eitaa logo
حکایت های آموزنده
12.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰³.³.¹³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } ‌ آن‌که را ارزش دهی، انسان بماند آرزوست . 🌔ادمین تبلیغات: @Yazahraft 🌔تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
اینقدر به خودت اعتماد داشته باش، که از کسانی که آزارت میدهند، به راحتی دل بکنی! گاهی بعضیها کارشان فقط چیدن بال آرزوهای شماست مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی رو رفیق صدا کن🌸🍂 که وقتی اتفاق خوبی برات میفته اول از هرکسی میری به اون میگی واز شادی تو اونم شاد میشه بهت حسادت نمیکنه دلش پاکه ...جنسش اصله... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
✅متنى قابل تامل در باب ديدن نعمت ها ✍«قارون» هرگز نمی دانست که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی میکند. و «خسرو پرويز» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است. و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپیلتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید. و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند؛ هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید... و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمی زیستند اما باز گله منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم...! كمى متفاوت بنگريم... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
این متن لایک داره❤️ هشت بهشت زندگی !!!!! بهشت اول : آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد بهشت دوم : دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد بهشت سوم : خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد بهشت چهارم : معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش هم سنت شد تا یاد بگیری بهشت پنجم : آغوشی بود که هرگز در آغوشش نگرفتی بهشت ششم : دوستی ست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند بهشت هفتم : همسر توست که با تمام وجود در کنار تو معمار زندگی مشترک تان است گویی دو شاخه از یک ریشه اید بهشت هشتم : فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
هنگامی که ناخن ها بلند می شوند، ناخنها را کوتاه میکنیم نه انگشتان را پس وقتی سوء تفاهمی پیش می آید غرورمان را زیر پا بگذاریم نه رفاقتمان را... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر رو باور نکنین بعضی ها رو لبشون شکر دارن اما تو قلبشون زهر... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
💕چند جمله کوتاه و تأثیر_گذار از استاد الهی قمشه ای قرار نیست در کاری عالی باشید تا آن را شروع کنید..قرار است آن را شروع کنید تا در آن کار عالی شوید... اعتماد ساختنش سالها طول میکشد ، تخریبش چند ثانیه و ترمیمش تا ابد... ایستادگی کن تا روشن بمانی ؛شمع های افتاده خاموش می شوند... دوست بدار کسی را که دوستت دارد حتی اگر غلام درگاهت باشد؛دوست مدار کسی را که دوستت ندارد حتی اگر سلطان قلبت باشد...  هیچ کدام از ما با "ای کاش”، به جایی نرسیده‌ایم...  زمان وفاداریه آدما رو ثابت میکنه نه "زبان” ... همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم … خودبینی، دیدن خود نیست،خودبینی، ندیدن دیگران است... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
من حسینی شده ی دست امام حسنم❤️ پاشو بیا دست رو دست نذار اومده امام حسن (ع) به سینه‌ی هیچکی دست رد نزده امام حسن (ع) 💐 میلاد باسعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد.💐 مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
حساب ✍🏻 و کتاب 📚 🔰 پناهیان👤 💠 هر چه در محاسبۀ نفس به خودت رحم نکنی، خدا در محاسبه نفس قیامت، به تو رحم خواهد کرد. ✔️ ⚡️: «هرکسی محاسبۀ نفس بکند، خدا در روز قیامت به او سهل می‌گیرد.» 🔸به خودت سخت بگیر، خدا به تو سهل می‌گیرد. تا به خودت سخت می‌گیری خدا شروع می‌کند به تو سهل گرفتن و این را می‌توانی حس کنی. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایید در این شب زیبا، برای هم دعایی کنیم شما برای من و من برای شما تقدیری زیبا قلبی نورانی ضمیری آرام عاقبتی ختم به خیر و هزاران دعای خير ديگر... شبتون آروم ...🌙 ‎ مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🌱    🌱     🌱     🌱     🌼 🌱    🌱     🌱     🌸 🌱    🌱     🌼 روز قـشنگ بـهاری تـون بـخیر🍃🌸 الهـی در پناه پـروردگـار 🍃🌼 امروزتون بخیرونیکی🍃🌸 حــال دلتــون خـوب🍃🌼 وجـودتــون سـلامـت 🍃🌸 ششمین روز بهاریتون پراز خاطرات ماندگار🍃🌼 مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران شعر از مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🌟هفت خصلتی که پیامبر اکرم به آن مامور شد: 🌹  پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: ✏پروردگارم مرا به انجام دادن هفت خصلت امر نموده است آنها عبارتند از: 💠 دوست داشتن تهی دستان و نزدیک شدن به آنها 💠 ذکر لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم را بسیار گفتند 💠صله رحم نمودن با خویشان هرچند که قطع رابطه کنند. 💠 به پایین تر از خود نگاه کنم و نه بالاتر از خود در مسائل دنیوی 💠 در راه خدا از سرزنش دیگران دلسرد نشوم. 💠 حرف  حق را بزنم اگرچه تلخ باشد 💠از کسی چیزی را درخواست نکنم مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🌺 ماه رمضان به سه قسمت تقسیم میشه: 🔸دهه اول رحــمت 🔸 دهه دوم مغفــرت 🔸 دهه سوم اجـابت 🌸 پس دهه اول را دعا کنیم رحمت خدا نصیب حال ما بشه و کلمه طیبه را زیاد بخوانیم: لا اله الا الله 🌸 دهه دوم را استغفار بخوانیم تا عفو شویم : استغفرالله و اتوب الیه 🌸 دهه سوم برای طلب بهشت و رهایی از جهنم دعا کنیم: اللهم اجرنی من النار.اللهم ادخلن الجنت. 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌺 عبادات قبول التماس دعا مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🌨رحمت وحکمت 🌨 آرزوکن، آنچه خواهی از خدا فضل او شامل شود شاه وگدا آنچه بخشیدت، به رحمت یاد کن گر ندادت آن، به حکمت یاد کن رحمت وحکمت زسویش الفت است در سپاس «حق» مزید نعمت است شکر او واجب بدان در هر دو حال ناپسندت گر بُوَد یا ایده آل بس تمناها که خواهد شد عذاب برسرت چون سقف آوار وخراب خوبِ ظاهر،گاه در باطن بلاست آنکه می داند صلاح ما خداست شِکوِه از کار خدا انصاف نیست حکمت یزدان بجز الطاف نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺👌"سه نکته زیبا و خواندنی" روزی روستائیان تصمیم گرفتند برای بارش باران دعا کنند .. در روزیکه برای دعا جمع شدند، تنها یک پسر بچه با خود چتر به همراه داشت، این یعنی "ایمان" کودک یک ساله ای را تصور کنید، زمانیکه شما او را به هوا پرت میکنید او میخندد، زیرا میداند او را خواهید گرفت! این یعنی "اعتماد" هر شب ما به رختخواب می رویم، ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده از خواب برخیزیم اما با این حال هر شب ساعت را برای فردا صبح کوک میکنیم، این یعنی "امید" مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🍁 گذشته را به گذشته بسپارید ظالم را به چوب خدا ! تعریف قانون کارما : اگر زدی زندگی و هست و نیست و و آبروی یکی رو نابود کردی فکر نکن تموم شده و رفته باور کن این اصلا به اعتقاد و باور ربطی نداره که بگی من باور ندارم یا اعتقاد ندارم و بالاخره یه روزی یه جایی در همین دنیا تقاص پس خواهی داد دلی که می شکنی تاوان دارد به صورت خلاصه قانون کارما رو در تصویر زیر می بینید. اعمال انسانها یک دومینو است که به خودشان بر می گردد و اون آقا زرنگه که خیلی زرنگه در واقع فکر میکنه زرنگه چون به زودی خواهد فهمید که دنیا حساب و کتاب دارد !  بدی مکن که درین کشتزار زود زوال به داس دهر همان بدروی که می‌کاری ✍ مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دشمنت از تو بدگویی میکند و دوستت خبرش را به تو می رساند، بدان که دشمن و دوستت برای آسیب رساندن به تو همدست شده اند ....! مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشکل اصلی ما حرف نزدنه ...! یا حرف نمیزنیم یا اگه میزنیم درست حرف نمیزنیم ! حرف زدن میتونه تو ‌هر‌چیزی به ما کمک کنه ... اگه درست باشه، سنجیده باشه ..! بارها شده به‌خاطر‌همین (حرف)نزدن خیلی چیزارو از دست‌ دادیم. بیشتر با هم حرف بزنیم ... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🍁 معلم ادبیاتمان میگفت:🎋 این روزها بد جوری از این نسل جدید درمانده شده ام.❣ سالها ی پیش وقتی به درس لیلی و مجنون می رسیدم و با حسی شاعرانه داستان این دو دلداده را تعریف میکردم قطره اشکی💧 از چشم دانش آموزی جاری میشد یا به مرگ سهراب که میرسیدم همیشه اندوه وصف نشدنی را در چهره ی 😔دانش آموزانم میدیدم . همیشه قبل از عید اگر برای فراش مدرسه از بچه ها عیدی طلب میکردم خیلی ها داوطلب بودند و خودشان پیش قدم.... و امسال وقتی عیدی برای پیرمرد خدمتگزار خواستم تازه بعد از یک سخنرانی جگر سوز و جگر دوز هیچ کس حتی دستی بلند نکرد... وقتی به مرگ سهراب رسیدم یکی از آخر کلاس فریاد زد چه احمقانه چرا رستم خودش را به سهراب معرفی نکرد که این اتفاق نیفتد و نه تنها بچه ها ناراحت نشدند که رستم بیچاره و سهراب به نادانی و حماقت هم نسبت داده شدند..... وقتی شعر لیلی و مجنون را با اشتیاق در کلاس خواندم و از جنون مجنون از فراق لیلی گفتم 🌴 یکی پرسید لیلی خیلی قشنگ بود؟ گفتم از دیده ی مجنون بله ولی دختری سیاه چهره بود و زیبایی نداشت. این بار نه یک نفر که کل کلاس روان شناسانه به این نتیجه رسیدند که قیس بنی عامر از اول دیوانه بوده عقل درست حسابی نداشته که عاشق یک دختر زشت شده، تازه به خاطر او سر به بیابان هم گذاشته..... خلاصه گیج و مات از کلاس درس بیرون آمدم و ماندم که باید به این نسل جدید چه درسی داد که به تمسخر نگیرند و بدون فکر قضاوت نکنند.... ماندم که این نسل کجا می خواهند صبوری و از خود گذشتگی را بیاموزند.... نسلی که از جان گذشتن در راه عشق برایشان نامفهوم، کمک به همنوع برایشان بی اهمیت، مرگ پسر به دست پدر از نوع حماقت است.... امروز به این نتیجه رسیدم که باید پدر مادر های جوان که بچه های کوچک دارند از همین الان جایی در خانه سالمندان برای خودشان رزرو کنند. این نسل تنها آباد کننده خانه سالمندان خواهند بود و بس..🌸 ‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎ مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
📚 زن وشوهری بیش از ۶۰ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمی‌کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه ی این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود و در مورد جعبه فکر نمی کرد. اما بالاخره یک‌روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع رجوع می‌کردند پیرمرد جعبه کفش را از بالای کمد آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد آن جعبه به شوهرش بگوید. واز او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و دسته ای پول بالغ بر ۹۵ هزار دلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره از همسرش سوال کرد. پیرزن گفت: ”هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم باید ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.” پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. تمام سعی خود را به کار برد تا اشک هایش سرازیر نشود. فقط دو عروسک در جعبه بودند. پس همسرش فقط دو بار در طول تمام این سا لهای زندگی و عشق از او رنجیده بود. از این بابت در دلش شادمان شد. سپس به همسرش رو کرد و گفت: ”عزیزم، خوب، این در مورد عروسک ها بود. ولی در مورد این همه پول چطور؟ اینها از کجا آمده؟” پیرزن در پاسخ گفت: ” آه عزیزم، این پولی است که از فروش عروسک‌ها بدست آورده بودم ♥️ مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🍁 ✍روزی، پیرمرد دنیا دیدۀ عارفی به فرزندش چنین نصیحت کرد: «ای فرزندم! همیشه تو را به عبادت خدا و دعای خالصانه به درگاهش توصیه می‌کنم؛ چرا که یکی از این دو سود را برای تو خواهد داشت: یا گره از مشکلات تو خواهد گشود یا صبری به تو خواهد داد تا مشکلات خود را براحتی تحمل کنی و ناله نکنی و تن خود را فرسوده نسازی و بعد از وفات بخاطر این صبر در برابر مشکلات از صابرین و بهشتیان شوی.» مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️زیباترین نگاه خدا ⭐️تا طلوع بامدادان ⭐️حافظ و همراه ⭐️همیشگی شمـا بـاد ⭐️شبتون خوش و سراسر آرامش ⭐️در آغوش پـراز مـهر خـــدا باشیـد مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
بانـگ زدم صبح دمـان 🕊🌼 کیست در ایـن خانه‌ٔ دل گفت منم کز رُخ مـن شد مه و خورشید خجل🕊 حـال دلتــون قـشنگ روزگـارتــون گـرم مـحبت 🕊🌼 و زندگیتون پر از عطر و مهربانی خـداوند صبـح چهارشنبه تـون بـخیر و نیکی🕊🌼
❣ زمانی که به مردم، «چرا» را بیاموزی، آنها، خود به خود، درگیر میشوند. هر کس که چرایی دارد، سر به دنبالِ «چگونه»ی این «چرا» خواهد گذاشت. بدونِ «چرا»، هرگز به چگونه نمیرسی. به مردم کوچه و بازار، به روستاییان، به کارگران و کارمندان بیاموز که بپرسند: چرا ملتی که این همه ثروت دارد، باید از فقیرترین، درمانده ترین و سرافکنده‌ترین ملت‌های جهان باشد؟ چرا ملتی که چند هزار سال پیشینه فرهنگی دارد، باید در بی‌فرهنگی و بی‌دانشی دست و پا بزند؟ چرا ملتی که در طول تاریخ، همیشه مظهر هوشمندی، طهارت، مبارزه و ایمان بوده امروز به ملتی جاهل، ناپاک، ترسان از مبارزه و بی‌ایمان مبدل شده‌اند؟ چرا مردم شهری ما باید راه حل مشکلاتشان را در باج گرفتن و دادن، در نادُرُست و دروغگو بودن، در ریاکار و رشوه خواری ببینند؟ چرا، چرا، چرا، چرا؟ 📚 آتش بدون دود 👤 نادر ابراهیمی مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرمرد تو جاده یه جمله جالبی گفت که حیفم اومد به شما هم نگم؛ زندگي مثل آب توی ليوانه ترک خورده ميمونه... بخوری تموم ميشه نخوری حروم ميشه از زندگيت لذت ببر چون در هر صورت تموم ميشه... از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر ! به قول فامیل دور که میگفت: آقای مجری بهت یه نصیحت برادرانه میکنم اگه زندگیت ته کشید بشین با ته دیگش حال کن ! هی نگو به آخرش رسیدم... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🍁 💥💥 💠 عنوان داستان : مدیریت خشم وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم,یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری میکردم و ساعت های زیادی را آنجا در تنهایی میگذراندم. شبی بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم نشستم و چشم هایم رابستم.شب خیلی قشنگی بود.در همین زمان قایق دیگری به قایق من برخورد کرد,عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایق آرامش من را بر هم زده بود دعوا کنم ولی دیدم قایق خالی است.کسی در قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیت خودم را به او نشان دهم, چطور میتوانستم خشم خودم را تخلیه کنم ؟هیچ کاری نمیشد کرد. دوباره نشستم و چشم هایم را بستم,عصبانی بودم....در سکوت شب کمی فکر کردم,قایق خالی برای من درسی شد.... از آن به بعد,اگر کسی باعث عصبانیت من شود,پیش خودم میگویم :"این قایق هم خالی است " نکته :در واقع آن کس که شما را عصبانی میکند,شما را فتح کرده.اگر به خود اجازه میدهید از دست کسی خشمگین باشید و بخش عمده ای از عاطفه و ذهن تان را به او اختصاص دهید,در واقع به او اجازه تصاحب این بخش های وجودتان را داده اید. از خاطرات مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
هرگز به هیچکس و هیچ چیزی، در این دنیا وابسته نشو... یعقوب به یوسف وابسته بود و بوسیله، همان دچار اذیت و ناراحتی شد... ابراهیم به اسماعیل وابسته بود، پس به او امر شد که او را قربانی کند.. زلیخا به یوسف وابسته بود، و از وی دور شد... دنیا همین است..... هرکسی به چیزی وابسته شود بوسیله، همان چیز دچار عذاب و ناراحتی میشود بنابراین به هیچ چیز و هیچکس، در این دنیا وابسته نشو..... آرامش خود را جز به خـــدا، به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نکن .. تا همیشه آن را داشته باشی ... هرچیزی که در این دنیا زیبا، و دوست داشتنی ست روزی از تو، دور خواهد شد..... و تنها، اعمال نیک و صالح برایت باقی میماند مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
یکی از داستان‌های زیبای پروین اعتصامی: پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی می‌گذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم می‌ساخت. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود دهقان مقداری گندم در دامن لباسش ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و به سوی خانه دويد. در همان حال با پروردگار از مشکلات خود سخن می‌گفت : و برای گشایش آنها فرج می‌طلبید و تکرار می‌کرد: ای گشاینده گره‌های ناگشوده، عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره‌ای از گره‌های لباسش باز شد و تمامی گندم‌ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت : من تورا کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندم‌ها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند. پروین اعتصامی : تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح را ... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای بسیار زیبا حتما ببینید👌 مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org