زن جوانی به پدرش شکایت کرد که زندگی سخت و دشواری دارد.
پدرش به او گفت: با من بیا، می خواهم چیزی نشانت بدهم.
پدر دخترش را به آشپزخانه برد و آنجا سه کتری آب را روی اجاق گاز گذاشت تا حرارت بینند.
در همین حال او چند هویج را تکه کرد و آنها را درون اولین کتری ریخت تا بجوشد.
بعد در کتری دوم دو عدد تخم مرغ گذاشت و در کتری سوم مقداری قهوه ی آسیاب شده ریخت. دقایقی بعد مرد هویج ها را در کاسه ای قرار داد، تخم مرغها را پوست کند و آنها را در کاسه ی دیگری گذاشت و قهوه را هم در فنجانی ریخت و آن گاه همه را جلوی دخترش گذاشت.
دختر که حوصله اش سر رفته بود، پرسید: این کارها برای چیست؟
پدرش جواب داد: هر یک از این ها به ما درسی برای روبه رو شدن با مشکلات می دهند.
هویج ها ابتدا سخت و محکم بودند اما وقتی پخته شدند، نرم شدند.
تخم مرغ ها شل بودند و پس از آنکه جوش خوردند سخت شدند.
اما قهوه آب را به چیزی بهتر تبدیل کرد.
بعد پدر در ادامه ی صحبتش گفت: عزیزم تو می توانی برای چگونه برخورد کردن با مشکلات تصمیم بگیری. می توانی بگذاری تحت تاثیر آنها ضعیف شوی، یا می توانی آنها را به چیز مفیدی تبدیل کنی. همه چیز به تو بستگی دارد.
نتیجه ی اخلاقی:
اگر با مشکلات برخورد درستی بشود، سبب پیشرفت می گردد.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی جاها روش های مختلفی برای به دست آوردن " #آرامش " یا راه نزدیک شدن به " #خدا " رو نوشتن؛ اما خیلی ها غافلند که بزرگ مردی چون استاد " #عبدالباسط " به تنهایی و با طنین روح بخش و #بهشتی خود، هم آرامش دل و جسم و روح رو تضمین و هم دلهارو به معبود نزدیکتر و نزدیکتر میکنه بدون انجام دادن روش و یا کار خاصی!
#عبدالباسط
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
امام باقر(ع ) فرمود :
مردی از پیروان حضرت رسول - ص - به نام سعد بسیار فقیر و بیچاره بود و جزء اصحاب صفه محسوب می شد .
تمام نمازهای شبانه روزی را پشت سر پیامبر می خواند .
رسول خدا از تنگدستی سعد متاءثر بود ، روزی به او وعده داد که اگر مالی به دستم بیاید تو را بی نیاز می کنم .
مدتی گذشت ، اتفاقا چیزی به دست ایشان نیامد .
افسردگی پیامبر بر وضع سعد و نداشتن وجهی که او را تاءمین کند بیشتر شد .
در این هنگام جبرئیل نازل گردید و دو درهم با خود آورد و عرض کرد : خداوند می فرماید : ما از اندوه تو برای تنگدستی سعد آگاهیم ، اگر می خواهی از این حال خارج شود این دو درهم را به او بده و بگو خرید و فروش کند .
حضرت رسول دو درهم را گرفت . وقتی برای نماز ظهر از منزل خارج شد ، سعد را مشاهده کرد به انتظار ایشان جلو یکی از حجرات مقدسه ایستاد و تا نزدیک آمد به او فرمود : می توانی تجارت کنی ؟ عرض کرد : سوگند به خدا که سرمایه ندارم ، دو درهم را به او داده و فرمود : با همین سرمایه خرید و فروش کن .
سعد پول را گرفت و برای انجام فریضه در خدمت حضرت به مسجد رفت . نماز عصر و ظهر را بجا آورد .
پس از پایان نماز عصر رسول اکرم فرمود : حرکت کن در طلب روزی جستجو نما .
سعد بیرون شد و شروع به معامله کرد ، خداوند برکتی به او داد که هر چه را به یک درهم می خرید به دو درهم می فروخت .
معاملات او همیشه سودش برابری با اصل سرمایه داشت .
کم کم کم وضع مالی او رو به افزایش گذاشت ، به طوری که بر در مسجد دکانی گرفت و اموال و کالای خود را در آنجا جمع کرده و می فروخت .
رفته رفته اشتغالات تجارتی اش زیاد گردید تا به جایی رسید که وقتی بلال اذان می گفت و حضرت برای نماز بیرون می آمد سعد را مشاهده می کرد که هنوز خود را برای نماز آماده نکرده و وضو نگرفته با این که قبل از این جریان پیش از اذان مهیای نماز بود .
پیامبر - ص - فرمودند : سعد دنیا تو را مشغول کرده و از نماز باز داشته است . عرض می کرد : چه کنم یا رسول الله ؟
اموال خود را بگذارم تا ضایع شود ؟
به این شخص جنسی فروخته ام می خواهم قیمتش را دریافت کنم .
از آن دیگری کالایی خریده ام بایستی تحویل بگیرم و پولش را بپردازم .
پیامبر از مشاهده اشتغال سعد به ازدیاد ثروت و بازماندنش از عبادت و بندگی افسرده گشت .
بیشتر از مقداری که در زمان تنگدستی اش متاءثر بود .
روزی جبرئیل نازل شد ، عرض کرد : خداوند می فرماید : از افسردگی تو اطلاع یافتیم ، اینک کدام حال را برای سعد می پسندی ، وضع پیشین را یا گرفتاری و اشتغال کنونی او را به دنیا و افزایش ثروت ؟
پیامبر - ص - فرمودند : همان تنگدستی سابقش را بهتر می خواهم ؛ زیرا دنیای فعلی او آخرتش را بر باد داد . جبرئیل گفت : آری علاقه به دنیا و ثروت ، انسان را از یاد آخرت غافل می کند . اگر می خواهی که به حال گذشته برگردد ، دو درهمی را که به او داده ای از او بگیر .
رسول خدا - ص - از منزل خارج گشت و پیش سعد آمد و فرمود : دو درهمی که به تو دادم بر نمی گردانی ؟
عرض کرد : چنان که دویست درهم ، هم خواسته باشید می دهم .
پیامبر فرمود : نه ، همان دو درهم را بده . سعد دو درهم را داد .
چیزی نگذشت که دنیا بر او مخالف و به حال اولیه خود برگشت .
📚عاقبت_بخیران_عالم
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
2.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد عبدالباسط با حس اجرای محزون و سوزناکش سعی داره مفهوم آیه رو به بندگان خدا القا کنه! ظاهرا مراد از اصحاب يمين كسانى هستن كه نامه اعمالشون به دست راستشون داده میشه كه در آيات 71 سوره اسراء و 19 سوره حاقّه و 7 سوره انشقاق از آنان با جمله «فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ»* نام برده شده. و مراد از اصحاب شمال نيز كسانى هستن كه نامه عملشون به دست چپشون داده میشه.
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨همسر پادشاه دیوانهی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین خط میکشید.
پرسید: چه میکنی؟
گفت: خانه میسازم…
پرسید: این خانه را میفروشی؟
گفت: میفروشم.
پرسید: قیمت آن چقدر است؟
دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد.
هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانهای رسید. خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند این خانه برای همسر توست.
روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید. همسرش قصهی آن دیوانه را تعریف کرد.
پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید که با کودکان بازی میکند و خانه میسازد.
گفت: این خانه را میفروشی؟
دیوانه گفت: میفروشم.
پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟
دیوانه مبلغی گفت که در جهان نبود!
پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروختهای!
دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده میخری.
میان این دو، فرق بسیار است…
دوست من! خوبی و نیکی که تردید ندارد!
حقیقتی را که دلت به آن گواهی میدهد بپذیر هرچند به چشم ندیده باشی!
گاهی حقایق آنقدر بزرگاند و زیبا که در محدودهی تنگ چشمان ما نمیگنجند...
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
200.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه تکانی ها نزدیک است
لیست کارهایی که باید انجام دهید
1-پاک کردن غم گذشته
2-دور ریختن کینه
3-شستن افکارمنفی
4-چیدن عشق درطاقچه
5-سبزکردن مهر
6-خرید شادی و حراج محبت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
❣ یک دقیقه مطالعه
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﺭﻓﺘﯿﻦ؟
ﺍﻭﻝ ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺯﻥ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﻟﺜﻪ ﺗﻮﻥ،ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻣﺘﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺩﺳﺘﺶ...
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻪ...
ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺰﻧﯿﻦ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ؟
ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻫﻮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﺭﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ، ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺯﻥ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﻭ ﻣﺘﻪ ﻭ ﺍﻧﺒﺮ ﻭ...
ﺧﻮﺏ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻬﺶ!
ﭼﺮﺍ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ:
ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ هست؟!
ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ "ﺩﻧﺪاﻧﭙﺰﺷﮏ" ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ...؟
ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﺭﻩ
ﻭ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻣﯿﺸﻪ، ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻢ ﯾﻪ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ، خب ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺣﮑﯿﻤﻪ...
ﺍﺻﻼ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﮑﯿﻢ...
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺠﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﮕﯿﻢ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﺶ؟
ﺭﻧﺞ ﺑﻌﺪﯼ؟
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﻣﺪﺭﮎ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟
ﺣﺘﯽ ﻗﺪ ﯾﻪ " ﺩﻧﺪاﻥ ﭘﺰﺷﮏ "؟
ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ ﺍﻭﻥ ﺧﯿــﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ که ﺧﺪﺍﺳﺖ...
صلاح و خوبی ما رو بهتر از همه میخواد... بهش اعتماد کنیم و خودمون رو بسپاریم به آغوشش
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
خُــدا هـسـت
سـرِ آن سفـره خالی که
پر از اشڪ یتیم است
خدا هست
پشت دیوار گِـلي پیرزنی گفت:
خُـدا هست
ڪودکی رفت ڪنار تخته،
گوشه تیـرڪِ
این تخته نوشت:
در دل ڪوچک من،
درد زیاد است
ولی یاد خدا هست...
مادری گفت دلم میلرزد
ڪودکانم چه بپوشند،
چه بگویم که بدانند
نداری درد است،
پدر از شـرم سرش پایین بود
زیر لب زمزمه مــيكرد :
خدا هست ...
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
از امام صادق(علیه السلام) سؤال کردند: آیا شما همه این خلق را در شمار مردم میبینید؟ امام(علیه السلام) فرمودند که این چند گروه را از مردم کنار بگذارید.
1. آن کس که مسواک نمیزند.
2. آنکه در جای تنگ چهار زانو مینشیند.
3. آنکه در کاری که به او ربطی ندارد، دخالت میکند.
4. آنکه در چیزی که دانشی نسبت به آن ندارد به جدل میپردازد.
5. آنکه بیهیچ بیماری خود را بیمار مینمایاند.
6. آنکه بیهیچ مصیبتی پریشان میشود.
7. آن کس که با اطرافیان خویش که در مسئلهای درست اتفاق نظر دارند، مخالفت میورزد.
8. آنکه به نیاکان خویش میبالد در حالی که کردارهای نیک نیاکانشان در او نیست.
📚منبع: الحضال المحمودة و المذمومة (صفات پسندیده و نکوهیده)، ج 2، ص 606 – 607
.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیبایی های آفرینش
تقدیم نگاه پر مهرتون❤️
┏━━✨✨✨━━┓
❄️ ❄️
┗━━✨✨✨━━┛
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💥قضا شدن نماز صبح
🔸مردي تصميم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق عليه السّلام که رسيد درخواست استخاره اي کرد، استخاره بد آمد، آن مرد ناديده گرفت و به سفر رفت اتّفاقاً به او خوش گذشت و سود فراواني هم برد
امّا از آن استخاره در تعجّب بود پس از مسافرت خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد و عرض کرد:
يابن رسول الله ! يادتان هست چندي قبل خدمت شما رسيدم برايم استخاره کرديد و بد آمد، استخاره ام براي سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراواني کردم به من خوش گذشت.
🌷امام صادق عليه السّلام تبسّمي کردند و به او فرمودند:
در سفري که رفتي يادت هست در فلان منزل خسته بودي نماز مغرب و عشايت را خواندي شام خوردي و خوابيدي و زماني بيدار شدي که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟
عرض کرد : آري .
🌷حضرت فرمودند: اگر خداوند دنيا و آنچه را که در دنياست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمي شد.
📗 جهاد با نفس/ج۱/ص۶۶
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi