eitaa logo
حکایت های آموزنده
12.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰³.³.¹³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } ‌ آن‌که را ارزش دهی، انسان بماند آرزوست . 🌔ادمین تبلیغات: @Yazahraft 🌔تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسی با ارزش ترین داراییش شخـص خــــودشه..... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فاصله‌ي زانو تا زمين روزي دو مرد جوان نزد استادي آمدند و از او پرسيدند: فاصله بين دچار يک مشکل شدن تا يافتن راه‌حل براي آن مشکل، چقدراست؟‌ استاد اندکي تأمل کرد و گفت: فاصله مشکل يک فرد و راه نجات او از آن مشکل براي هر شخصي به‌اندازه فاصله زانوي او تا زمين است. آن دو مرد جوان گيج و آشفته از نزد او بيرون آمدند و در بيرون مدرسه باهم به بحث‌وجدل پرداختند. اولي گفت: من مطمئنم منظور استاد معرفت اين بوده است که بايد به‌جاي روي زمين نشستن از جا برخاست و شخصاً براي مشکل راه‌حلي پيدا کرد. با يکجا نشستن و زانوي غم در آغوش گرفتن هيچ مشکلي حل نمي‌شود. دومي کمي فکر کرد و گفت: اما اندرزهاي پيران معرفت معمولاً بار معنايي عميق‌تري دارند و به اين راحتي قابل‌بيان نيستند. آنچه تو مي‌گويي هزاران سال است که بر زبان همه جاري است و همه آن را مي‌دانند. استاد منظور ديگري داشت. آن دو تصميم گرفتن نزد استاد بازگردند و از خود او معناي جمله‌اش را بپرسند. استاد با ديدن مجدد دو جوان لبخندي زد و گفت: وقتي يک انسان دچار مشکل مي‌شود. بايد ابتدا خود را به نقطه صفر برساند. نقطه صفر وقتي است که انسان در مقابل کائنات و خالق هستي زانو مي‌زند و از او مدد مي‌جويد. بعدازاين نقطه صفر است که فرد مي‌تواند برپا خيزد و با اعتماد به همراهي کائنات دست به عمل زند. بدون اين اعتماد و توکل براي هيچ مشکلي راه‌حل پيدا نخواهد شد. بازهم مي‌گويم: فاصله بين مشکلي که يک انسان دارد با راه چاره او، فاصله بين زانوي او و زميني است که بر آن ايستاده است. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
واحد اندازه گیری کتاب خواندن ، تعداد صفحه یا دقیقه در روز نیست ...🍂🌸 بلکه مقدار تغییری است که در شناخت از هویت خودمان و یا ماهیت جهان اطرافمان ایجاد شده است . مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
✍ زندگی مانند درست کردن چای میماند: ✳ خودبینی ات را بجوشان' ✳ نگرانی هایت را تبخیر کن ' ✳ غم هایت را رقیق کن ' ✳ اشتباهاتت را از صافی بگذران' ✳ و آن وقت طعم خوشبختی را بچش ✳ آنچه "خداوند"میدهد"پایانی"ندارد و آنچه "آدمی"میدهد"دوامی" ندارد، 👈 زندگیتان پراز داده های "خداوند" باشد. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
💥💥 💠 عنوان داستان: فرشته ای به نام مادر وقتی گروه نجات زن جوان را از زیر آوار پیدا کردن او مرده بود. اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه ، چیز عجیبی دیدند. زن با حالتی عجیب به زمین افتاده و زانو زده بود . حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود. ناجیان تلاش می کردند جنازه را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند. چند ثانیه بعد سرپرست گروه دیوانه وار و با لکنت فریاد زد : بیایید ، زود بیایید ! یک بچه اینجا است !!! بچه زنده است !!! وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت ، دختر سه یا چهار ماهه ای از زیر آن بیرون کشیده شد. نوزاد کاملا سالم و در خواب عمیق بود. مامور نجات وقتی بچه را بغل کرد . یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه شکسته آن این پیام دیده می شد : عزیزم ، اگر زنده ماندی ، هیچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامی وجودش دوستت داشت. خداوندا زیباترین لحظات را نصیب مادرم کن که زیباترین لحظاتش را به خاطر من از دست داده است. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
انسانهای بی هدف تا آخرِ عمر انسان های هدفمند خواهند شد... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خـدایـا 🙏 ✨امـشب آرامـشی 💫از جنس فرشته هایت ✨نصیب هـمه‌ی دل‌ها 💫و شبی بـی دغدغه ✨آرام و بـی نظیـر 💫قسمت عزیزانم بگردان ✨شبتون پر از نگاه خدا شب خوش عزیزان همراه😍 مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
🎋صبحتان به طراوت باران 🌸دلتان‌ به ‌پاکی نسیم‌ 🎋صبحگاهی 🌸خوشه های افکارتان 🎋سبـز و پـایـدار 🌸لحظه‌هـاتـان ‌زیبـا 🎋و بارش بوسهای خدا 🌸پـای تـمام ‌آرزوهـاتـون 🎋سـلام عزیزان روزتــون بـخیـر مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
سنگ و شن دو دوست قديمي در حال عبور از بياباني بودند. در حين سفر، اين دو سر موضوع کوچکي بحث مي‌کنند و کار به‌جايي مي‌رسد که يکي کنترل خشم خودش را از دست مي‌دهد و سيلي محکمي به‌صورت ديگري مي‌زند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سيلي شوکه شده بود بدون اينکه حرفي بزند روي شن‌هاي بيابان نوشت: امروز بهترين دوست زندگي‌ام سيلي محکمي به صورتم زد. آن‌ها به راه خود ادامه دادند تا اينکه به درياچه‌اي رسيدند. تصميم گرفتند در آب کمي شنا کنند تا هم از حرارت و گرماي کوير خلاص شوند و هم اتفاق پيش‌آمده را فراموش کنند. همچنان که مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستي که سيلي خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل‌ولاي وي را به سمت پايين مي‌کشد. شروع به دادوفرياد کرد و خلاصه دوستش وي را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد. مرد که خود را از مرگ حتمي نجات‌يافته ديد، فوري مشغول شد و روي سنگ کنار آب به‌زحمت حک کرد: امروز بهترين دوست زندگي‌ام مرا از مرگ قطعي نجات داد. دوستي که او را نجات داده بود وقتي حرارت و تلاش وي را براي حک کردن اين مطلب ديد با شگفتي پرسيد: وقتي به تو سيلي زدم روي شن نوشتي و حال که تو را نجات دادم روي سنگ حک مي‌کني؟‌ مرد پاسخ داد: وقتي دوستي تو را آزار مي‌دهد آن را روي شن بنويس تا با وزش نسيم بخشش و عفو آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولي وقتي کسي در حق تو کار خوبي انجام داد، بايد آن را در سنگ حک کني تا هيچ‌چيز قادر به محو کردن آن نباشد و هميشه خود را مديون لطف وي بداني. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
✍از عالمـــــۍ پـــــرسیدند: بالاترین چند ڪیلو است ڪه یه نفـــــر بزنه بهش بگـــــن پهلوان؟! عالم در جواب گـفتن بالاترین وزنه یه نیم یا ۱ڪیلویی است ڪه یه نفر بتواند هنگام نماز صــــبح از روی خــــود بلند ڪند هرڪی بتــونه اون وزنه رو بلند ڪند باید بهـــــش گفت . 👈رسول الله فرموده اند ترڪ↶↶ نـــــماز صــبح : نور صورت نـــــماز ظهـــر : بركت رزق نـــــماز عصــر : طاقت بدن نـــــماز مغرب : فايده فرزند نـــــماز عـشاء : خواب را از بين میبـــــــــــــــــــــــــــــــــــرد مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
همیشه خاک گلدان کسی باش که اگر ساقه اش به ابرها رسید فراموش نکند ریشه اش کجا بوده است... مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
‏مُشک راگفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ ﺑﺎ ﻫﺮﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭﺩﻫﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org