eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
16.1هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.4هزار ویدیو
29 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍️ در سخنان امامان هدایت صلوات الله علیهم ، با بیان های گوناگون، انواع عبادت تشریح شده است :امیر اهل ایمان حضرت امام المتقین علی بن ابی طالب (صلوات الله و سلامه علیه) : گروهى به هواى پاداش خدا را عبادت کردند، و این عبادتِ سوداگران است؛ دسته اى از روى ترس خدا را عبادت کردند، و این عبادت بردگان است؛ و گروهى براى سپاسگزارى خدا را عبادت کردند، و این عبادت آزادگان است. 📚 نهج البلاغة، حکمت ۲۳۷ 🔅 حضرت امام سجاد (صلوات الله علیه) : خوش ندارم که خدا را عبادت کنم و از آن هدفى نداشته باشم جز [رسیدن به] پاداش او؛ زیرا در این صورت مانند برده طمع کارم که اگر به چیزى چشم داشته باشد کار مى کند و گرنه کار نمى کند. همچنین خوش ندارم خدا را فقط به سبب ترس از کیفر او عبادت کنم؛ چه در این حال همچون بنده نابکارى خواهم بود که اگر نترسد، کار نمى کند. عرض شد: پس، براى چه خدا را عبادت مى کنى؟ فرمود: زیرا او به سبب الطاف و نعمتهایش به من، سزاوار عبادت است. 📚 بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۲۱۰، ح ۳۳. 🔅 حضرت امام صادق (صلوات الله علیه) : مردم در عبادت خداوند عزّ و جلّ بر سه گروهند: یک گروه او را به هواى پاداشش عبادت مى کند، که این عبادت آزمندان است و آن طمع باشد. گروهى دیگر او را از ترس دوزخ عبادت مى کنند، که این عبادت بردگان است و آن ترس باشد. امّا من خداوند عزّ و جلّ را به خاطر عشق و محبّت به او عبادت مى کنم و این عبادت کریمان است و آن مایه امن و امان باشد؛ به دلیل این سخن خداوند عزّ و جلّ که: «و آنان از ترس و هراس آن روز در امانند» [*]و نیز به دلیل این سخن خداوند عزّ و جلّ که: «بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است»[**] بنابر این ، هرکه خدا را دوست بدارد خداوند عزّ و جلّ نیز او را دوست دارد و هر که خداوند عزّ و جلّ دوستش بدارد از وحشت روز قیامت در امان است. * النمل، آیه ۸۹. **آل عمران، آیه ۳۱. 📚 الخصال، ص ۱۸۸، ح ۲۵۹. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ________________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکر_خدا_یعنی...(👆🎥کلیپ بالارو حتما ببنید) ❤️امام رضا علیه السلام فرمودند : وقتي نعمتي به شما رسيد قدر آن را كاملاً بدانيد كه نعمت گريزپا است، وقتي از دست رفت ديگر بازنمي‌گردد! . (مُسندالامام‌الرضاعليه‌السلام، ج ١، ص ٢٨٦) . ‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ 🔴 پس زمینِ تیره را دانی که چند دیدن و تمییز باید در پسند؟ 🔻گویند حضرت آدم نشسته بود، ۶ نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. 🔻به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «عقل.» 🔹پرسید: «جای تو کجاست؟» 🔸گفت: «مغز.» 🔻از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «مهر.» 🔹پرسید: «جای تو کجاست؟» 🔸گفت: «دل.» 🔻از سومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔸گفت: «حیا.» 🔹پرسید: «جایت کجاست؟» 🔸گفت: «چشم.» 🔻سپس، به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟» 🔹جواب داد: «تکبر.» 🔸پرسید: «محلت کجاست؟» 🔹گفت: «مغز.» 🔸گفت: «با عقل یک جایید؟» 🔹گفت: «من که آمدم عقل می‌رود.» 🔻از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🔹جواب داد: «حسد.» 🔸محلش را پرسید. 🔹گفت: «دل.» 🔸پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟» 🔹گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.» 🔻از سومی پرسید: «کیستی؟» 🔸گفت: «طمع.» 🔹پرسید: «مرکزت کجاست؟» 🔸گفت: «چشم.» 🔹گفت: «با حیا یک جا هستید؟» 🔸گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می‌شود.» ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
اگر خدا را داری پس تمامیِ نگرانیهایت بی معنا است چون او تکیه گاهی ست که هیچگاه پشتت را خالی نخواهد کرد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ____❄️🌻❄️____ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه ✍مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد. گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از من میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته ڪرده است... بگو چه ڪنم؟ عالم گفت: با او بساز. گفت: نمی‌توانم.! عالم پـرسید: آیا فرزنـد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت: بلی. گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت: نه چون مغزش نمی‌رود و ... گفت؛ میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟! گفت: نه. گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪرده‌ای و میدانی ڪودڪی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نڪرده‌ای، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی!! "در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود، گوشه‌گیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میڪند و ... "پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست." ↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
680.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدای‌خوبم 🙏 امشب درهای رحمتت را به روی تک تک ما بگشای بهترین احوال و روحیه و بهترین موفقیت ها و بهترین لبخندها و بهترین نعمت ها و بهترین فرصت ها و بهترین عاقبت را نصیبمان بگردان خير و بركات و سلامتی را بر مردم سرزمینم جاری بفرما 🙏 و آرامش را در ذكر خودت بر ما ارزانی بدار و دل ما را به نور خودت روشن و گرم كن✨🙏 🌺✨شبتون زیبا✨🌺 -------------------
🌞صبح شد، یک آسمان پرواز می خواهد دلم بهترین،زیبا ترین آغاز می خواهد دلم کوک شد ساز دل من، صبحدم با نام تو نغمه ای شیرین تر از آواز می خواهد دلم.....
✨﷽✨ 🌼 ما هم سربازیم! ✍ در عملیات مسلم بن عقیل دچار خونریزی معده شد و مدام خون بالا می‌آورد. به‌ناچار منطقه‌ی نظامی را ترک کرد و چند نفر همراه با او به بیمارستان اسلام‌آباد غرب رفتیم. جلوی در بیمارستان به‌دلیل ازدیاد بیماران و مراجعان ما را راه نمی‌دادند. یکی از همراهان به دهانش آمد که سردار را معرفی کند و با تشر به مسؤولی که راه‌مان نمی‌داد بگوید می‌دانید چه کسی را در این بحبوحه جنگ جلوی در بیمارستان معطل کرده‌اید... که همت جلوی او را گرفت و به آن مسؤولی که جلوی ما را گرفته بود، گفت: ما هم سربازیم برادر. از منطقه آمدیم. مثل همه‌ی بیمارها. ببین جایی برایمان پیدا می‌شود؟ بعد از چند ساعت معطلی، بالاخره تختی در بخش عمومی اورژانس بیمارستان به همت دادند. وضعیت از نظر اصول نظامی اصلا مساعد نبود. بیم ترور شدن حاج همت را داشتیم. ایشان از ما می‌خواست او را روی تخت بیمارستان در اورژانس عمومی کنار ده‌ها بیمار دیگر رها کنیم و برویم. هر چه کردیم نتوانستیم ایشان را قانع کنیم که خود را به مسؤولان بیمارستان معرفی کند و از آن‌ها بخواهد یک اتاق خصوصی در اختیارش بگذارند. هر بار که این درخواست را تکرار می‌کردیم شهید همت می‌گفت: ما هم سربازیم. 👤 راوی: سرتیپ امیر رزاق‌زاده؛ از همراهان و هم‌رزمان شهید همت 📰 منبع: روزنامه جام‌جم ۹۹/۱۱/۰۷ ❤️ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ________________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌼بالاتر از جهاد در راه خدا ✍مردى نزد حضرت محمد(ص) آمد و گفت: «يا رسول الله! من مشتاق جهاد هستم اما پدر و مادر پيرى دارم كه با حضور من آرامش دارند و از دوری من ناراحت می شوند.» حضرت محمد (ص)فرمودند: «کنار پدر و مادرت بمان كه به خدا سوگند، يك شبانه روز همدمى و آرامش آنها در کنار تو، بهتر است از یک سال جهاد کردن در راه خدا» 📚بحار الانوار ، ج۱۶ ، ص ۲۳ : 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
: 💎 : ✍نقل است وقتی هابیل به شهادت رسید آدم(ع)در بیابان بود.ناگهان احساس کرد اضطراب و هراسی عظیم او را فرا گرفته است.با خود گفت:خدایا این چه حال غریبی است؟!به اطرافش نگریست.خارها در حال روییدن بودند،گیاهان حالتی پژمرده و حزین داشتند.برلب جوی آمد،آبی به سر و صورتش زد تا شاید حالش بهتر شود.اما گویی طعم آب عوض شده بود.آب طعم شوری داشت که قبلا احساس نمی شد.1 🌪یقین پیدا کرد فاجعه ای رخ داده که عالم اینگونه در رنج و عذاب است.شتابان به سوی خانه رهسپار شد.2 اما فرزندانش را آنجا نیافت.آدم مضطرب و هراسان در پی فرزندان خود سر به بیابان‌ نهاد تا شاید نشانی از ایشان بیابد. ⁉️اینکه پیامبر خدا چگونه از نحوه شهادت فرزندش آگاه شد تاریخ می داند و بس.آنچه میدانیم این است که او هم نحوه شهادت هابیل را دریافت و هم از مکان دفن او باخبر شد.3 🌅آدم(ع) گریان و پریشان به خانه برگشت.قابیل دیگر آنجا نبود.در مدتی که آدم در بیابان به دنبال ردی از آنها میگشت،او به همراه همسر خود از خانه گریخت و به یمن در جنوب عدن رفت و تا وقتی آدم زنده بود بازنگشت.4 🥀حالا آدم(ع) مانده بود و داغ فرزند از دست رفته. ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا خداوند این همه مقام و جایگاه را به حضرت عباس (ع) داده؟ 🎙 حجت الاسلام رفیعی ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه📚 📜 امام باقر عليه السّلام فرمود: در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه‏ اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، در اين هنگام پير زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنين دعايى نمى‏كند؟ مردم گفتند: ما را به نزد او ببر، گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد، ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت مى‏كرد مى ‏ايستاد و دو ركعت نماز مى‏خواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟ گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم. گفت: چه ديديد؟ گفتند: پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد. فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند. گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟ گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست، جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند، من هم خدا را شكر مى‏كنم كه اذيّت‏ كننده ‏ام را زير دستم قرار داده، و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مى‏شد. 📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص 287-288 ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi