در ایامی که امیرالمؤ منین علیه السلام زمامدار کشور اسلام بود، اغلب به سرکشی بازارها میرفت و گاهی به مردم تذکراتی میداد.
روزی از بازار خرمافروشان گذر میکرد، دختر بچه ای را دید که گریه میکند، ایستاد و علت گریهاش را پرسش کرد. او در جواب گفت: آقای من یک درهم داد خرما بخرم، از این کاسب خریدم به منزل بردم اما نپسندیدند، حال آوردهام که پس بدهم کاسب قبول نمیکند.
حضرت به کاسب فرمود: این دختر بچه خدمتکار است و از خود اختیار ندارد، شما خرما را بگیر و پولش را برگردان.
کاسب از جا حرکت کرد و در مقابل کسبه و رهگذرها با دستش به سینه علی علیه السلام زد که او را از جلوی دکانش رد کند.
کسانی که ناظر جریان بودند آمدند و به او گفتند، چه میکنی این علی بن ابیطالب علیه السلام است!!
کاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، و فوراً خرمای دختربچه را گرفت و پولش را داد.
سپس به حضرت عرض کرد: ای امیرالمؤ منین علیه السلام از من راضی باش و مرا ببخش.
حضرت فرمود: چیزی که مرا از تو راضی میکند این است که: روش خود را اصلاح کنی و رعایت اخلاق و ادب را بنمایی.
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#یک_داستان_یک_پند
📮بهزاد کارمند دادگستری است. و مردی بسیار مومن و متقی، قطعه زمینی را با حقوق کارمندی خریده است تا آن را بنا کند خانه را تمام می کند چند نفر بر سر او می ریزند و ادعا می کنند بخشی از ملک خود را در زمین آنها بنا کرده است.
📄بهزاد سرانجام تسلیم شده و زمین ۱۵۰ متری او ۱۰۰ متر بر او باقی می ماند. بهزاد بسیار متاسف است در گوش او شیطان می خواند تو که مالت از حلال بود و ایرادی از حرام قاطی نکرده بودی عدالت خدا کجاست خراب کرد. پس به این رسیدی که با کسب حلال نمی شود صاحب خانه شد تو هم باید در کار خود کج دستی کنی.
🔖پدر بهزاد مرد بسیار مومنی است پدرش ناراحت می شود می گوید پسرم!! کاری از خدا بدون حکمت نیست گاها بلاهایی که بر سر انسان می آید برای آزمایش و ابتلای اوست و نتیجه گناهی از او نمی تواند باشد.
🔰 در این مواقع که از حکمت خدا بیخبر هستی برای آنکه شیطان تورا خواطر نزند و تو را به گناه و معصیت وا ندارد پس سعی کن خود را در برابر بلایی که بر تو آمده است ملامت کنی و هرگز زبان بر شکایت و طلبکاری نگشایی.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
411.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتظاراتتان را با شکرگذاری تعویض کنید...
کل زندگی تان در آن لحظه تغییر می کند...
این گونه است که به رنج پایان میدهید...
شما به رنج بردن با هر کدام از این ۳ روش پایان میدهید...
با قدر دانی _ با شکر گذاری _ با عشق
هنگامی که در حال رنج بردن هستید؛چیزی را برای شکر گذاری پیدا کنید...
خانواده ؛ دوستانتان... قلبی که در سینه تان می تپد که شما آن را با تلاش به دست نیاوردید. قلبتان به شما بخشیده شده است....
برای بدست آوردن آن لازم نبود کاری را انجام دهید....
خداوند انقدر شما را دوست داشت که هدیه زندگی را به شما بخشید و این موهبت تا زمانی که قلبتان می تپد؛ ادامه دارد.....
بیشتر ما حتی به آن توجه هم نمیکنیم...
#شبتون_مهدوی 💚
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌱
For being successful you don’t need to be very strong
You just need to be stronger than one thing:
Your biggest excuse
Just this
برای رسیدن به موفقیت
لازم نیست خیلی قوی باشی.
فقط کافیه از یک چیز قویتر باشی:
«از قویترین بهانهات»
همین!.
اگر فرشته ی زیبای درونت را از اسارت همه ی زنجیرهای بدبینی، غم، منفی نگری، دشمنی و ناتوانی آزاد کنی، کاملا رها میشوی و با قدرت جذبی که بدست می آوری به هر آنچه که بخواهی، میرسی!
رفیق
صبحها لباس آرامش بپوش
دستهایت را باز کن . چشمهایت راببند
و رو به آسمان صد بغل حسِ نابِ زنده بودن را نفس بکش...
صبحتون بخیر🌞🍂
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✅ پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو!
روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
✅ زیباترین منش انسان راستگویی است💯
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
1.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببین
اگه سردرگمی،
اگه خستهای،
اگه داری امیدتو از دست میدی،
اگه حس میکنی رسیدی به ته خط..
ازت میخوام اون یه ذره امیدی که داری
رو محکم توی مشتت بگیری
و یه بار دیگه با تموم وجودت تلاش کنی
اگه هیچ نوری توی زندگیت نمیبینی،
شآید اون نور خودِ تویی!!
و اینکه خیلی زود تمام رویاهات به واقعیت تبدیل میشن
فقط ادامه بده 🤍
Once you choose hope, anything becomes possible.
به محض این که امید رو انتخاب کنی، همه چیز ممکن می شه.
روزتون شاد و پر امید💚
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
800.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند
همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام.
اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟
خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر؟
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن.
در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ.
📚 جناب امام محمد غزالی، کیمیای سعادت
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
دعا کن، سپس رها کن.
سعی نکن به زور دنبال نتیجه باشی!
فقط به خدا اعتماد کن،
تا درهای درست را در زمان مناسب
به رویت باز کند
«وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»
وخداست که کار ساز هر چیز است...᳝🕊
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
📖 داستانڪـــــ
✍جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر ون ناگوارتر چیست؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی میگویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»😊
✍
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
525.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫امشب
🌸از خـدایی که از همیشه
💫نزدیکتر است برایتان
💫عاشقانهترین
🌸لحظات را میطلبم
💫زیباترین لبخندها
💫را روی لبهایتان و
🌸آرام ترین لحظات را
💫برای هر روز و هر شبتان
🌸شبتون در آغوش اَمـن خـدا
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi