eitaa logo
حکایت های آموزنده
11.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰³.³.¹³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } ‌ آن‌که را ارزش دهی، انسان بماند آرزوست . 🌔ادمین تبلیغات: @Yazahraft 🌔تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به امروز سلام به زندگے سلام به مهر و محبت سلام به شما دقیقه به دقیقه عمرتون زیبا و پر از لحظات خوب و شاد مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
📘 ‏تمام دانش‌آموزان سخت معتقد بودند که نظام سوسیالیستی بهترین روش برای اداره یک کشور است زیرا در آن نه فقیر و نه ثروتمندی وجود دارد و همه به‌طور برابر زندگی خواهند کرد. پروفسور پیشنهاد کرد : از این به بعد تمام نمرات به‌طور ميانگين حساب و داده می‌شود و همه یک نمره را دریافت می‌کنند. ‏به این ترتیب نه کسی ٢٠ می‌گیرد و نه کسی تجدید می‌شود. پس از امتحان اول نتایج جالب بود. میانگین نمرات ١۶ شد. درس‌خوان‌ها و پرتلاش‌های کلاس که برای امتحان خود را به‌خوبی آماده کرده بودند از نمرهٔ ١۶ بسیار ناراحت بودند و در عوض تنبل‌ها ابراز شادمانی کردند. ‏در امتحان بعدی معلوم شد آن‌ بچه درس‌خوان‌هایی که ساعت‌ها پی مطالعه و یادگیری بودند از تلاش خود کاسته و یک پله پایین‌تر آمدند و آن‌هاکه کم‌تر درس می‌خواندند تقریباً درس را رها کردند زیرا از تجدید نشدن خاطر جمع بودند. میانگین نمرات به ١٢ کاهش پیدا کرد. ‏در امتحان سوم اما همه‌چیز تغییر کرد. مشخصا خیلی‌ها درس خواندن را رها کرده بودند و آن بچه درس‌خوان‌ها آن‌قدر از دوران اوج خود فاصله گرفته بودند که حتی اگر می‌خواستند نیز دیگر قادر به کسب نمرات سابق نبودند. تمام کلاس نمرهٔ ٧ دریافت کرد. حالا همه با هم تجدید شدند. ‏همه به پرفسور اعتراض کردند و خواستند که از این به بعد همچون سابق نمرات به‌طور مجزا محاسبه شود اما پروفسور اجازه نداد و گفت : هرکس این سیستم را قبول نداشته باشد از دانشگاه اخراج می‌شود! دانش‌آموزان سکوت کردند و سپس پروفسور افزود : حالا علت شکست نظام‌های سوسیالیستی را فهمیدید؟ ‏در آخر باید گفت که بدون حمایت از کوشش‌گران و ارج نهادن استعداد‌ها، و همچنین با توزیع ناشیانه ثروت بدون برنامه‌ای برای تولید ثروت،نه رفاهی وجود خواهد داشت و نه سیستمی اجتماعی که بتواند از مستمندان حمایت و برایشان تولید اشتغال کند. در نتیجه همه قرار است که بد باشند و بد زندگی کنند. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
‎‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ عارفی را گفتند : فلانی قادر است پرواز کند ، گفت :اینکه مهم نیست ، مگس هم میپرد گفتند :فلانی را چه میگویی ؟ روی آب راه میرود ! گفت :اهمیتی ندارد ،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند . گفتند :پس از نظر تو شاهکار چیست ؟ گفت :اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی ،دروغ نگویی ،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی این شاهکار است ...👌🏻 مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
آنکه از من به تو صد گونه سخن گوید بخدا عیب تو را نیز به من می‌گوید مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
💠 عنوان داستان: اثر شایعه زنی شایعه ای را در مورد همسایه اش مدام تکرار می کرد.ظرف چند روز همه ی محل موضوع را فهمیدند.شخصی که شایعه در مورد او بود،به شدت رنجید.بعدها زنی که آن شایعه را پخش کرده بود،متوجه شد که اشتباه کرده است.او خیلی ناراحت شد و نزد پیر فرزانه ای رفت و از او پرسید برای جبران اشتباهش چه باید بکند. پیر فرزانه گفت:«به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش.سر راه که به خانه من می آیی،پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز.»زن با آنکه تعجب کرده بود،اما به گفته ی او عمل کرد. روز بعد پیر فرزانه گفت:«اکنون برو و تمام پرهایی را که دیروز در راه ریختی جمع کن و نزد من بیاور.» زن در همان مسیر به راه افتاد،اما به ناامیدی دید که تمام پرها ناپدید شده اند.پس از چند ساعت تلاش،با سه پر نزد پیر فرزانه بازگشت. پیرمرد گفت:«می بینی؟انداختن آنها ساده است اما جمع کردن شان غیر ممکن است.شایعه پراکنی نیز همین طور است.شایعه پراکندن آسان است،اما به محض آنکه این کار را می کنی،دیگر نمی توانی آن را جبران کنی.» ‎‎‌‌‎ مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
وزن دانه‌هاي برف روزي يک موش صحرايي از يک جغد پير درباره‌ي وزن دانه برف سؤال مي‌کند. جغد جواب مي‌دهد: وزنش چيزي بيشتر از هيچ‌چيز است. جغد ادامه مي‌دهد: روزي به هنگام بارش برف روي شاخه‌اي از صنوبر نشسته بودم و در حال استراحت، دانه‌هاي برف را که يک‌به‌يک روي شاخه مي‌نشستند، مي‌شمردم. به رقم دقيق 3 ميليون و 471 هزار و 952 که رسيدم، دانه‌ي برف ديگري روي شاخه نشست و شاخه ناگهان شکست و من و برف‌هايي که روي شاخه بوديم در هوا معلّق شديم و بر زمين افتاديم. آره عزيزم، وزن يک‌دانه برف چيزي بيشتر از هيچ‌چيز است. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
کاش همواره این سخن لقمان حکیم را بیاد بیاوریم که : شر با شر خاموش نمیشود چنان که آتش با آتش، بلکه شر را خیر فرو مینشاند و آتش را آب مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
📚 ملانصرالدین از همسایه‌اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: «دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.» چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: «دیگ شما در خانه ما فوت کرد.» همسایه گفت: «مگر دیگ هم می‌میرد» و جواب شنید: «چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد.» مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
📚 می‌گویند روزی حکیمی با ملانصرالدین قراری داشت تا با هم به مناظره بنشینند. هنگامی که حکیم به خانه ملا رسید او را در خانه نیافت و بسیار خشمگین شد. تکه گچی برداشت و بر دَرِ خانه ملا نوشت: ملانصرالدین  به خانه آمد و این نوشته را دید و با شتاب به منزل حکیم رفت و به او گفت: قرار ملاقات را فراموش کرده بودم. مرا ببخشید. تا به منزل آمدم و اسم شما را بر در منزل دیدم به یاد ملاقات‌مان افتادم. مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
حرفهایتــــــ✍ املاء میشوند؛ دو فرشتــه مےنویسنـــد و این نامه را خدا نمره میدهد! مواظبــــــــ باش حرفـــــ بیــهوده نــزن چه برسـد به اینـکه گنــاه باشد! مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org
اگـر چیزی را🌼🌿 هم با گوش‌هایت نشنیده ای و هم با چشم‌هایت ندیده ای آن‌را با ذهنی کوچک ابداع نکن و با دهانی بزرگ به اشتراک نگذار ...🌼🌿 مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚@Hekayat_org