#درسهای_یک_فتنه
بخش سوم
⭕️ خیلی از سیاست مداران طی سال های قبل سعی کردند کاری کنن که مردم خیال کنند دشمنی وجود نداره! بزرگترین ضربه ها رو هم به کشور همین افراد زدند.
وقتی آدم خیال کنه دشمن نداره اونوقت هست که به بدبختی و فلاکت کشیده خواهد شد.
💢 کشوری مثل سوریه مشکلش همین بود که عمده امنیت خودش رو با رفاقت با همسایگان قرار داده بود. خیال میکرد با سلام و صلوات و رفاقت با آمریکا میشه امنیت کشورش رو حفظ کنه! و دیدیم که داعش چطور تونست خیلی سریع سوریه رو به آتش بکشه...
اما کسی که مدام حواسش به دشمن باشه حتما تیزبین و قوی خواهد شد.
🔺 یکی از ویژگی های دشمن ما اینه که ذره ای رحم نداره و اگه دستش به ماها برسه حتما تک تک ما انقلابیون و حتی مردم معمولی رو سر میبرند...
همونطور که در فتنه اخیر دیدیم که چطور به راحتی مردم بیگناه و نیروهای انتظامی رو به شدید ترین وضع به قتل رسوندند و شهید کردند...
🔺 پیاده نظام دشمنان ما انقدر سفاک و جنایتکار هستند که داعشی ها هم به پاشون نمیرسند...
📌ادامه دارد۔۔۔
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
📚 #رمان
1ستاره سهیل(نجات از دایره)
قسمت اول
بیحوصله روی کاناپه قهوهای رنگ لم داده بود. کتاب روبهرویش را ورقی زد و بست. مدام صفحه گوشیاش را چک میکرد.
خودش را کمی جابهجا کرد تا داخل آشپزخانه را ببیند. پشت موهای فرفری عفت را دید، که در حال آشپزی بود.
گوشیاش را از میان کتاب بیرون آورد. پیامکی از طرف دلسا داشت:
«همه رو اوکی کردی؟ ساعت چند؟»
تند تند نوشت: «آره، ساعت هفت. ولی تا از خونه بزنم بیرون، یکم طول میکشه.»
جواب آمد: «نزدیک خونتونم، بجنب.»
خواست جواب پیام را بدهد که شماره دلسا، روی صفحه نمایش گوشیاش ظاهر شد.
دفعه اول، رد تماس داد. اما انگار دلسا، دستبردار نبود.
پاورچین، پاورچین و گوشی به دست به سمت اتاقش رفت. دستگیره در را آرام به سمت خودش کشید و وارد اتاق شد. تماس را وصل کرد.
-چیه هی زنگ میزنی؟ میگم صبر کن. تو کلهات نمیره؟
- یک ساعته منرو سر کوچه حیرون کردی. نمیخوای بیای، بگو نمیام.. اَه..
ستاره، گوشی را به دهانش چسباند.
«من کی گفتم نمیام! خنگه.. گفتم صبر کن زنعمو رو بپیچونم.. یه چند تا چت با مهرداد جونت بکنی، منم اومدم.»
گوشی تلفن را قطع کرد و روی تختش پرت کرد. انگشت اشارهاش را روی شقیقهاش فشار داد. چشمانش را بست و با خودش زمزمه کرد:
« چی بگم.. چی بگم که باور کنه؟ اون دفعه که گفتم مهناز حالش بد شده.. این دفعه.. آهان !فهمیدم.»
از روی تخت که بلند شد، صدای فنرهای تخت هم به هوا رفت. بشکنی در هوا زد. با حالت حقبهجانب، از اتاق خارج شد و به آشپزخانه رفت.
بوی سیب زمینی سرخشده، حسابی اشتهایش را قلقلک داد. نتوانست جلوی خودش را بگیرد. ناخنکی زد و دو سیبزمینی داغ را که در حال جلز و ولز در ماهیتابه بودند، برداشت. درحالیکه سیب زمینیها را ایندست و آن دست میکرد، تا خنک شوند، با یک حرکت به هوا پرتابشان کرد و بلعید.
- اوم.. بهبه.. عفت جون! یعنی دستپختت معرکه است والا! لنگه نداری!
عفت ابرویی بالا انداخت و گفت: «ناسلامتی زن عموت هستم...»
-بر منکرش لعنت! میگم زنعمو، یکی از دوستهام، تازه عروس شده. همه بچهها رو دعوت کرده رستوران، شیرینی عروسی.. منم گفتم هرچی زنعمو بگه.. عفت جون! چیزه.. یعنی زن عموجون.. برم دیگه؟
عفت کفگیرش را توی بشقاب گذاشت. دست به سینه، رو به روی ستاره ایستاد. چشمانش را ریز کرد و گفت: «جدیداً خیلی اینور اونور میریها!!»
بعد خیلی سریع حالت چهرهاش را تغییر داد. لبخندی به پهنای صورت زد و گفت: «من چکارهام، عزیزمن؟ صاحباختیاری فقط دستپخت خوشمزهی زن عموترو از دست میدی و غرغرهای عموجونت نصیبت میشه.. برو بهت خوش بگذره.»
چشمان ستاره برقی زد. عفت را که داشت در یخچال را باز میکرد، از پشتبغل کرد و در گوشش آهسته گفت: «عاشقتم!! »
به اتاقش برگشت. به گوشیاش که روی تخت ولو شده بود، نگاهی انداخت؛ شش تماس ازدسترفته از طرف دلسا داشت.
لبش را گزید.
-اَه، مثل کنه میمونه!
بهطرف کمد لباسهایش رفت.
چند مانتوی رنگی را روی تخت انداخت. چند شال و روسری را هم کنار مانتوها گذاشت.
اینکه چه مانتویی با چه شلوار و روسری بپوشد، برایش سختترین تصميم دنیا بود.
دلش میخواست بدرخشد و خاصترین باشد.
بالاخره، شال قرمز با مانتو سفیدش را پوشید.
خودش را در آینه بررسی کرد. احساس کرد، بدون آرایش اصلا جذاب بهنظر نمیرسد.
صورت سفیدش را رنگپریده و لبهای صورتیاش را بیرنگ احساس کرد، اما وقتی برای آرایش کردن نداشت.
گوشی و جعبه آرایشش را در کیف طلایی براقش انداخت.
اینکه چه کفش یا صندلی بپوشد، فکرش را درگیر کرد. صندلهای زرشکی که تازه خریده بود، از داخل کمد برقی زدند. آنها را به دست گرفت و پاورچین پاورچین از هال خارج شد تا بخاطر ظاهرش سوالپیچ نشود.
#جهادتبیین
❌❌کپی به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید.👇
@tooba_banoo
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
Part03_نمایش آن بیست و سه نفر.mp3
16.46M
📚این کتاب، از آنجا که در برگیرنده خاطرات و رشادت های نوجوانان رزمنده و مقاومت آنان در اردوگاه های ارتش بعث است، ناگفته های بسیاری از دوران اسارت دارد.
#آن_بیست_و_سه_نفر
#احمد_یوسف_زاده
#دفاع_مقدس
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🤭 همین دوره رو جای دیگه باید ۴۰۰ تومن پول بدید! ❤️ ما با ۵۰ تومن برگزار کردیم. 😊 با همون استاد دو
🤭 عه! چه جوری تونستید این استاد رو برای دورهتون بیارید! خودشه؟!
😊 بله. همون استاد دوره های گرون قیمت هستند.
🤭 همین دوره رو جای دیگه باید ۴۰۰ تومن پول بدید!
❤️ ما با ۵۰ تومن برگزار کردیم.
😊 با همون استاد دوره های ۴۰۰ تومنی!
🌸 از ثبت نام جا نمونید👇
📲 eitaa.com/joinchat/644284519C6e5d0dbf9a
دانشگاه حجاب
🤭 عه! چه جوری تونستید این استاد رو برای دورهتون بیارید! خودشه؟! 😊 بله. همون استاد دوره های گرون قی
نفس های آخر مهلت ثبت نام هست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ #ولنگاری_پوششی، چه اثراتی بر قوهی شناختی آقایان و خانمها میگذارد؟
📍آخرین یافتههای #علوم_شناختی در باب حکمت دستور قرآنی پرهیز چشمچرانی آقایان و عدم خودنمایی خانمها
#حجاب
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#درسهای_یک_فتنه
بخش چهارم
⭕️ یکی از ویژگی های دشمن ما اینه که شدیدا تلاش داره که جامعه ما رو "دو قطبی و چند قطبی" کنه.
مدام اتفاقات ساده و روزمره رو تبدیل به موضوعاتی برای جنگ و نبردهای بین مردم میکنه.
🔶 مثلا موضوع حجاب اصلا موضوعی نیست که خود مردم انقدر درگیرش باشند. اگه رسانه های دشمن هر روز آتش بیار معرکه نباشند و هر روز یه داستان و جنجالی در مورد حجاب درست نکنند به طور طبیعی عموم مردم ایران، حجاب رو به عنوان یک پوشش اصیل و با وقار دوست دارند.
✅ ملت ما در طول تاریخ، همیشه محجبه بوده. مردم ایران به خاطر فهم بالا و زرنگی ذاتی شون میدونن حجاب چقدر برای آرامش جامعه لازم و ضروری هست. میدونن که آدم نباید نوک بینی خودش رو ببینه. میدونن وقتی بی حجابی زیاد بشه هرزگی و فساد و اعتیاد و هزاران بلای خانمانسوز دیگه هم به دنبالش خواهد اومد.
🔸 مردم فهیم ایران میدونن با حجاب امنیت روانی جامعه تضمین میشه.
⭕️ ولی رسانه های دشمن شبانه روز تلاش میکنند که در این موضوع به این روشنی شبهه وارد کنند و مردم رو به جان همدیگه بندازن...
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
سلام سلاااااام
بعد از مدتها چالش آوردیم براتون🤩
🔹💠 چالــــش سین بنر 💠🔹
✅مهلت چالش: ١٣ لغایت ٢٢ مهرماه
✅از آغاز امامت امام زمان
تا ولادت پیامبر اکرم (ص)
🎁همراه با اهدای جوایز ارزنده به برگزیدگان مسابقه
🔸جهت شرکت در مسابقه:
@jahadi_hajghasem
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔰خودت باش، راحت و رها کار رقابت بر سر جلوه گری، به چار تا تار مو ختم نمیشه. بلکه تج
🔴به روز باشیم
🔰تا حالا دقت کردید تو خیلی کارهای روزمره، مذهبیها عقلانی تر رفتار میکنن؟!
مثلا پزشکا میگن اگه بچه به صورت طبیعی زایمان بشه خیلی واسه سلامتی مادر و بچه خوبه و سزارین ضرر داره... اما افراد غیرمذهبی میدوئن برن سزارین کنن و این کارشونو باکلاس هم میدونن!!! خیلی جالبه که رسانه ها با حرفهایی مثل اینکه چرا زن باید درد بکشه و زایمان طبیعی مال عهد قجره و از این دست حرفها، کاری میکنن که زنها برن به اندازه ی یک وجب بدنشون رو پاره کنن و کلی آمپول مضر مصرف کنن و به این کارشون هم افتخار کنن!!!
اما افراد مذهبی راحت تر می پذیرند که با درد طبیعی زایمان کنار بیان اما هم سلامتیشون، تضمین بشه و هم کلی درد بعد از زایمان ناشی از عمل جراحی رو تحمل نکنن و هم کلی آمپول مضر رو به بدنشون تزریق نکنن.
حالا تو سایر مسائل دیگه هم میشه این شواهد از رفتار عقلانی مذهبیها رو تو زندگی دید. مثلا تو فرزندآوری که واقعا هم خانواده و هم جامعه بهش احتیاج داره و الا مثل فرانسه نسلمون منقرض میشه.
تو همسرداری هم همینجور... مخصوصا در مورد زنها.
رسانه دارهای خبیث، میان و زن رو در مقابل شوهر قرار میدن. حتی زن رو مقابل پدر و برادرش قرار میدن تا از اون طرف زن رو هُل بدن تو دامن مردهای نامحرمی که قصدشون در نهایت بهره برداری خودشونه و نه چیز دیگه. افراد غیر مذهبی هم باورشون میشه که مردهای خیابون و بیابون از مردهای خونواده براش دلسوزترن!!!! و این خیلی عجیب و غریبه...
حالا کاری به جزئیات نداریم ولی در کلیات که نگاه می کنیم میبینیم که زنها و مردهای مذهبی معمولا خانواده ای بادوام تر از افراد غیرمذهبی دارن.
تو دفاع از کشور و تولید داخلی هم این قصه تکرار میشه. یعنی چی؟! یعنی افراد مذهبی پای وطن به معنای واقعی می ایستن تا تجزیه نشه و یا احدی جرات نکنه یه چشم چپ بهش بندازه. تولید داخلی رو هم که دیگه کل اقتصاددانا، میگن باید حمایت بشه تا اقتصاد کشور رشد کنه. اما اینو مذهبیها انجام میدن و غیرمذهبیها افتخارشون اینه که برن جنس خارجی بخرن. چون بلانسبت بعضا خیلی خرن.
تو نخوردن الکل و عدم مصرف موادمخدر هم باز می بینیم که حرف دین رو پزشکان تایید می کنن و مذهبیها عقلانی تر رفتار می کنن و سمت این چیزای خانمان سوز نمیرن.
تو حجاب هم همینه. کلی دلیل عقلی وجودداره واسه حجاب و واسه همینم مذهبیها ترجیح میدن به جای رقابت سر برهنگی، یه زندگی خیلی شاد خانوادگی رو تجربه کنن.
تو حفظ کردن چشم از نگاه به نامحرم و یا همون پرهیز از چشم چرونی هم باز مذهبیها بهش عمل میکنن و غیرمذهبیها با وجود کلی شعار عین گرگ زخمی دنبال هیزبازین...
خلاصه اینکه اگه آدم دین دار باشه، تو همه چیز عاقلانه تر رفتار می کنه. چون دین خودش از طرف خدایی طراحی شد که حکیم مطلق هست.
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان 1ستاره سهیل(نجات از دایره) قسمت اول بیحوصله روی کاناپه قهوهای ر
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
ستاره سهیل(نجات از دایره)
قسمت دوم
طول کوچه را به سرعت طی کرد. نفسنفس زنان، خودش را به دلسا رساند.
دستش را روی قلبش گذاشت و با صدایی که از ته گلویش بالا میآمد گفت: «بالاخره در رفتم.»
دلسا چشمغرهای به او رفت. دستهای از موهای رنگکردهاش را با غرور خاصی، از جلوی چشمانش کنار زد.
-با همین سر و وضع میخواهی بیای؟ یه نگاه به صورتت تو آیینه انداختی؟.. این همه منرو حیرون کردی، گفتم الان قراره یه عروس جلوم ظاهر بشه»
و بعد خنده مسخرهای تحویل ستاره داد.
-چی میگی تو؟ فکر کردی من مثل توام که هر کاری تو خونه بکنم، کسی کاری به کارم نداشته باشه؟
و بعد با تأسف خاصی که در چهرهاش ظاهر شد، صدایش را پایینتر آورد:
- بریم یه سرویس بهداشتی چیزی، تو راه پیدا میکنم، درست میشه...
هر دو بهطرف خیابان حرکت کردند. راه افتادنشان همراه با نگاههای خیره مردان بود، که سهم دلسا از ستاره بیشتر شد. این مسئله ذهن ستاره را به شدت درگیر کرد. دلش نمیخواست ثانیهای از دلسا عقب بیفتد.
بعد از مدتی پیاده روی، بالاخره دلسا سکوت را شکست:
« اونجا رو! یه مسجده!»
و با سر به نقطهای اشاره کرد.
ستاره سرش را چرخاند. از افکارش بیرون آمد. سردر مسجدی را دید؛ مسجد امام حسن مجتبی.
-خب چهکار کنم؟ نکنه هوس نماز خوندن کردی؟
-عقلت رو بکار بنداز. تشریف ببرین قسمت سرویسها و تجدید آرایش کنین. وگرنه بعید میدونم امشب بتونی ماهی بگیری.
و بعد بلندبلند شروع به خندیدن کرد.
ستاره که حسابی از دست کنایههای دلسا عصبانیشده بود، گفت:
«اگر یکم عقل داشتی، میفهمیدی که مسجد حرمت داره! تازه الان برم اونجا، همون حاج خانمها با کتک پرتم میکنن بیرون.»
-نگفتم که تو مسجد آرایش کنی؟ گفتم برو سرویس. نکنه دستشویی رفتن هم حرمت داره؟
و بعد به حرف خودش طوری خندید که انگار، با مزهترین جوک دنیا را تعریف کرده است.
-واقعاً که! خیلی وقیحی دلسا! همینجا بمون، ببینم چهکار میتونم بکنم.
ستاره بهطوریکه کسی او را نبیند تا مورد سرزنش و ملامت قرار نگیرد، وارد مسجد شد.
مسجد حیاط کوچکی داشت. با یک حوض آبی کوچک که دور آن، گلدانهای شمعدانی زیبایی قرار داشت.
درهای ورودی مسجد، یادآور خانههای سنتی بودند؛ درهای چوبی قدیمی با شیشههای رنگی.
ستاره نگاهی به مسجد انداخت. لحظهای فراموش کرد که برای چه کاری به آنجا آمدهاست. ساعتش را چک کرد. هنوز نیمساعت تا غروب مانده بود.
از کنار حوض گذشت و خودش را به پلههای سرویس بهداشتی رساند. پلهها را دوتا یکی پایین رفت.
جعبه آرایشش را بیرون آورد که ناگهان دستی روی شانهاش نشست.
نفس در سینهاش حبس شد. حس مجرمی را داشت که گیرش انداخته باشند. بهآرامی سرش را بالا آورد.
❌❌کپی رمان به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت، به این آیدی پیام دهید.👇
@tooba_banoo
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
رهبر انقلاب :
🔰 دعوا بر سر مسئلهی #باحجاب و #بدحجاب نیست، دعوا بر سر از دنیا رفتن یک #دختر جوان نیست. دعوا اینها نیست.
خیلی از این کسانی که #حجاب کاملی هم ندارند جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند شما میبینید در مراسم مذهبی در مراسم انقلابی اینها شرکت میکنند بحث سر اینها نیست.
✅بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است.
✅ آنها فقط با جمهوری اسلامی مخالف نیستند با ایران مخالفند.
۱۴۰۱/۰۷/۱۱
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
رهبر انقلاب : 🔰 دعوا بر سر مسئلهی #باحجاب و #بدحجاب نیست، دعوا بر سر از دنیا رفتن یک #دختر جوان نی
🖼#صرفا_جهت_اطلاع | واکنش بعضی بانوان بدحجاب به سخنان رهبرمعظم انقلاب
🍃🌹🍃
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#حجاب #ایران
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓