eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
مُحمّد را نکو همسر خدیجه عزیز قلب پیغمبر خدیجه‏ یقین باشد، پس از زهرا و زینب بود از هر زنی برتر، خدیجه‏ پناه امتی بود و نبی را به روز بی کسی، یاور، خدیجه‏ گهی غمخوار، او هنگام سختی صفا بخش دل شوهر، خدیجه‏ گهی با خنده‏ی نوش آفرینش سرور قلب آن سرور، خدیجه سالروز پیامبر اکرم(ص)و حضرت خدیجه (س) گرامی باد ❤️🩵❤️🩵❤️🩵❤️🩵❤️🩵
سلام سلام✋ عیدتون مبارک🥳🥰😍 خوبین؟ حال و احوالتون چطوره؟😊 دم مدارس شده و هممون درگیر ودار خرید لوازم التحریر هستیم🤪 راستی عزیزای دلم به شکل و شمایل لوازم التحریری که برای دلبندتون میخرید توجه دارید دیگه😘 یک وقت ناخواسته شخصیت کارتون های غربی رو برای بچه هاتون اسطوره نکنید😓 که بعدا عواقب داره..... 😔 1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😊 اگر یادتون باشه درباره حباب های رسانه ها حرف زدیم 🔺 هوش مصنوعی حباب های اطلاعاتی رو متناسب با افراد درست میکنه یا متناسب با توده و حزب مثلا حباب حزب اللهی ها، حباب براندازها، حباب سلبریتی ها و... 2
👌 همش شما اونا رو لایک میکنی اونا شمارو 👀 کم کم دچار سوگیری میشی چیزی که همه دچارش هستیم 👈 یک سوگیری مثل اینکه خطای جزء رو به کل نسبت میدیم. 🙇‍♂ ما به خاطر سوگیری هامون خروجی غلط داریم 🧠 برای همینم خیلی مهمه که خوراک فکری مون رو کیا بهمون بدن 3
عزیزای من🌷 ما سوگیری های مختلفی داریم بین خودمون👈 قومی، قبیله ای، همکاری ✅ یک نمونه سوگیری، سوگیری تاییدی هست 😎 ما دنبال تاییدیم ❌ و با کسانی رفت و آمد داریم که تاییدمون کنن و با مخالفینمون و کسانیکه مسخرمون کنن رفت و آمد نمیکنیم 4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️ بحث رسانه هم همینه ما با سوگیری میریم سمت رسانه ها 🌐 خبرها مون رو از جایی دنبال میکنیم که ما رو تایید میکنه 💞 تو پلتفرمی میریم که بیشتر هم سو های ما اونجا هستن الان اکثرا کیا تو پلتفرم ایتا هستن⁉️ خودت بگو مثلا تو حباب سلام فرمانده هستی بری تو گروهی که میگن مرگ بردیکتاتور هرچی صحبتم کنی باهاشون قانع نشدن میای بیرون اعصابت نمیکشه😬 5
♻️ کم کم اتصال حباب ها کم میشن و چون تو حباب خودت دائما تایید میشی ⛔️ دچار سوءتفاهم میشی که همه دنیا مثل ما فکر میکنن. ما اکثریت هستیم ⚠️ دقیقا تو انتخابات خودشو نشون داد چند درصد مردم اومدن پای صندوق؟! 6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👨‍🦳 حاج قاسم هم میگفت این مسخره بازی ها چیه؟! منو بچه های هیئت خودم، منو مسجدی های خودم، منو خانواده خودم پس ما کجا رو میخوایم درست کنیم😔 🛑 نکته مهم 🛑 👈این ارتباط بچه حزب اللهی با بچه اونوری موضوعیت داره 7
😑 حالا کافیه یک عده ای یک سری شبهات درباره دین و حجاب و جمهوری اسلامی و غیره بسازن و پخش کنن 🔸اونیکه تو حباب رسانه ایش سیر میکنه و دچار سوگیری هم شده 🔹با هیچ پیج و کانال و رسانه مخالف خودشم ارتباطی نداره چه بلایی سرش میاد؟!!! 😓 8
👌ما هرچقدرم به شبهات ذهنیش پاسخ بدیم 🔮 بازم چون تو حباب خودش سیر میکنه 🧠 دوباره شبهات دیگه وارد ذهنش میشه و تمومی نداره 9
🧕 یک دختر خانمی چندوقته پیش از حباب رسانه ایش آوردن بیرون👇 و پیشرفت های جنوب و هسته ای رو نشونش دادن تحت عنوان اردوی راهیان پیشرفت 💜 بعد از اردو دختره میگه احساس کردم ما در مقابل هم نیستیم و درکنار هم هستیم 🤷‍♀ و این مردها چقدر دارن برای امنیت ما تلاش میکنن و این حس رو هیچ خانم ایرانی نمی تونه درک کنه در حباب این دختر خانم، پاسدار و بسیجی رو آدم خوار نشونش میدن🤦‍♂ 10
خب حالا راه حل چیه تا این حباب ها رو بشکونیم ⁉️ رفقا جواباتون رو برام بفرستین 🆔 @fsabet6243 دفعه بعد با هم بررسی میکنیم فعلا یا علی✋ 🌺 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه شادی به این چیزاست، یه ویدئو از مجلس رقص و بزن و بکوب بذاریم، میزان شادی غیرمذهبیها هم مشخص بشه!!! مذهبیها باید غم و شادی معقول داشته باشند که داخلش فسادی هم نباشه و اکثرا دارند. نه در غم باید به جزع و فزع افتاد و فکر کرد دنیا به آخر رسید و نه در شادی افراط کرد که گویا همه چیز همین لحظات کوتاهه و از وادی عقل کلا خارج و به گودال احساسات هیجانی و افراطی افتاد. توضیحش مفصله. ولی این ویدئو مبتذل ترین چیزی بود که دیدم. ✍علی اکبر غلامی پ.ن: یک آهنگ تند به مولودی خوانی اضافه شد و با جمله ی [مذهبیها شادتر هستند] می خواهند برچسب عبوس و غمگین و افسرده بودن را از مذهبیها بردارند. در حالی که ابرو را درست نکرده چشم را کور می کنند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_نود_یکم🎬: شراره با ظاهری آشفته وارد خانه شد او اصلا نفهمید این راه را
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: سه روز از آمدن شراره می گذشت، سه روزی که هیچ کس جرات نزدیک شدن به اتاق او را نداشت، فقط وقت غذا تا وقت غذا زیور غذای شراره داخل اتاق میبرد و بدون کوچکترین حرفی ظرفها را بر می گرداند، شراره انگار هم خیلی ترسیده بود و هم هنوز بهت زده بود، روز سوم ، جمشید سرو کله اش پیدا شد و به محض ورود ، بینی اش را بالا کشید و گفت: اه چه بوی گندی، زیور مگه آشغالها را بیرون نذاشتی و نگاه زیور و بقیه به اتاق شراره گره خورد اما کسی حرفی نزد. روز چهارم تازه زیور از خواب بیدار شده بود، شیلا و شکیلا که هر کدام سر کار بودند و در جایی خود را مشغول کرده بودند، امادهٔ رفتن شدند که صدای تلفن زیور بلند شد. شکیلا از کنار در هال صدا زد، مامان کجایی؟ گوشیت خودش را کشت، ببین کی سر صبی یاد شما افتاده... زیور از داخل آشپزخانه به سرعت خودش را به میز عسلی داخل هال رساند و همانطور که با تعجب به صفحه گوشی خیره شده بود گفت: عجیبه، فتانه است... شیلا که می خواست بیرون برود، به عقب برگشت و گفت: فتانه؟! زن عمو محمودت؟! زیور سری تکان داد و تماس را وصل کرد: فتانه با لحنی که می خواست خودش را صمیمی نشان دهد، سلام و علیک گرمی کرد و بعد از تعارفات معمول گفت: راستش اگر اجازه بدین می خواستیم برای امر خیر مزاحمتون بشیم.. زیور لبخند گل گشادی زد و گفت: امر خیر؟! برای شکیلا؟! فتانه که انگار هل شده بود گفت: نه نه برای شراره... زیور که از خوشحالی چشمانش برق میزد، چرا که مدتها بود تعریف کردن از سعید حرف اول جمشید و شراره شده بود، اما برای اینکه ناز کند و فتانه نگه چقدر اینا دلشان می خواست، گفت: حالا بزارید من اول نظر دختر را بپرسم بعد خبرتون می کنم، آخه نه اینکه شراره خواستگار زیاد داره و دختری سخت پسند هست، اجازه بدید بپرسم بعد... فتانه که انگار انتظار این حرف را نداشت گفت: پس تا شب خبرش را بدین زیور چشمی گفت و خدا حافظی کرد.. شیلا و شکیلا همانطور که میخندیدند، اشاره به اتاق کردند و گفتند: فتانه این دخترهٔ دیوونه را برا سعید خواستگاری کرد؟ شیلا خنده اش بلندتر شد و گفت: خبر ندارند که عقلش را از دست داده تازه بو گندش را بگوو زیور زهر چشمی گرفت و گفت: برین پی کارتون ورپریده ها، شاید همین موضوع باعث شد که شراره حالش عوض بشه، والله من موندم این دختر چکار کرده که به این روز افتاده و نمی دانست که شراره موکلی قوی تر گرفته و برای همین حتی وشوشه هم قادر نیست خبرها و ذهنیات او را به مادرش زیور برساند. با رفتن شیلا و شکیلا،زیور از جا بلند شد و به طرف اتاق شراره رفت، در را باز کرد و در کمال تعجب دید که شراره انگار تازه از حمام بیرون امده، تمیز و مرتب روی تخت خوابیده، با ورود زیور به اتاق،شراره چشمهایش را باز کرد و همانطور که لبخند میزد گفت: میگفتی فردا شب بیان... زیور با تعجب نگاهی به شراره کرد و گفت: حالت خوب شده دخترم؟! گوش وایستاده بودی؟ شراره از جا بلند شد و همانطور که ملحفه را کناری میداد گفت: من حالم خوب بود،اصلل طوریم نبود، بعدم گوش واینستاده بودم، چون احتیاجی نداشتم، خودم میدونستم... زیور که خوب شراره را میشناخت سری تکان داد و گفت: بگم فرداشب بیان، نمیترسی فتانه بگه چقدر اینا هول هستن؟! شراره خنده بلندی کرد و گفت: فتانه داره له له میزنه من زودتر بله را بگم، چون میخواد تیمش را قوی کنه و اون دخترهٔ بیچاره اسمش چی بود؟ هااا فاطمه را با کمک من و هنرنمایی هام له و لورده کنه ... زیور شانه ای بالا انداخت و گفت: باشه پس به بابات بگم و قرار خواستگاری را میگذارم و با زدن این حرف از اتاق بیرون رفت.. شراره در حالیکه بشکنی میزد گفت: دیگه هیچ‌کس به گرد پای شراره خانمت نمیرسه ، موکلی که من دارم همه کاری از دستش برمیاد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_نود_دوم🎬: سه روز از آمدن شراره می گذشت، سه روزی که هیچ کس جرات نزدیک شد
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: چند ماه از عقد شراره با سعید می گذشت، عقدی که خیلی بی سرو صدا انجام شد بطوریکه هنوز خبر عقد به گوش روح الله و فاطمه نرسیده بود. فتانه ابتدا بسیار خوشحال بود از این وصلت، چرا که در همان دیدار اول متوجه شده بود که شراره مثل خودش موکل دارد و او میتوانست با کمک شراره تیمی تشکیل دهد که بچه های محمود را به خاک سیاه بنشاند، فتانه کینه ای عجیب از روح الله به دل داشت، اما اینک که چند ماه از عقد سعید و شراره گذشته بود میفهمید که اشتباهی مهلک انجام داده، چرا که شراره موکلی بسیار پرقدرت داشت، موکلی که زورش به موکل فتانه می چربید و سعی در تطمیع سعید نسبت به شراره داشت و قصد داشت سعید نوکری چشم و‌گوش بسته برای شراره شود و این خواستهٔ فتانه نبود، محمود هم که زمان عقد سعید انگار در خواب بود و مخالفتی نکرده بود، حالا انگار از خواب بیدار شده بود و میدید چگونه سعید داماد جمشید گوش بری شده که سالها محمود از او و خانواده اش دوری می کرد و او را حرام خورترین فرد زمین می دانست. شراره به پیشنهاد پدرش، روی مخ سعید رفته بود که از نمایشگاه اتومبیل سهمی هم به جمشید بدهند و سعید که انگار بین نیروهای شیطانی گرفتار شده بود نمی توانست تصمیم درستی بگیرد،از طرفی فتانه شمشیر را از رو بسته بود تا شراره را از اسبی که می تازید پایین کشد اما شراره کسی نبود که به این راحتی ها جا خالی بدهد، پس با کمک قوهٔ شیطانی که در اختیار داشت خواست گوشمالی به سعید دهد که به دنبالش فتانه سرجایش بنشیند، اما کارها طوری پیش رفت که به ضرر همه تمام شد. فتانه مشغول کشیدن نهار بود که در هال باز شد و سعید با چهره ای برافروخته در حالیکه شراره هم به دنبالش روان بود،وارد خانه شد. فتانه جواب سلام سعید را داد و تا چشمش به شراره افتاد گفت: ببینم تو کار از خودت نداری که وقت و بی وقت میری خودت را میچسپونی به این پسر و از کار و زندگی بازش می کنی؟! تو هنوز عقد کرده ای بزار عروسی بگیرین بعد بیا اینجا کنگر بخور و لنگر بنداز.. شراره پررو تر از او خودش را روی مبل انداخت و گفت: فتانه خانم کمتر حرف بزن، غذات را بکش که از گشنگی داریم تلف میشیم،بعدم سعید شوهرمه اگر نمی تونی ببینی که من باهاش هستم لطفا چشمات را ببند و باید به اطلاعتون برسونم که اگر ور دل پسرت هستم برای خرابکاری هایی که هست که انجام میده وگرنه من خودم از خودم یه کار هاای کلاس دارم. فتانه که از حرفهای نیش دار شراره خون خودش را می خورد گفت: واه واه زمانه عوض شده حالا دیگه عروس به مادر شوهر فخر میفروشه و .. سعید که از این کل کل همیشگی خسته شده بود با فریاد گفت: تو رو خداااا بس کنید، من از استرس دارم سکته می کنم شما اومدین معرکه گرفتین؟! فتانه چشمهایش را ریز کرد و گفت: چی شده سعید؟! بازم جمشید اومده نمایشگاه ور دلت و حرف مفت زده؟! سعید سرش را تکان داد و گفت: کاش اینجور بود.. فتانه که گیج شده بود سوالی سعید را نگاهی کرد که شراره قهقه ای ساختگی زد و گفت: نه خیر، کاش حرف پدر منو گوش میکرد که الان میباست رو هوا باشه نه زمین، آقا پسرت گل کاشته..انگار شریکش پول گرفته تا ماشین وارد کنه اما پول های بی زبون را برداشته و غیب شده و از جا بلند شد و به سمت اوپن رفت، تکه ای از کاهوی داخل ظرف سالاد را برداشت و همانطور به نیش می کشید سرش را کنار گوش فتانه اورد و گفت: سرمایه سعید و آقاتون محمووود پَررررر.. فتانه که باورش نمی شد، با دست روی گونه اش زد و به طرف سعید که بی حال روی مبل افتاده بود آمد و شانه های او را در دستش گرفت و گفت: سعید جان! بگو شراره جفنگ میگه..بگو دیگه و سعید آه بلندی کشید و چشمانش را بست.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صدا ۰۱۸.m4a
4.36M
💎فرستادن این صوت در گروه ها صدقه ی جاریه است🌧 صوت شماره ۱۳ 🌹مبانی عفاف در خانواده 🌹 (مراتب حیا از دیدگاه امام صادق علیه‌السلام) ۱. حیای گناه ۲. حیای تقصیر ۳. حیای کرامت ۴. حیای محبت ۵. حیای هیبت فاطمه کفاش حسینی ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
کسی هست باشه؟ اینجا 👈 @mokhtari355 ارائه موضوع و نشر با ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 خانوما و دخترای خوب حواستونو جمع کنید !!! این کلیپ ارزش یکبار دیدنو داره... چادرتونو محکـــم بچسبید و بهش افتخار کنید،مانتـــو حجـــاب کامـــل نیــــســـت،تمام. خودتونو گول نزنید ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872