یک نفر اینجا دلش تنگ است،باور میکنی؟!
یک گذر بر قلب او یکبار دیگر میکنی؟!
یک نفر دارد هوای پرکشیدن دردلت
یک سفر شهباز من،با این کبوتر میکنی؟!
#صبحتون_شهدایی
@hekayate_deldadegi
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
یکی از فواید نماز جماعت (اول وقت) این است که به برکت امام زمان(عج) نماز های ما همگی مقبول می شود. زیرا اول وقت ، امام زمان (عج) نماز می خوانند.
ما در نماز می گوییم "ایاک نعبد" طلبه ها می دانند که "نعبد" صیغه مع الغیر است
من یک نفرم که در حال نماز خواندنم باید بگویم "اعبد" چرا می گویم "نعبد"؟
یعنی خدایا ما با همه ی بندگان خوب تو ، با امام زمان ، با خوب ها ، با اولیاء تو را عبادت می کنیم و نماز میخوانیم
پس تو هم یا باید نماز همه رو رد کنی یا نماز همه را قبول کنی. نماز همه را که نمی توانی رد کنی، چون نماز امام زمان (عج) هم در آن نماز ها هست،
پس ان شاءالله که نماز همگی تان قبول است.☺️🌹
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🌷 برشی از کتاب سلام بر ابراهیم ۱🌷 #ورزش_باستانی 👈نشر باذکر صلوات برای "آقا امام زمان(عج)" کانال ش
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
🌷ورزش باستاني
✍راوی: جمعي از دوستان شهيد
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
🌷اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها
به زورخانه حاج حسن ميرفت. حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او زورخانهاي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران
اين محيط ورزشي و معنوي شد. حاج حسن، ورزش را با يك يا چند "آيه قرآن(کریم)" شروع ميكرد. سپس "حديثي" ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او
ً يك "ســوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري"
هم در يك دور ورزش، معمولا در مورد "اهل بيت(علیهم السّلام)" ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها
به اذان مغرب ميرســيد، بچه ها ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت ميخواندند. به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها ميآموخت. فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و
مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را
نيز در بغل داشت.بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچهام
مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو "خدا"دعا كنيد. تو رو "خدا"... بعد شروع به گريه كرد. ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچهاش در گوشهاي نشسته بود و گريه ميكرد. دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: "بنده خدائي" كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: "الحمدالله" مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
برگشــتم و "ابراهيم" را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم" با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.🌷
👈نشر باذکر صلوات برای "امام زمان(عج)"
کانال شهید ابراهیم هادی
@hekayate_deldadegi
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚