✨﷽✨
#پندانه
🔴 پس زمینِ تیره را دانی که چند
دیدن و تمییز باید در پسند؟
🔻گویند حضرت آدم نشسته بود، ۶ نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
🔻به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
🔸گفت: «عقل.»
🔹پرسید: «جای تو کجاست؟»
🔸گفت: «مغز.»
🔻از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
🔸گفت: «مهر.»
🔹پرسید: «جای تو کجاست؟»
🔸گفت: «دل.»
🔻از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
🔸گفت: «حیا.»
🔹پرسید: «جایت کجاست؟»
🔸گفت: «چشم.»
🔻سپس، به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
🔹جواب داد: «تکبر.»
🔸پرسید: «محلت کجاست؟»
🔹گفت: «مغز.»
🔸گفت: «با عقل یک جایید؟»
🔹گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
🔻از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
🔹جواب داد: «حسد.»
🔸محلش را پرسید.
🔹گفت: «دل.»
🔸پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
🔹گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
🔻از سومی پرسید: «کیستی؟»
🔸گفت: «طمع.»
🔹پرسید: «مرکزت کجاست؟»
🔸گفت: «چشم.»
🔹گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
🔸گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج میشود.»
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
اگر خدا را داری
پس تمامیِ نگرانیهایت بی معنا است
چون او تکیه گاهی ست
که هیچگاه پشتت را خالی نخواهد کرد ...
____❄️🌻❄️____
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
✅داستان کوتاه
✍مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد.
گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد.
پیــر شده است و از من میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟
مرا با این بهانهگیریهایش خسته ڪرده است...
بگو چه ڪنم؟
عالم گفت: با او بساز.
گفت: نمیتوانم.!
عالم پـرسید: آیا فرزنـد ڪوچڪی در خانه داری؟
گفت: بلی.
گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را میزنی؟
گفت: نه، چون اقتضای سن اوست.
آیا او را نصیحت میڪنی؟
گفت: نه چون مغزش نمیرود و ...
گفت؛ میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟!
گفت: نه.
گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪردهای و میدانی ڪودڪی چیست، اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نڪردهای، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی!!
"در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود، گوشهگیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میڪند و ...
"پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست."
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
680.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایخوبم 🙏
امشب درهای رحمتت را به روی تک تک
ما بگشای بهترین احوال و روحیه
و بهترین موفقیت ها و بهترین لبخندها
و بهترین نعمت ها و بهترین فرصت ها
و بهترین عاقبت را نصیبمان بگردان
خير و بركات و سلامتی را بر مردم سرزمینم جاری بفرما 🙏
و آرامش را در ذكر خودت بر ما ارزانی بدار
و دل ما را به نور خودت روشن و گرم كن✨🙏
🌺✨شبتون زیبا✨🌺
-------------------
✨﷽✨
🌼 ما هم سربازیم!
✍ در عملیات مسلم بن عقیل #شهید_همت دچار خونریزی معده شد و مدام خون بالا میآورد. بهناچار منطقهی نظامی را ترک کرد و چند نفر همراه با او به بیمارستان اسلامآباد غرب رفتیم. جلوی در بیمارستان بهدلیل ازدیاد بیماران و مراجعان ما را راه نمیدادند. یکی از همراهان به دهانش آمد که سردار را معرفی کند و با تشر به مسؤولی که راهمان نمیداد بگوید میدانید چه کسی را در این بحبوحه جنگ جلوی در بیمارستان معطل کردهاید... که همت جلوی او را گرفت و به آن مسؤولی که جلوی ما را گرفته بود، گفت: ما هم سربازیم برادر. از منطقه آمدیم. مثل همهی بیمارها. ببین جایی برایمان پیدا میشود؟ بعد از چند ساعت معطلی، بالاخره تختی در بخش عمومی اورژانس بیمارستان به همت دادند. وضعیت از نظر اصول نظامی اصلا مساعد نبود. بیم ترور شدن حاج همت را داشتیم. ایشان از ما میخواست او را روی تخت بیمارستان در اورژانس عمومی کنار دهها بیمار دیگر رها کنیم و برویم. هر چه کردیم نتوانستیم ایشان را قانع کنیم که خود را به مسؤولان بیمارستان معرفی کند و از آنها بخواهد یک اتاق خصوصی در اختیارش بگذارند. هر بار که این درخواست را تکرار میکردیم شهید همت میگفت: ما هم سربازیم.
👤 راوی: سرتیپ امیر رزاقزاده؛ از همراهان و همرزمان شهید همت
📰 منبع: روزنامه جامجم ۹۹/۱۱/۰۷
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
↶【به ما بپیوندید 】↷
________________________
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌼بالاتر از جهاد در راه خدا
✍مردى نزد حضرت محمد(ص) آمد و گفت: «يا رسول الله! من مشتاق جهاد هستم اما پدر و مادر پيرى دارم كه با حضور من آرامش دارند و از دوری من ناراحت می شوند.»
حضرت محمد (ص)فرمودند: «کنار پدر و مادرت بمان كه به خدا سوگند، يك شبانه روز همدمى و آرامش آنها در کنار تو، بهتر است از یک سال جهاد کردن در راه خدا»
📚بحار الانوار ، ج۱۶ ، ص ۲۳
: 🌷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#قصه_نوزدهم:
💎 #داغ_هابیل:
✍نقل است وقتی هابیل به شهادت رسید آدم(ع)در بیابان بود.ناگهان احساس کرد اضطراب و هراسی عظیم او را فرا گرفته است.با خود گفت:خدایا این چه حال غریبی است؟!به اطرافش نگریست.خارها در حال روییدن بودند،گیاهان حالتی پژمرده و حزین داشتند.برلب جوی آمد،آبی به سر و صورتش زد تا شاید حالش بهتر شود.اما گویی طعم آب عوض شده بود.آب طعم شوری داشت که قبلا احساس نمی شد.1
🌪یقین پیدا کرد فاجعه ای رخ داده که عالم اینگونه در رنج و عذاب است.شتابان به سوی خانه رهسپار شد.2 اما فرزندانش را آنجا نیافت.آدم مضطرب و هراسان در پی فرزندان خود سر به بیابان نهاد تا شاید نشانی از ایشان بیابد.
⁉️اینکه پیامبر خدا چگونه از نحوه شهادت فرزندش آگاه شد تاریخ می داند و بس.آنچه میدانیم این است که او هم نحوه شهادت هابیل را دریافت و هم از مکان دفن او باخبر شد.3
🌅آدم(ع) گریان و پریشان به خانه برگشت.قابیل دیگر آنجا نبود.در مدتی که آدم در بیابان به دنبال ردی از آنها میگشت،او به همراه همسر خود از خانه گریخت و به یمن در جنوب عدن رفت و تا وقتی آدم زنده بود بازنگشت.4
🥀حالا آدم(ع) مانده بود و داغ فرزند از دست رفته.
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا خداوند این همه مقام و جایگاه را به حضرت عباس (ع) داده؟
🎙 حجت الاسلام رفیعی
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه📚
📜#حکایت
امام باقر عليه السّلام فرمود:
در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، در اين هنگام پير زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنين دعايى نمىكند؟
مردم گفتند: ما را به نزد او ببر، گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد، ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت مىكرد مى ايستاد و دو ركعت نماز مىخواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟
گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم.
گفت: چه ديديد؟ گفتند: پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد.
فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند.
گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟
گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست، جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند، من هم خدا را شكر مىكنم كه اذيّت كننده ام را زير دستم قرار داده، و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مىشد.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار،
ص 287-288
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌🌺فاسقالعملاماطیبالروح!
علامت مومن و شیعه همینه؛
ممکنه گناه بکنه
ولی این گناه رو
دوست نداره...!
🎤#مسعود_عالی
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه📚
⚡️شأن و منزلت بسم الله⚡️
🔘 گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.
این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد.
شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.
🔘 روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد .
شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.
🔘 وی بعد از این کاربه مغازه خود رفت.
در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.
🔘 زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد.
زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
📚 خزینةالجواهر ص 612
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi