زاهد و درويش
زاهد و درويشي که مراحلي از سير و سلوک را گذرانده بودند و از ديري به دير ديگر سفر ميکردند، سر راه خود دختري را ديدند که در کنار رودخانه ايستاده بود و ترديد داشت از آن بگذرد.
وقتي آن دو نزديک رودخانه رسيدند دخترک از آنها تقاضاي کمک کرد.
درويش بيدرنگ دخترک را برداشت و از رودخانه گذراند.
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتي طولاني را پيمودند تا به مقصد رسيدند.
در همين هنگام زاهد که ساعتها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت: دوست عزيز! ما نبايد به جنس لطيف نزديک شويم. تماس با جنس لطيف برخلاف عقايد و مقررات مکتب ماست. درصورتيکه تو دخترک را بغل کردي و از رودخانه عبور دادي.
درويش با خونسردي و باحالتي بيتفاوت جواب داد: من دخترک را همانجا رها کردم، ولي تو هنوز به آن چسبيدهاي و رهايش نميکنی
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
1.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سخنان_بزرگان
برای همه خوب باش
آنکس که فهمید،
همیشه در کنارت خواهد بود
وآنکس که نفهمید،
روزی دلش برای تمام خوبیهایت تنگ میشود...
#فروغ_فرخزاد
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
رنج آهنگر
آهنگري بود که باوجود رنجهاي متعدد و بيمارياش عميقاً به خدا عشق ميورزيد.
روزي يکي از دوستانش که اعتقادي به خدا نداشت از او پرسيد: تو چگونه ميتواني خدايي را که رنج و بيماري نصيب ميکند دوست داشته باشي؟
آهنگر، سربهزير آورد و گفت: وقتي ميخواهم وسيلهاي آهني بسازم يکتکه آهن را در کوره قرار ميدهم.
سپس آن را روي سندان ميگذارم و ميکوبم تا به شکل دلخواهم درآيد.
اگر بهصورت دلخواهم درآمد، ميدانم که وسيله مفيدي خواهد بود. اگرنه، آن را کنار ميگذارم.
همين موضوع باعث شده است که هميشه به درگاه خداوند دعا کنم که: خدايا! مرا در کورههاي رنج قرار ده، اما کنار نگذار.
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
📘#راز_مثلها👌
#آیا_می_دانستید 💡
اصطلاح «یکی به نعل می زند، یکی به میخ»؛ کنایه از افرادی است که در مورد مسائل مختلف موضع روشن و شفافی در پیش
نمیگیرند و معمولاً این افراد رفتار و گفتار دوگانهای دارند و با کمک این روش سعی
میکنند، منافع خود را در تمام جهات حفظ کنند، حال ببینم این مثل از کجا آمده است.
در زمان گذشته که مردم برای رفت و آمد از چهارپایانی همانند اسب استفاده میکردند، برای آنکه سم حیوان در اثر راه رفتن های طولانی آسیب نبیند به آن #نعل میکوبیدند و معمولا این کار را شخصی به اسم #نعل_بند انجام میداد که در این کار تخصص و تجربه ی کافی داشت. نعل بند برای اینکه نعل را به سم حیوان بکوبد ابتدا سم را کمی می تراشید و سپس با کمک میخ های مخصوص نعل را به سم حیوان متصل می کرد. نعل بند برای اینکه حیوان از ضربه چکش و فشار ناشی از ورود میخ آشفته نشود و لگد نندازد و همچنین برای اینکه به صاحب حیوان نشان دهد که به کارش وارد است، در حین انجام نعل بندی با چکش یک ضربه به نعل میزد و سپس ضربهای به میخ میزد، در نتیجه هم نعل در اثر این کار در جای خودش درست قرار میگرفت و حیوان آزرده نمیشد و هم صاحب حیوان از عملکرد درست نعلبند راضی میشد.
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
🍁
تازگیها هرگاه از دیگران میرنجم،
یا حتی نگرانم، که چه قضاوت هایی پشتِ پردهی تظاهرشان، برایم میکنند
چشمانم را میبندم. و این قسمت از جملهی معروف «دیل کارنگی» را در ذهنم مرور میکنم
«دیگران به اندازهی سردردشان حتی، به مردنِ من و تو اهمیت نمیدهند…»
و همین برایِ بیخیال شدنم کافیست.
و من نگرانِ قضاوتهایِ مردمی که به اندازهی سردردشان هم برایشان مهم نیستم، نخواهم بود…
رازِ آرامش همین است!
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
🍁
📝جوان و پیرزن
جواني با دوچرخه اش با پيرزني برخورد کرد و به جاي اينکه از او عذرخواهي کند و کمکش کند تا از جايش بلندشود، شروع به خنديدن و مسخره کردن او نمود؛
سپس راهش را کشيد و رفت! پيرزن صدايش زد و گفت: چيزي از تو افتاده است.
جوان به سرعت برگشت وشروع به جستجونمود؛ پيرزن به او گفت: زياد نگرد؛
مروت و مردانگي ات به زمين افتاد و هرگز آن را نخواهي يافت..
"زندگي اگر خالي از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هيچ ارزشي ندارد"
زندگي حکايت قديمي کوهستان است!
صدا مي کني و مي شنوي؛
پس به نيکي صدا کن، تا به نيکي به تو پاسخ دهند
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
🐦 گنجشکک اشی مشی
گنجشکک اشی مشی قصه ای عامیانه - کازرونی نوشته حسن حاتمی و شرح کوتاه ان از این قرار است که :
گنجشککی از تاج حاکم یاقوتش را میدزدد تا به بچههایش بدهد که با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا با فروش آن به زندگی ساده و فقیرانه اش سر و سامان بدهد. از آن پس گنجشکک که وضع بد مردم را می بیند به دزدی از جواهرات حاکم و بخشش به مردم فقیر ادامه میدهد اما برای اینکه شناخته نشود هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر در میآورد.
گنجشک در فرهنگ عامه مظهر "شادابی، بازیگوشی و سحرخیزی " است که به اندک غذایی قانع است. اما گنجشکک اشی مشی در واقع حکایت زندگی مردم فقیر و پایین دست جامعه ایران را نشان می دهد که همواره تحت سلطه ی حاکمان بی خرد قرار داشته اند و هر بار سخن به شکایت گشوده اند به دست عمال و جیره خوران حاکم اعم از "فراش، قصاب، آشپز، حکیم=کنایه از مزدوران حاکم " مورد سرکوب قرار می گیرند.
اشی مشی در گویش کازرونی مخفف "با شاه منشین" و به مفهوم کسی است که از حاکم و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
گنجشکک اشی مشی
لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گوله میش
میفتی تو حوض نقاشی
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️زندگی همینه ...!
مگر چگونه زندگی میکنیم
که تا کسی می میرد
میگوییم راحت شد !!
خانه های بزرگ اما خانواده های
کوچک داریم ،
مدرک تحصیلی بالا
اما درک پایینی داریم ..
بی هیچ ملاحظه ای
ایام میگذرانیم اما دلمان
عمر نوح میخواهد !!
کم میخندیم و زود عصبانی میشویم ..
کم مطالعه میکنیم اما؛
همه چیز را میدانیم !
زیاد دروغ میگوییم اما؛
همه از دروغ متنفریم،
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم
اما زندگی کردن را نه ...
ساختمانهای بلند داریم اما؛
طبعمان کوتاه است
بیشتر خرج میکنیم اما؛
کمتر داریم
بیشتر میخریم اما؛
کمتر لذت میبریم ..
فضای بیرون را فتح کرده ایم
اما فضای درون را نه !
بیشتر برنامه میریزیم اما؛
کمتر عمل میکنیم
عجله کردن را آموخته ایم
ونه صبر کردن را ...!
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
🔻#داستان_خواندنی
جوانتر که بودم در یک بنگاه معاملاتی گهگاهی ماشینی خرید و فروش می کردم و البته همیشه هم متضرر میشدم چون بقول پدربزگم بازاری نبودم. روزی که خیلی عصبانی بودم از کلاهی که بر سرم رفته بود توسط شخصی که برای بار سوم اینکار را با من کرده بود، پدر بزرگم را دیدم. ایشان وقتی از ماجرا خبردار شدند رو بمن کردند و گفتند باباجان بک بار کلاه بر سرن گذاشتند خدا از ایشان نگذرد، دو باره اینکار را کردند و باز هم خدا از ایشان نگذرد اما این بار که برای سومین بار این کار انجام شد خدا از تو نگذرد چون مقصر تو هستی و خودکرده را تدبیر نیست... حال این جریان را با موضوع خودرو و دیگر مسائل اقتصادی کشورم که مقایسه می کنم می بینم که آری خدا از خود ما نگذرد. !
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
1.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"آدما" اونقدری که
واسه "بدست آوردنت"
"تلاش" میکنن
واسه "نگه داشتنت"
"تلاش نمی کنن" ...💔
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
💟 داستان کوتاه
📕 دوستت دارم فقط همین
روزی زنی به شوهرش گفت امروز مقاله ای خواندم در یک مجله برای بهبود رابطه زناشویی حاضری امتحانش کنیم؟! مرد گفت: بله حتما.
زن گفت در مقاله نوشته بود: هر کدام ما یک لیست جداگانه از چیزهایی که دوست نداریم طرف مقابل انجام دهد یا تغیراتی که دوست داریم در همسرمان رخ دهد تهیه کنیم و بعد از یک روز فکر کردن و اصلاح آن روز بعد آن را به همسرمان بدهیم.
شوهرش با لبخند پاسخ مثبت داد و کاغذی برداشت و به اتاق نشیمن رفت و زن هم به اتاق خواب رفت و شروع به نوشتن کرد
صبح روز بعد هنگام خوردن صبحانه زن به همسرش گفت حاضری شروع کنیم؟ و سپس گفت من اول شروع کنم؟ شوهرش گفت باشه شما شروع کن. زن چند ورق کاغذ درآورد که لیست بلندبالایی در آنها نوشته بود و شروع به خواندن کرد: عزیزم من دوست ندارم شما...و همینطور ادامه داد از کارهای کوچک و بزرگی که همسرش انجام می دهد و او را اذیت می کند.
مرد سکوت کرده بود و همسرش همچنان لیستی از تغییراتی که باید شوهرش در خود ایجاد می کرد را میخواند تا اینکه زن احساس کرد همسرش ناراحت شده است و پرسید: عزیزم دوست داری ادامه بدم؟ مرد گفت: اشکالی نداره عزیزم شما ادامه بده!
بالاخره لیست زن تمام شد و به شوهرش گفت: حالا تو شروع کن. مرد کاغذی از جیبش درآورد و گفت: دیروز خیلی فکر کردم و از خودم پرسیدم که دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم حتی یک چیز هم به ذهنم نرسید چون تو رو همینجور که هستی قبول کرده ام! سپس کاغذ را که سفید سفید بود به زنش نشان داد و ادامه داد از نظر من تو در نقص هایت کاملا بی نقصی!
زن بغض کرده بود و شوهرش ادامه داد من تو را با تمام نقاط مثبت و منفی که داری قبول کرده ام.
من کل این مجموعه رو دوست دارم و من واقعا عاشقتم. همین
زن کاغذهایی که نوشته بود مچاله کرد و خود را محکم به آغوش همسرش انداخت. به یاد بیاورید چگونه عاشق همسرتان شدید؟
اگر او را بخاطر اینکه شوخی می کرد و آدم پرحرف و شادی بود دوست داشتید پس چرا حالا دوست دارید او زیپ دهانش را بکشد؟
اگر آدم ساکت و قوی و جدی بود و بخاطر این موضوع عاشقش شدید چرا حالا می خواهید او پرحرف و شوخ طبع باشد؟
اگر بخاطر گذشت و مهربانیش عاشق او شدید پس چگونه اکنون اورا بخاطر دل رحمیش سرزنش می کنید؟
دست از مقایسه بردارید:
هيچ کدام از انهايي که همسرت را با انها مقايسه مي کني ، هنوز با تو زندگي نکرده اند تا نقاط ضعفشان را هم ببيني !!!
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org
ساده نباش جانم!
قرار نیست هرکس که به تو لبخند زد
از سرِ مهربانی باشد
یا هرکس حرف هایِ قشنگ تحویلت داد
از سرِ صداقت و یکرنگی...
این مردم عادت کرده اند برایِ روزهایِ
سردشان کلاهِ همدیگر را بردارند...
هوا بس ناجوانمردانه سرد است جانم
کلاهت را محکم بچسب!
حواست باشد.
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚@Hekayat_org