوال می کنند که 👇
چرا اروپا که بی دیناند همهش برکت و روزیه....بعد ایران و مسلموناش،همه تو سیل و زلزله⁉️
عزیزان
حواستون به وقایع و اخبار هست؟؟؟
آتش سوزی ترکیه رو دیدید؟
سیل آلمان و آمار کشته هاش رو دارید؟
نمیخواهید قاره سبزتون رو سیاه کنید؟
تازه در خبرهاست، آتشفشان هم شده هااا🤨🧐😏
البته ما قطعا از غصهی مردم جهان دلمون به درد میاد
اما
بیانصافی هم نمیکنیم 😊...
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این بی تفاوتی مردم دلایل زیادی دارد اما مهم ترین دلیل اون، نبودن # امر به معروف و نهی از منکر در جامعه است،#
🔺جامعه ای که در آن مردم نسبت به هراتفاقی واژه "به من چه" را به کار می برند.
اگر امر به معروف و نهی از منکر از جامعه و فرهنگ ما حذف شود، ما هم به همین سرنوشت دچار میشیم.
#تصویری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
May 11
🌸خادم شهدا
/قسمت 1⃣روشهای اجرایی امربه معروف ونهی ازمنکر/
💠روش هدیه دادن(آیات قرآنی)
🔷کاغذ رو به صورت قلب ♥️ برش میدم ترجمه یکی از آیات حجاب رو مینویسم (31/ نور)
🔷 بعد درمسیر عبور مردم به خانمای کمحجاب میدم و میگم: «یه آیه نورانی تقدیم به شما - زندگیتون پرنور»
🔷 دراین روش حرفی از حجاب زده نمیشه. فقط سلام میکنم و میگم «این هدیه برای شماست... یه آیه #قرآنه»
همه با لبخند #تشکر میکنن😊
⬅ زیر متن هم اضافه میکنم
«اگه ⁉سوال #مذهبی داری یا میخوای درمورد احکام پوشش بیشتر بدونی میتونی با شماره ۰۹۶۴۰ (مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی) تماس بگیری»
#مطالبه_گری
#امر_به_معروف
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
📈افزایش قابل ملاحظه آمار #تجاوز به افراد دارای معلولیت در انگلیس
📊طبق جدیدترین تحقیقات مرکز ملی آمار ؛تجاوز به افراد دارای معلولیت در انگلیس و ولز نسبت به ۶ سال گذشته بیش از دوبرابر شده
🔻این آمار برای افراد بدون معلولیت از ۲,۲٪ به ۳٪ رسیده درحالیکه برای افراد معلول از ۲,۶٪ به ۵,۷٪ رسیده
🔻کمیته تجدید نظر "تجاوزات" دولت عذرخواهی کرده از کسانی که در حق شون کوتاهی شده و هشدار داده از اینکه افراد دارای معلولیت بیش از این به حاشیه رانده بشن
📌هر روز یک خبری مبنی بر افزایش آمار تجاوز در کشورهای غربی منتشر میشه.این هم شاهکار جدیدشون که بجای اینکه از افراد معلول محافظت کنن شاهد افزایش شدید آمار تجاوز به اونها هستن
🌐منبع:https://news.sky.com/story/sexual-violence-allegations-brought-by-disabled-women-not-going-to-court-charity-says-12368315
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
💗 رمان نگاه خدا💗 #نگاهخدا #قسمت_سوم سرم تمام شد. همراه بابا به بهشت زهرا رفتیم. تمام فامیل جمع
💗 رمان،نگاه خدا💗
#نگاهخدا
#قسمت_چهارم
در راه خانه بابا اصلا حرفی نزد.
بابا ماشین را به پارکینک برد.
من زودتر به خانه رفتم.
در راکه باز کردم، چشمم به سجادهی مامان افتاد.
نشستم کناره سجاده.
قفل زبانم باز شد.
-یعنی اینقدر بد بودم که حتی صدامو نشنیدی؟
به حال روزم نگاه نکردی؟
من که از تو چیز زیادی نخواستم!
من که قول داده بودم که دختره خوبی میشم
هر چی گفتی انجام بدم...
کجاست اون بخشندگی هان؟
چرا صدامو نشنیدی؟
دیگه نمیخوامت.
دیگه نیازی به تو ندارم.
تمام زندگی من الان زیر خاکه، دیگه هیچی نمیخوام ازت.
جیغ و داد کردم.
سجاده را پرت کردم. مهر از شدت ضربه شکستهشد. تسبیح مادرم را پاره کردم و دانههایش تمام خانه را پر کرد.
بابا سراسیمه وارد خانهشد.
کنارم نشست و من را درآغوش پر مهرش جای داد.
-سارا جان آروم باش بابا.
سرم را بلند کردم و به چشمانش خیره شدم.
- چه جوری آروم باشم بابا.
مامان دیگه نیست پیش ما.
بابا عشقت الان زیر خاکه.
بابا رضا اشک میریخت ولی چیزی نمیگفت.
من مدام گریه میکردم.
حالم دست خودم نبود.
چشمانم را باز کردم.
به دستم سرم زده بودند.
نرگس جون بالای سرم نشستهبود.
-سلام سارا جان ،بهتری؟
دهانم خشک بود.
- بابام کجاست؟
نرگس جون دستی به موهایم کشید.
-رفته مراسم،میخواست پیشتبمونه. ولی ما نذاشتیم .زشت بود اگه نمیرفت. بابا رضا هم گفت نمیخواد تو بیای مراسم. شاید باز حالت بد بشه.
یه هفته گذشت و بابا اجازه نمیداد در هیچ مراسمی شرکتکنم. حتی سر خاک هم نرفتم. میترسیدند حالم بد شود.
حال پدرم خرابتر از حال من بود.
نیمههای شب صدای گریههایش از اتاق شنیده میشد.
"بابا جون تو چقدر صبوری"
من هم در اتاقم بودم .
با عکس مامانم حرف میزدم و گریه میکردم.
در طول روز نرگس جون و خاله زهرا به دیدنم میآمدند.
بعداز یک ماه بابا به اتاقم آمد.
-بابا سارا آماده شو بریم سر خاک.
من چقدر خوشحال بودم که بالاخره میتوانستم بروم سر خاک مامان فاطمه.
سریع آماده شدم.
به بهشت زهرا رسیدیم.
دست بابا را گرفته بودم و همراهش میرفتیم.
به مزار مامان رسیدیم.
پاهایم سست شد.
کنار قبرش نشستم.
سرم را روی سنگ گذاشتم.
" سلام مامان قشنگم
ببخش که دیر اومدم پیشت.
چقدر دلم برات تنگ شده بود.
چقدر زود از پیش ما رفتی.
بعد از کلی درددل و گریه همراه بابا به سمت خانه حرکت کردیم.
ادامه دارد💙
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ دوره صفر تا صد کانال داری
🥇در سال 1400 به عنوان ده ایده پرداز برتر در سطح کشور در موضوع کانال داری برگزیده شدیم.
🎬 دوستانی که مایل هستن میتونن با کمتر از یک پنجم هزینه یعنی مبلغ 19 هزار تومان در این دوره آفلاین شرکت کنن👇
✅ eitaa.com/joinchat/1944191078Cfee791a8e2
🌷 هزینه های به دست آمده از این دوره صرف ترویج حجاب خواهد شد.
🔸چادرت ࢪا محڪمتر به سࢪ بگیࢪ بانو
🔸حیایت ࢪا سفت بچسب
🐏ڪہ این دنیا پر از گرگهاییست دࢪ پوستین میش ...
😎اتفاقا همهشان با لبخند جلو مےآیند اما ...
چه کسے از پشت این لبخندها خبࢪ داࢪد؟!
گاه براے حیاے تو نقشه مےڪشند
گاه به نام آزادے پوششت ࢪا زیر سوال مےبرند
گاه خلقتٺ ࢪا
دینت ࢪا
و اعتقادت ࢪا
☝️حواست باشد ڪہ دلسوزان تو این گرگان نیستند ڪہ برای سلب آرامشت شب و روز تلاش مےڪنند ...
👌با تیزبینے و سپردن قلبت به خدا نقاب از چهرهشان بردار تا ذات حقیقیشان برایت برملا شود...
#مسیح_پولینژاد
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
❤️ صحبتهای جالب رهبر انقلاب دربارهی همسرشان
❌ هیچوقت برای خود #زیور_آلات نخرید! ...
💕 باید به صبر و شکیبایی فراوان او (همسرم)، در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب و اصرار او بر ساده زیستی، در دوران پس از انقلاب اشاره کنم.
بحمدالله خانه ما همواره تاکنون از زوائد زندگی و #زرق_و_برقهای دنیوی، که حتی در خانههای معمولی مردم یافت میشود به دور مانده است و #همسرم در این امر بالاترین سهم و مهمترین نقش را داشته است.
درست است که من زندگیام را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم، اما صادقانه میگویم که او در این زمینه بسیار از من پیشی گرفته است.
من درباره #زهد و پارسایی این #بانوی_صالحه تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست. از جمله مواردی که میتوانم بگویم این است که:
💞 هرگز از من درخواست #خرید_لباس نکرده است، بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یاد آور میشد و خود میرفت و میخرید.
💕هیچ وقت برای خود #زیورآلات نخرید. مقداری زیورالات داشت که از خانه پدری آورده بود و یا هدیه برخی بستگان بود. همه آنها را فروخته و پول آنها را در راه خدا صرف کرد.
💞 او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک #انگشتر_معمولی هم ندارد.
📘 کتاب "خون دلی که لعل شد"، فصل دهم
ص 159
#پس_از_ازدواج
#با_هم_میسازیم
#ازدواج_آسان
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
|°•⛈
•خدایامࢪادࢪمیانِابࢪهابغلمکن .🌩🤍•
#پروفایل
#تولیدی
#تومشکلاتمکنارمباش🌱
#دستمورهانکنخداجونم🌱
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔 #زنگ_تفریح
فوری
اولین عمل پیوند قلب از راه دور در شرایط نا متعادل توسط هندیها صورت پذیرفت😳😂
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🛑 به روز باشیم ▫️ پشت پرده تصویر زنی که دیروز در فضای مجازی وایرال شد و گفته میشد خوزستانی هست را د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 به روز باشیم (پاسخ به شبهه)
[کلیپ شبهه انگیز] آخوند: « زایمان طبیعی در بیمارستان ممنوع است. فقط در صورت غیر طبیعی، زن می تواند بیمارستان برود، مگر در صدر اسلام بیمارستان بوده! طالبان و داعش مگه غیر از این هستند؟»
✅ پاسخ
این ویدیو به صورت تقطیع شده و با توضیحات ساختگی و گمراه کننده منتشر گردیده است. برش هایی از برنامه “راه و بیراه” که در شبکه ماهوارهای و غیردولتی ولایت، با موضوع “بررسی و تشریح فتاوای مضحک وهابیت” پخش شده بود به صورت تقطیع شده، مونتاژ شده است. فیلم کامل پخش شده این قسمت از برنامه راه و بیراه، در فوق قابل مشاهده است.
پیش از این نیز شبیه این تقطیع درباره ازدواج با خواهر و مادر انجام شده بود که نشان میدهد دشمنان روحانیت از هیچ دروغی برای تضعیف این نهاد مقدس، دریغ نمیکنند.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
💗 رمان،نگاه خدا💗 #نگاهخدا #قسمت_چهارم در راه خانه بابا اصلا حرفی نزد. بابا ماشین را به پارکینک
رمان 💗نگاه خدا💗
#نگاهخدا
#قسمت_پنجم
به خانه رسیدیم.
من به اتاقم رفتم.
بعد از نیم ساعت، بابا رضا آمد.
در دستش پاکتی بود.
نشست کنار تختم.
-سارا جان، خودت میدونی که مامان فاطمه هیچوقت دوست نداشت رنگ مشکی بپوشی.
از داخل پاکت یک شال صورتی که لبههایش با مروارید کرم دور دوزی شده بود همراه مانتوی سرمهای بیرون کشید.
چشمانم خیره در چشمانش بود.
غم در چشمانش موج میزد.
بغلش کردم. فقط گریه کردم.
حالم روز به روز بهتر میشد.
عاطفه یکی از بهترین دوستانم که از بچگی باهم بزرگ شده بودیم هر از گاهی به خانهمان میآمد.
با شوخیهایش حالم را خوب میکرد.
بابای عاطفه با بابا رضا دوستای دوران جنگ بودند. حاج احمد جانباز بود.
عاطفه بچه آخر خانواده بود سه برادر داشت و یک خواهر بزرگتر از خودش داشت.
بابا رضا بعد از جنگ عاشق مامان فاطمه شد. از همان موقع به خاطر مشکل قلبی که مامان داشت تصمیم گرفتن بچه دار نشوند. ولی بعد ده سال خدا من را به آنها هدیه داد.
صدای زنگ گوشی شنیده میشد ولی اتاقم آنقدر ریخت و پاشبود که نمیتوانستم پیداش کنم.
آخر زیر تخت پیداش کردم.
عاطفه بود.
-سلام عاطی خوبی؟
صدای جیغ و خنده اش با هم قاطی شده بود.
-چیشده دختر؟ مثل دیونهها چرا جیغ میکشی؟
-وای سارا قبول شدی.
-خوب الان کجاش خوشحالی داره؟
عاطی چند لحظه سکوت کرد.
- دخترهی بیذوق، رشته برق قبول شدی خنگه ، خانم مهندس!
یاد مامانم افتادم.
چقدر در خانه، خانم مهندس صدایم میکرد.
-الو سارا غش کردی؟
من این چیزا حالیم نیست دارم میام اونجا بریم بیرون ،بهم شیرینی بدی،ناهار بهم بدی. بوس بای.
"دخترهی خل نذاشت حرف بزنم"
بلند شدم.
لباسی که بابا برایم خریده بود، پوشیدم. واقعا قشنگ بود.
"چهقدر بهم میاد"
صدای زنگ آیفون بلند شد.
کسی زنگ را محکم فشار میداد و دستش را از روی آن برنمیداشت.
ادامه دارد.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓