sheikh_farhad_fathi.mp3
42.78M
📌 صوت پخش زنده درباره حجاب
🎙 شیخ فرهاد فتحی؛
📝 به همه سوالات مهم حجاب
در این صوت پاسخ داده شده ✔
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
😊 تاسیس شده توسط مؤسس دانشگاه حجاب👇
📲 eitaa.com/joinchat/2624848127C5fa3e55e4a
📲 eitaa.com/joinchat/2624848127C5fa3e55e4a
🛒 عزیزانی که دنبال کسب درآمد هستید👆
💰 کم دردسر و حلال / 💯 درصد تضمینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆زنگ عبرت
🌹 یک نفر از سپاه فرعون غرق نمیشه!! میدونید چه کسی بود و چرا غرق نشد؟؟؟
👌👌 چه نکتهی زیبایی
واقعاً بعضیها تخصصشان امر به معروف و نهی از منکر است.از جمله استاد فرهنگ
دوستان عزیز این کلیپ کوتاه را اصلاً از دست ندهند و به هر گروهی دارند، ارسال کنند!
🗣 استاد فرهنگ
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از مکالمه عربی | ترنم حیات
۹ ماهه 💯 درصد تضمینی عربی صحبت کن
شروع دوره چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
🔸🔹🌺🔹🔸
1⃣ توضیحات کلی دوره از زبان استاد 🎙
2⃣ رزومه استاد 📋
3⃣ نمونه تدریس 🖥
4⃣ کلا چند ترمه؟چند روزه؟ چند جلسه؟ 📜
5⃣ تضمینی هم هست که یاد بگیریم؟ 💯
6⃣ کانال نمونه رضایت دانش پژوه ها ❤️
7⃣ ما ادعامون میشه؛ تعیین سطح هم دارین؟ 😁
9⃣ صفر تا صد هزینه دوره بالای ۱۴ سال
🔟 کلاس مخصوص زیر ۱۴ سال هم داریم 👩👧👦
1⃣1⃣ الان ندارم، میشه پولش رو بعد بدم؟ 🙇♀
2⃣1⃣ کتاب دوره چیان؟ قیمتش؟ از کجا تهیه کنیم؟
3⃣1⃣ نحوه ثبت نام 📲
کلیک کن به جوابت برس.👆
🔸🔹🌸🔹🔸
❤️👈 اینجا کلیک کن ببین کجا میری😉 👉💛
در قلب مردم تا ببینی جاه و جایش را
بنگر تو جای حاج قاسم جانفدایش را
زیر پَرَش دارد مرا هر چند بد باشم
آنگونه که بابای خوبی بچه هایش را
خاکی ترین بابا که حتی دوست میداری
بر چشمهایت سرمه سازی خاک پایش را
آقا که از هر سو بخوانی باز هم آقاست
بااینهمه عاشق ولی حس میکنی تنهاست
📌 #سروده _اعضا
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
اگر عباس ماه هاشمین است🌙
هنر جوی امیر المومنین است
اگر اسطورۀفخر و ادب شد
چو مامش حضرت ام البنین است❤️
سالروز وفات حضرت ام البنین علیهاالسلام تسلیت باد.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️༻ جمعه و خیاطی༺✂️
4⃣3⃣
♨️باورتون میشه⁉️⁉️⁉️
👖با شلوار هایی که به هر دلیل نمیخواید بپوشید
✂️بدون الگو و به آسونی
میتونید یه شومیز برای خودتون بدوزید😳
این آموزش مخصوص خانمای خلاق و صرفهجو هست👌
💛 برای دیدن سایر خیاطی های آسون و پرکاربردمون کافیه هشتگ #آموزش_خیاطی رو دنبال کنید☺️🌼
#آموزش_خیاطی | #خیاطی #شومیز_بدون_الگو | #شومیز
#آموزش_شومیز_زنانه | #آموزش_شومیز
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان 112ستاره سهیل خبر رفتن به کلاس دف را که به مینو رساند، مینو چند ایموجی شاد
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
📚 #رمان
113ستاره سهیل
عفت گیرهاش را زیر روسری محکم کرد. کنار ملوک خانم نشست و داشت جوراب مشکیاش را میپوشید.
-ستاره عموت گفت باهم بیاین، امشب شامم هست. بلند شو لباس بپوش!
-من نمیام، خستهام! شما برین.
-میگم عموت گفته! یالا بلند شو.
از لرزش صدایش، مشخص بود که دوست دارد او را به زور ببرد.
ستاره از عصبانیت، لبهایش به خط باریکی تبدیل شده بود.
-بیام اونجا چهکار! بشينم چرت و پرتهای شمارو گوش بدم؟
ملوک خانم، دست مشت کردهاش را به دهانش نزدیک کرد.
-استغفرالله! کفر نگو دختر!
-چه کفری؟ دروغ میگم؟ خدایی یه کلمه گوش میدین دعا کمیل؟ همهاش یهریز از دخترا و پسرای مردم حرف میزنین. فلانی این کارو کرد، فلانی اون کارو کرد! تو خونه راحت میشینم گوش میدم.
عفت چادرش را از روی دسته مبل با تندی برداشت.
-یعنی اگه ما حرف نزنیم مشکلی نداری با اومدن، نه؟
استکان کمرباریک خالی در دستش را محکم روی میز عسلی کنار مبل کوبید؛ موج صدایی که ایجاد شد، انگار صدای امواج مغزش بود.
-خودم به عمو میگم که نمیام!
دستش را به طرف در هال گرفت.
-بفرمایید! خوش بگذره! فقط اگر بجای یا ربّ گفتن، غیبت منرو کردین، راضی نیستم، گفته باشم.
زن همسایه نگاهش را از پای دردناکش به عفت چرخاند؛ مکثی کرد و بعد مثل فرفره از جایش بلند شد. انگار نه انگار که تا چند لحظه قبل، پایش کار نمیکرد.
-اینجا جای موندن نیست! پناه برخدا! زبون نیست که، نیش ماره!
عفت هم بدون هیچ حرفی دنبالش رفت. اما نگاهی که قبل از خارج شدن از خانه به ستاره انداخت، مانند تیری به قلبش پرتاب شد.
با رفتن آنها، نفس راحتی کشید. روی مبل لم داد و زیر لب آهنگی را که زمزمه کرد؛ آهنگی که چند وقتی میشد لقلقهی زبانش شده بود.
arms..
تاریکی .... قلب خون آلودم را در آغوش می گیری
Aniting our tear ful eyes
رویاهایم ... چشمان اشک بارمان را متحد می کند .... فریبنده
Enchanting
در شب .... ابلیس را در اشک هایم می بوسم.
Atnight …. I kiss the serpent in the tears
برای سالها .... غم های تو سوگواری من است.
For years …. The sarrow I've mourned
گوش کن به صدای گریه فرزندان ماه من
Har ken my moon child cry
که آرزوی شی دیگر را دارند
Yearning for another night
ماتم مورد علاقه من
Mourning my once beloved
هیپونیزم و تاریکی
Mez maized and raven dark
جادوگر زندانی شب
My pake enchantress of thee night
از آخرین شمع سوزانم
At last my candle's burning down
ماه پاییزی سیاه غم انگیز می درخشد
The winter moon is shining bleak
جادوگر من برای تو
For the my encbantress
رویاهایم را فریب بده
Enchating all my dreams
زیبا و سیل اشک هایش
Abeauty and her flood of tears
سقوط شب قلب مرا در آغوش می گیرد
Night fall embrace my heart
جادوگر شب های من
My pale enchantress of the night...
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان 113ستاره سهیل عفت گیرهاش را زیر روسری محکم کرد. کنار ملوک خانم نشست و داشت
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
📚 #رمان
114ستاره سهیل
نگاهش به قرآن یاسی رنگش افتاد. انگار از داخل کتابخانه داشت نگاهش میکرد؛ قرآنی که عمو برای جشن تکلیفش خریده بود.
از آهنگی که زیر زبانش جاری میشد، در برابر قرآن خجالت کشید، صاف نشست. زمزمهاش متوقف شد، اما همزمان در ذهنش ادامه پیدا کرد. زبان را میتوانست خاموش کند، اما ذهنش را نه!
قرآن را برداشت و به اتاقش برد، در را بست و دوباره به هال برگشت. کانالهای مختلف را چرخاند، صدای آهنگ در ذهنش ضعیفتر شد و زمانی که زیرنویس و تصویر قاب تلویزیون را دید، آهنگ خاموش شد.
"پخش مستقیم دعای کمیل، حرم رضوی"
چشمانش انگار جادو شده بود. از بچگی دعای کمیل را دوست داشت. با هر فرازش یاد خودش میافتاد.
-اللهم! مولای کم من قبیح سترته
خدایا! ای سرور من! چه بسیار از زشتیها که پوشاندیشان!
اشکهای مرواریدی شکل، روی گونههایش غلطان شد. به یاد روزی افتاد که پایش در مسجد زخم شد و همین زخمش آبرویش را، نماز نخوانده جلوی عمویش خرید.
اَللّهمَّ عَظُمَ بَلائی،
وَ افرَطَ بی سوءُ حالی...
خدایا! بزرگ شده بلای من!
و بدی حالم در من زیاد شده!
دعا به زیبایی، از زبان ستاره حرف میزد. انگار دعا زنده بود و روح داشت. انگار بدی حال ستاره را در میان دعای کمیل گنجانده بودند و چه خوب درک میکرد این دعا حالش را، برخلاف تمام اطرافیانش.
صورتش را میان دستهایش پنهان کرد، روی دیدن گنبد طلایی در آن قاب جادو را نداشت.
-اللّهم فَاقبَل عُذری
وَ ارْحَم شِدَّةَ ضُرّی،
وَ فُکَّنی مِن شَدِّ وَثاقی
خدایا! پس قبول کن عذرم را
و رحم کن شدت پریشانیام
و رهایم ساز از بند محکم گناه
خدا عذرش قبول میکرد، کم سختی نکشیده بود. کم تنهایی نکشیده بود، خدا درکش میکرد و عذرش را میپذیرفت.
دعا به آخر رسیده بود. و زمانی که خواند:
"یا سریع الرّضا"
هالهای از جنس آرامش، تمام قلبش را فراگرفت. حس دانشآموزی را داشت که با قوت قلب معلمش، میدانست تجدید نمیشود؛ به حدی که لبخندی از رضایت روی لبانش نشست و صدای وسوسه گونهای که میگفت " دوباره تا زمان پر شدن چوب خطهایت زمان هست و دوباره توبه خواهی کرد و دوباره او میبخشد"
صدای زنگ گوشی، او را به طرف اتاقش کشاند.
-سلام مینو.. خوبم..
نه تنهام.. چطور مگه؟
کی زنگ زدی؟.. ببخشید متوجه نشدم..
نه داشتم دعا کمیل گوش میدادم..
چی؟ چرا اینطوری حرف میزنی؟..
باشه ببخشید، کجا بیام، واجبه؟
باشه ساعت چند؟ باشه دیر نمیکنم.
خداحافظ
تلفن را قطع کرد. اما مات و مبهوت به اسم مینو خیره شد. لحنش به شدت تند بود و عصبانی، دلش گرفت. "یعنی چه کار واجبیه که مینو بخاطرش اینقدر عصبانی شده و میخواد منو ببینه؟"
چهل دقیقه بعد، روبهروی مینو در کافهای نشسته بود.
-خب مینو خانم! اون کار واجبتو بگو ببینم چی بود؟
ستاره سعی داشت با شوخطبعی مینوی ناآرام ر، ا رام کند.
اما انگار تاثیری نداشت.
-اول بگو ببینم، اون چی بود پشت گوشی گفتی؟ کمیل گوش میدی؟
واژه کمیل را با چنان تحقیری و کنایهای گفت که رنگ از صورت ستاره پرید.
-میخوای اینطوری به اوج عرفان برسی؟ اینقدر آدم وابسته؟ هیچ تعلقی نباید تو وجودت باشه.
-خب! نمیدونستم. نگفته بودی. حالا یه دعاست مگه چی..
مینو سرش را عصبی تکان داد. موهای جلو صورتش هم از این عصبانیت به ارتعاش افتاده بودند.
-بله.. بله خانم، یه دعای ساده هم جلوی بالا رفتنت رو میگیره. من کم تلاش نکردم تو به اینجا برسی، از خودم زدم، خودم عقب افتادم، حالا زل زده تو چشام میگه مگه چی میشه!
با کف دستش شاخهای از موهایش را داخل روسری هدایت کرد. نگاهش را به اسنک رو به رویش انداخت که سسهایش هرکدام طرفی ریخته بودند.
-باشه، بابا فهمیدم.
لحن مظلومانهاش، مینو را ساکت کرد.
✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
هدایت شده از 🇵🇸دختران انقلاب 🇮🇷
😍دعوتید به جشن عروسی خواهر #شهید_سلمان_امیر_احمدی همزمان با میلاد حضرت زهرا(س)🌷
🌟زمان:چهارشنبه۲۱دی ماه ساعت۱۵
🌟مکان:مترو بهارستان،نرسیده به سرچشمه ،کوچه شهید صیرفی پور،مجموعه سرچشمه
📌با کلی میهمان ویژه و سورپرایزی برای #حجاب
📢💐سفره عقدمان تکمیل است و فقط نقل و نبات و گل برای پاشیدن روی سر عروس و دامادهامون یادتون نره
#ازدواج_شهدایی
#زن_عفت_افتخار
#دختران_انقلاب
😍جزئیات مراسم را در کانال زیر دنبال کنید
✅https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 رییس مجلس شورای اسلامی در برنامه «ملک سلیمان» : باید حکمرانی را به سمت حکمرانی حاج قاسم برگردانیم. به چه حقی میگوییم وقتی خانمی بدحجاب است اجازه ندهیم به مترو سوار شود؟
📌 پ.ن: آقای فالیباف، یه بار سوار مترو شو تا بفهمی که حرفت مزخرفه. هیچکس مانع سوار شدن دختران بدحجاب نمیشه! حتی دختران بی حجاب هم در استفاده از مترو آزادند...
🔸چرا جوری حرف میزنید که ما محجبه ها در جامعه تنها و بدهکار همه بشویم؟؟ شما با مایید یا با جریان فساد؟؟
🔺حاضر بودم بمیرم ولی این دست مزخرفات را از زبان عارف و لاریجانی بشنوم نه رفیق گرمابه و گلستان حاج قاسم... 😭😭
🌸 @hejabuni 🌸
Part12_مسئله حجاب.mp3
10.83M
🧕حجاب از دیدگاه شهید مطهری 12
📌حدود پوشش از نظر اسلام(2)
#مسئله_حجاب
#احکام_اسلام
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
❣️ عــند_ربـهم_یــرزقون
🌹مثل حضرت زهرا(س) پاکدامن باشید
امیدوارم همسرم و فرزندانم حجاب و عفاف را سرلوحه زندگی قرار داده و باعث سرافرازی دین و نظام مقدس جمهوری اسلامی شوند. به فرزندانم صبر و صراط مستقیم را که همانا پاکدامنی و پیروی از حضرت زهرا (س) است توصیه می کنم و از آنها می خواهم گوش به فرمان مادر باشند و در راه ولایت، در همهی صحنه های دفاع از اسلام و انقلاب حاضر شوند.
✨فرازی از وصیتنامه
🕊️ #شهید مدافع حرم حمیدرضا انصاری🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا