»»﷽««
یک روز که همگی توی محل مشغول والیبال بودیم، "عبدالله(مسگر)" امد و سلام کرد و گفت:" رفقا، ما میخواهیم، یک هیئت برای جوان های محل درست کنیم. هدف ما از راه اندازی هیئت، فقط روضه خوانی و قرآن و ... نیست، بله میخواهیم جایی باشد که بچه های محل از حال یکدیگر باخبر شوند.یعنی لااقل هفته ای یکبار همدیگر را ببینیم. همه قبول کردیم.نمیدانید این هیئت چقدر برکات داشت. خود "عبدالله" برای ما آموزش قرآن را آغاز کرد. بنده و بسیاری از جوانان آن دوره، قرآن خواندن را در این هیئت یادگرفتم. بعد هم "عبدالله" که از همه ما باسوادتر بود، برای ما از تفسیر آیات و مسائل روز و ... میگفت.
کتاب سلام بر ابراهیم۲ – ص ۸۴
#شهیدابراهیمهادے 🌱
أَلسَّلٰامُ عَلَیڪ َیٰاعَلی
اِبن ِموسَی أَلرّضٰا أَلمُرتَضٰی ..... ♡
#علیه_السلام🌿
#❤️•°👼•°
یادمه بی صدا اشک و میریخت
و میگفت ، مادرم توی
لالایی هاش همیشه •°•
که "الهی" فدای
"امام رضا(ع)" شی •°•
که برات هیچکی
"امام رضا(ع)" نمیشه •°•
🍃🌺 @hekayate_deldadegi