eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
🔥مستندداستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 43 تیکه کنایه های الناز شروع شد! با چشای گرده شده گفت: - باز
توی خونه بیکار نشسته بودم و هرازگاهی مسافت یخچال تا اتاقم رو طی میکردم یکسره روی تخت ولو بودم.. فکرم درگیر آزمون بود. حوصله درس خوندن نداشتم. خوابمم نمیومد البته میگن خواب دم غروبی خوب نیست و باعث سردرد میشه. با تعجب نگاه نکنید. مریض که نیستم دروغ بگم! استادمون میگفت. منم مجانی دارم براتون میگم! حتما باید پول بدید چیزی یاد بگیرید که باورتون بشه؟ گوشی رو برداشتم و بعد یه دور سه فرمونه توی پیامرسان ها به الناز پیام دادم: - سلام إلی کجایی؟ کم پیدایی! نیستی! 30 ثانیه نشد صدای دینگ گوشیم بلند شد. الناز بود. انگار گوشی به دست فقط منتظر پیام من بود! - سلام هانی جون! خوبم ممنون. از صبح خونه ام. تا نیم ساعت قبل هم داشتم در و دیوار رو نگاه میکردم! الانم پای لپتاپ دارم بازی میکنم. چی شده راه گم کردی، یادی از ما کردی؟! انصافا این سرعت ارسال پیام عادی نیست. معلومه پای گوشی بزرگ شده که اینقدر سریع تایپ میکنه! - حال و حوصله درس خوندن نداشتم گفتم اگه وقت داری با هم بریم بیرون. - وقت که تا دلت بخواد دارم. کجا بریم؟! فائزه هم میاد؟! - نمیدونم یه جایی میریم دیگه ، میتونیم استخر بریم! - استخر؟! الان؟! توی این هوای سرد؟! تا بریم شب شده ها! - چون و چرا نیار دیگه. ادای آدمای تنبلم در نیار. زود حاضر شو وسائلتم بردار باز عینک منو نگیری! به فائزه هم خبر میدم. سریع پاشو بیا... چه قدر خوبه آدم دوستای پایه داشته باشه... دو ساعت بعد توی استخر بودیم. قسمت کم عمق استخر کنار هم بودیم. 1 متر و 20 ، 30 ثانت عمق بود. فقط 10 ثانیه بود عینک استخر رو از روی چشام برداشته بودم! فائزه آب پاشید توی صورتم. - ورزشکار شدی هانیه! - دختره و خل و چل! آب رفت توی چشام! الناز زد زیر خنده! جاش بود هر دو شون رو زیر آب خفه کنم! چشمامو مالیدم، چه قدر کُلُر میزنن به این آب ها! یه مقدار آب سمتشون پاشیدم ولی دلم خنک نشد. الان هم وقتش نبود. باید حواسشون پرت میشد تا بشه تلافی کرد. ابرویی بالا انداختم، - دیگه به دیگ میگه ته دیگ! فیلسوفانه نگاهشون کردم. - من که خیلی وقته ورزش میکنم؛ هم واسه روحیه خوبه هم برا سلامتی فائزه هم که کافیه من یه چی بگم شروع کنه خلافش حرف زدن! - مگه چه قدر میخوایم عمر کنیم اینقدر ورزش میکنی؟! بسه بابا از بروسلی هم جلو زدی هانیه جان! از اول تا آخر یه ریز حرف میزدیم و مجبور بودیم مثل این پیرها فقط توی آب راه بریم! الناز هم که تیکه کلامش این شده بود: "مگه دست و پا رو بستیم! خب برو شنا کن!" و عمرا اگر میذاشت که شنا کنم! الناز گفت: همش ورزش ورزش! خسته نشدی؟ بیا عشق و حالت رو بکن.. 4 روز دیگه جوون ناکام نشی! دو سه سال کمتر و بیشتر عمر کن ولی حالش رو ببر! محض احتیاط عینکم رو از روی گردنم برداشتم و به چشام زدم تا با دیوونه بازی این دخترها و آب ریختناشون چشم درد نشم. - همچین میگین بذار عشق و حال کنیم انگاری الان دست و پاتون رو بستم آوردمتون اسیری؟! میگم ورزش کنیم. لب جوخه دار که نیاوردم اعدامتون کنم! رو کردم به الناز و گفتم: شما هم که الناز خانم اگر کسی گوشی و کامپیوترت رو ازت بگیره باید دعاش کنی، چون حداقل 50 سال به عمرت اضافه کرده! حیف این آب نیست؟ همش سرت توی گوشی باشه که چی؟! هم چشات ضعیف میشه همم عمرتو تلف میکنی، آخرشم هیچی! فائزه با خنده گفت: - با اینکه کلا با هانیه مخالفم ولی این بار رو بی راه نمیگه! - یه کمی علاقت رو عوض کن! به فکر آیندتم باش! باور کن خواستگار بیاد ازت نمیپرسه الان فلان بازی رو تا مرحله چند رسوندی!!! » الناز انگاری گوشه رینگ بوکس افتاده بود. قبل اینکه حرفی بزنه گفتم: - حالا کی میاد اینو بگیره! به فکر خودت باش دختر! تو زلیخا نیستی و اینجا هم کاریماما نیست که کمکت کنه! الناز دیگه حرفی نزد و فقط دنبال این بود که گازم بگیره! مثلا اومده بودیم ورزش! از دستش فرار کردم. چند باری غریق نجات بهمون تذکر داد . این دو بشر بس که آّبروریزی کردن چیزی نمونده بود از استخر بیرونمون کنن! منم خودم رو کنترل کردم و به چند بار فرو بردن سر الناز و فائزه به طور نامحسوس به زیر آب اکتفا کردم! بالاخره بعد 2 ساعت با رفتنمون غریق نجات ها نفس عمیقی کشیدن. فکر میکنم هیچی نمیتونست اینقدر خوشحالشون کنه! سکوت و آرامش به فضا برگشت! همه با چشماشون ما رو تا خروجی استخر بدرقه کردن و شادی عجیبی توی چهره هاشون دیده میشد...! اگر چه با رفتنمون باعث خوشحالی همه شده بودیم! اما نمیدونم چرا کسی تشکر نکرد!! ✍مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 🌼ولادت کریمه اهلبیت بر رهروانش مبارک باد 🧕روز دختر برتمامی دختران پاک سرزمینم مبارک 🎵سرکار خانم خدایاری حضرت معصومه سلام الله علیها @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیشب در سراوان ۵ فرشته‌ی مرزبان، آسمانی شدند برای حفظ امنیت من و تو خدا کند که یا نداشته باشند.😭 شهادتتان مبارک 🥀 ═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ | 😍 ⏬ نسخه کم حجم به حضرت معصومه من یه قول خوبی دادم ؛ مثل خودش منم میشم یه دختر نمونه ❤️ 🎤 گروه سرود دخترانه یاوران ولایت ✍️ شاعر : زهرا آراسته نیا 🎼 آهنگساز و میکس : حسن برزگری 🎹 تنظیم : آریا شمس 🎞 کارگردان : مهدی بخشایش تهیه شده در : مرکز آفرینش های فرهنگی و هنری بسیج اصفهان ═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
هدیه روز دختر + دهه کرامت 👇 ____💌____________ 📜 eitaa.com/joinchat/517996909Ced1efe55e2 eitaa.com/joinchat/517996909Ced1efe55e2 نیت کن کلیک کن 🌸👆
🌱حرم امن تـــــو ڪافے است هراسان شده ࢪا مثل شـــــه، ࢪاه بده آهوے گریان شده ࢪا🌱 (س) ═ೋ❅ @hejabuni ❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🔥مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 44 👇
🔥مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 44👇 هر چی درس و مطالعه و پژوهش بود توی چند روز باقیمونده تا آزمون بوسیده بودم گذاشته بودم کنار. مثلا میخواستم به فکر و ذهنم استراحت بدم تا واسه امتحان مغزم بهونه ای نداشته باشه و کشش کافی رو داشته باشه. آخه این مغز من خیلی بهونه گیره. همش توجیه میاره. یکسره رو مخمه! مغزم رو میگم. همش میره رو مخم! نپرسید چه طور؟ مگه همچین چیزی ممکنه؟ مگه مغز و مخ یکی نیستن؟ میره دیگه! از من میپرسید؟ چه میدونم! در کار مغز و عقل که نباید دخالت کرد. اصلا نمیشه که با عقل رفتار عقل رو نقد کرد! یه جور خودزنی محسوب میشه! بخواید مته به خشخاش بذارید اونوقت محکوم میشید به اینکه دارید توی کار عقل دخالت میکنید! میخواید خلاف عقل صحبت میکنید؟! شما هم که با عقل دشمنی ندارید. دارید؟ پس قطعا شأنتون اجله از اینکه توی کار عقل دخالت کنید و خلافش کاری کنید!! رفتارهای عقل رو بپذیریم و اینقده بهش گیر ندیم! بچه که نیست خودش عقله! منم پذیرفتم. . . اصلا هم مسخره نبود! سعی میکردم نقش آدمای بیخیال رو بازی کنم. حدود ساعتای 10 شب بود که فارغ از 2 عالم مسواک زدم، چند دقیقه ای پیامای گوشیمو چک کردم و زودتر به رختخوابم رفتم که مثلا بخوابم! روزای عادی عادیش این موقع نمیخوابیدم! یه کمی از این شونه به اون شونه شدم. نمیخواستم فکر و خیال مزاحم خوابم بشه! به قول پاندای کنگ فو کار به آرامش درون احتیاج داشتم.. در کمال تعجب از بخت بلندم زود خوابم برد. نمیدونم چرا ولی شب تا صبح عین این استرسی ها چند باری از خواب بیدارشدم! پا میشدم ساعت رو نگاه میکردم میدیدم اوووه هنوز خیلی تا صبح مونده و دوباره میرفتم که بخوابم.. چند باری خواب و چشام با هم کلنجار رفتن تا بالاخره 5 صبح زودتر از بقیه روزا قبل زنگ زدن ساعت بیدار شدم. دیگه نشد که خواب حریف چشام بشه. برای باز موندن لامصب سخت مقاومت میکرد! وقتی قرار باشه نشه نمیشه! پس مودبانه خودم بلند شدم. از پله ها اومدم پائین. همه جا سوت و کور بود. آبی به دست و صورتم زدم. بر خلاف روزای دیگه این بار من میز صبحونه رو چیدم و یک غافل گیری برای مادرها رو در تاریخ مردم ایران ثبت کردم! مامانم که بیدار شده بود چشماش چهارتا شده بود! با چشمای نیمه باز به سمت من اومد. دستش رو جلوی چشاش خم کرد. انگاری نور خیلی چشماش رو میزد. - امروز خورشید از کدوم سمت در اومده؟! خندیدم و همینطور که به سمتش میومدم گفتم: - از همون طرف همیشگی دیگه! مامان یه کم چپ چپ نگاهم کرد. - خبریه هانیه؟ ابروهام رو بالا انداختم و ریلکس گفتم: - نه چه خبری؟ - هنوز ازدواج نکرده، آدم شدی! - وااا مامااان! دختر به این خوبی! سرم رو روی شونه مامان گذاشتم. مامی ادامه داد: - قول بدی همیشه همینطور باشی عروست نمیکنم. سرم رو برداشتم و با ناز و ادا گفتم: - شما توی این خونه خواستگار راه نده من خودم هر روز برات سفره میچینم! صبحونه اون روز رو مفصل تر خوردم؛ ناسلامتی صبحونه مهمترین وعده غذائیه و خیلی توی حافظه تاثیر داره. از تجریش تا دانشگاه تهران از مسیر بزرگراه صدر و بزرگراه مدرس بیست دقیقه نیم ساعتی راه هست. البته توی این شهر درندشت همه چی بستگی به ترافیک داره! ✍مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
یه سوال دارم... به نظرتون چرا خانواده‌های شهدا و قربانیان فتنه ۱۴۰۱ از والدینِ کذابِ مهسا امینی به خاطر دروغگویی‌شون که باعث شد اون همه خون مظلوم ریخته بشه، شکایت نمیکنن؟؟ چرا اینا باید شبها با کابوسِ بلایی که سر عزیزانشون اومده بیدار شن ولی والدین دروغگوی اون دختر بیمار، سر آسوده روی بالشت بذارن و‌ حس خوش انتقام گرفتن از نظام رو مزمزه کنن؟؟ خواهشا پخش کنید تا برسه به دست خانواده‌های شهدا... @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عادت به گناه کرده‌ام، چه کنم؟.mp3
1.41M
▫️ عادت به گناه کرده‌ام، چه کنم؟ 👤 حجت الإسلام رفیعی =صَــــدَقِہ جاریِہ @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌼🌸 💠 کرمت کاسه ی ما را نگذارد خالی بده در راه خدا باز، که حاجت داریم. 💚 دوخت صلواتی همزمان با آغار دهه کرامت و به میمنت سالروز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها 🔰هیئت مذهبی قرآنی حضرت رقیه سلام الله علیها /روستای نیر /شهرستان درگزین ═ೋ❅💚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوربین مخفی آزمایش اجتماعی با موضوع حجاب ⭕️ واکنش مردم به خانمی که ماشینش خراب شده چیه؟ یکبار بدون حجاب و یکبار با حجاب 🌸اغاز دهه کرامت مبارک باد @hejabuni