68.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_امام_زمانم
یا این دل شکسته ما را
صبور کن
یا لا أقل به خاطر زینب
ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه
ماه من!
این جاده های شب زده
را غرق نور کن✨
#الــــلـــهـــم_عجل_لولیڪ_الــــفــــرج
🕌
روزتون مهدوی💚
••••••••❥🍃❣🍃❥••••••••
✍ @hekayate_qurani
••••••••❥🍃❣🍃❥••••••••
👌 تلنگُر
#امام_صادق عليه السّلام فرمودند :
روزی #سلمان در كوفه از بازار آهنگران عبور می کرد .
چشمش به جوانى افتاد که غش کرده بود و مردم دور او را گرفته بودند .
به سلمان گفتند : اى بنده ی خدا ! اين جوان بیماری #صرع دارد ؛ چه خوب است دعایی ، ذکری در گوش او بخوانى.
سلمان به او نزديك شد ، تا چشم جوان به او افتاد به هوش آمد و گفت :
ای بنده ی خدا ! من #بیماری و کسالتی را که مردم می گویند ندارم ؛ بلکه سبب حال من این بود که از بازار آهنگران عبور می کردم و ديدم این پتك های آهنین را فرود آورده و بر آهن ها می کوبند . با دیدن این صحنه ياد سخن خداى متعال افتادم كه فرموده است :
« وَ لَهُمْ مَقٰامِعُ مِنْ حَدِيدٍ
براى ملائکه ی عذاب پتك هایى از آهن وجود دارد . » *
از ترس #عقاب خداى متعال بیهوش افتادم .
سلمان - بعد از شنیدن ماجرا - آن جوان را برای #دوستی انتخاب کرد و شيرينى #محبت او در راه خداى متعال در دلش افتاد . لذا هميشه با او بود تا اينكه آن جوان بيمار شد و به حال #احتضار و جان دادن افتاد .
سلمان آمد ، کنار سرش نشست و گفت :
« یا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي ... »
اى #فرشته_ی_مرگ با برادر من به نرمی و مدارا رفتار كن .
#ملك_الموت گفت :
اى بنده ی خدا ! من با هر #مؤمنى با ملايمت و #نرم_خویی رفتار مي كنم.
سوره حج ، آیه ی ۲۱
📚منبع :
رجال کشی ، ج ۱ ، ص ۱۸
امالی مفید ، ج ۱ ، ص ۱۳۶
✍ @hekayate_qurani
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 برخورد امام صادق(ع) با گنهکاری که تا آخر خط رفته بود
#تصویری
💠 ]
✍ @hekayate_qurani
📚 بهترین و بدترین
لقمان حکیم که از بیهوده گویی خواجه سخت ناراحت بود، به دنبال فرصت بود که او را بیدار کند. روزی مهمانی گرامی بر خواجه وارد شد. به لقمان گفت که گوسفندی ذبح کند و از بهترین اعضای آن، غذایی مطبوع درست کند. لقمان از زبان و دل گوسفند غذایی درست کرد و بر سفره گذاشت. روز دیگر خواجه گفت گوسفندی را ذبح کن و از بدترین اعضای آن، غذایی درست کند. این بار نیز غذایی از دل و زبان گوسفند آماده کرد.
خواجه از کار او متحیر شد. پرسید چگونه است که این دو عضو، هم بهترین و هم بدترین اعضا هستند؟ لقمان گفت ای خواجه، دل و زبان، مؤثرترین اعضا در سعادت و شقاوت هستند.
چنانچه دل را منبع فیض نور گردانی و زبان را در راه نشر معرفت و اصلاح بین مردم در آوری، بهترین اعضا و هرگاه دل به ظلمت فرو رود و کانون کینه و عناد گردد و زبان به غیبت و فتنه انگیزی آلوده شود، از بدترین اعضا خواهند بود.
خواجه از این سخن پند گرفت و از آن پس به اصلاح خویش بر آمد.
📚 حکایت های امر به معروف و نهی از منکر، ص 149
✍ @hekayate_qurani
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : آیا شنونده غیبت در گناه غیبت کننده شریک است؟
➕ وظیفه ما هنگام شنیدن غیبت چیست؟
👤 #حجت_الاسلام_حسینی_قمی
••✾🌻🍂🌻✾••
✍ @hekayate_qurani
✍🏻داستانهایی از امام رضا (ع)
📚صحبت گنجشک با امام علیه السلام
راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )
حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.
امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:
« سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!...
با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم...با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!»
📚گنجینه معارف
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
✍ @hekayate_qurani
حکایت بندگی من یا آزادی تو؟
روزی خلیفه وقت، کیسه ی پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد؛ خلیفه به غلام گفت: "اگر وی این از تو بستاند، تو آزادی!"
غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت.
غلام گفت: آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پایخ داد: "بلی، ولی بندگی من در آن است".
🖌پیام متن:
گاهی ثروت های مادی، آدمی را بنده ی خود می کنند و اورا از بندگی خدا خارج می سازند.
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣#یڪ_داستان_یڪ_پند
🌼🍃هنگامے ڪه مسجد مرو آتش گرفت، مسلمانان به مسیحے های شهر بدبین شدند و گمان بردند کار آنهاست. لذا منازل و خانہ های آنان را آتش زدند و برخے در آتش سوختند.
وقتے سلطان از این عمل بد مسلمانان آگاه شد، دستور داد ڪه هر ڪس در این ڪار بد دست داشت بگیرند و مجازاتش ڪنند.
🌼🍃حاڪم مرو، عده ای را گرفت و چون آنها به نوع جرم و گناه خود اعتراف نمیڪردند، تا قاتل و آتش زننده و ... مشخص شوند، لذا در ڪاغذهای قرعه، مجازات هایی چون، قتل، شلاق، بریدن دست را نوشت و هر مجرمے یڪ برگہ بر میداشت و هر چه به نامش نوشتہ شده بود در حق او در ملاعام در مقابل دیدگان مسیحیان اجرا میشد.
مسیحے های زیادی در میدان شهر شاهد این ماجرا بودند.
🌼🍃بر نام جوانے قرعہ به قتل اش در آمد. جوان زار گریست و در بیان علت گفت: مادر مریضے دارم اگر بمیرم او میمیرد. جوان دیگری ڪه زیاد قدرت بدنے نداشت، نزدیڪ او آمده و گفت: به نام من شلاق در آمده است. من هم بدنم تاب شلاق ندارد و مادر پیری هم ندارم و ڪسے منتظرم نیست، قرعه های مان را عوض میڪنیم.
🌼🍃قرعہ ها را عوض ڪردند، مسیحیان ڪه شاهد این صحنه بودند از چنین ایثار آن جوان متحیر شدند و به اسلام گرویدند. مسیحیان از حق انتقام خود گذشتند. داستان به گوش شاه رسید و گفت: یاد بگیرید ڪه اسلام را با عمل تبلیغ میڪنند نه با آتش زدن و ڪشتن.
❣ٱدْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلْحِڪْمَةِ وَٱلْمَوْعِظَةِ ٱلْحَسَنَةِ (125 سوره نحل)
❣با حڪمت و اندرز نیڪو ، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشے ڪه نیڪوتر است ، استدلال و مناظره ڪن.
🦋🧚♀🧚♀🦋
✍ @hekayate_qurani
1.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد پناهیان
🎬موضوع: چه کنم غم از دلم برود
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
✍ @hekayate_qurani
📚#داستان_کوتاه_خواندنی
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر آن مرد را بزنند
🦋🧚♀🧚♀🦋
✍ @hekayate_qurani
مردی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ میکرد،
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ تنهايی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ،ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ شد ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ...
ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ، بعد ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ نگهبان ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ.
پس از بهبود حالش، ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯد؟
ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
« ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ که ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ورود با من ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣن خداحافظی ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ من ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ نیستم
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ روزهای ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ سری ﺑﺰﻧﻢ. ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮسی ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ چون ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ ... »
"ﻣﺘﻮﺍضعانه تر و دوستانه تر وجود هم را لمس کنیم، بی تفاوت بودن خصلت زیبایی نیست"
✍ @hekayate_qurani
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز ⚜
♨️بدخلقى فشارقبرمیآورد! ♨️
✍ به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده . پيغمبر صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند. با دستور حضرت - در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را غسل دادند. پس از انجام مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند. در تشييع جنازه او، پيغمبر صلى الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزديكى قبر سعد رسيدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللى ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:- من مى دانم اين قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده اش انجام مى دهد محكم باشد. در اين هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت : سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مادر سعد! ساكت باش ! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن ! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مى باشد. آن گاه از قبرستان برگشتند. مردم كه همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، عرض كردند: يا رسول الله ! كارهايى كه براى سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ديگرى تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد. رسول خدا فرمود:ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروى كردم .عرض كردند: گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتيد!
💫حضرت فرمود:چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم !عرض كردند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مى فرماييد سعد را فشار قبر گرفت ؟ حضرت فرمود: آرى ، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است !
📚داستانهاى بحارالانوار
↶【به ما بپیوندید 】↷
__________________
✍ @hekayate_qurani