eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
18هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
از امیرالمومنین علی علیه السلام پرسیدند علم چیست؟! ایشان فرمودند: چهار کلمه است! ۱_به اندازه نیاز و احتیاجی که به خدا داری او را پرستش کن. ۲_به اندازه صبر و طاقت خود بر آتش دوزخ نافرمانی کن ۳_به اندازه عمر و زیستن خود در دنیا برای زندگی بکوش ۴_و برای آخرتت به اندازه ماندنت در آن تلاش کن. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 جبرئیل هم از قیامت می‌ترسد! «جبرئیل» هروقت می‌خواست خدمت رسول الله (ص) برسد، مثل عبد و بنده ای کوچک می‌شدو اجازه می‌گرفت و وارد می‌شد. و روزی این ملک عظیم الشأن، نزد رسول خدا نشسته بود، در این حال ناگهان بر خود لرزید و به پیامبر اکرم پناه آورد. در همین موقع «اسرافیل» برای دیدن پیامبر آمدوپیغامی آورد. وقتی که اسرافیل رفت، جبرئیل راحت شد و ترسش فروریخت. رسول خدا به وی فرمود: چه شد که لرزیدی؟ جبرئیل گفت: وقتی اسرافیل را دیدم که از آسمان به زمین می‌آید، ترسیدم که شاید قیامت می‌خواهد بر پا شود. چون اسرافیل روز قیامت به زمین می‌آید و در بیت المقدس در صور می‌دمد. من نمی دانم قیامت چه روزی است که جبرئیل این طورمی ترسد؟ به هر صورت، این روز به قدری شدید است که جبرئیل شدید القوی از آن لرزان می‌شود. نکته لطیف دیگر اینکه، آیا می‌دانید، پناه آوردن وی به رسول الله یعنی چه؟ یعنی: توسل به رسول خدا و اهل بیت او، دژ محکم الهی است، که هر کس در این دژ وارد شود، در امان است. شدید القوی در لغت به معنی بسیار نیرومند است. 📚 کتاب داستان‌های شهید دستغیب (معاد و قیامت) ‌‎‌‌‌‎‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: روزی موسی (علیه السلام) از کنار دریا عبور می کرد، ناگاه دید صیادی کنار دریا آمد و در برابر خورشید سجده کرد و سخنان شرک آلود گفت: سپس تور خود را به دریا انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از ماهی بود و این کار سه بار تکرار شد که در هر سه بار، تور او پر از ماهی بود. او ماهی ها را برداشته و از آن جا رفت. سپس صیاد دیگری به آن جا آمد و وضو گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را به جا آورد. آن گاه تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تور خالی است. بار دوم تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تنها یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و سپاس الهی گفت و از آن جا رفت. موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! چرا بنده کافر تو با این که با حالت کفر آمد، آن همه ماهی نصیب او شد ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک ماهی کوچک بود؟ خداوند به موسی (علیه السلام) چنین وحی کرد: به جانب راست خود نگاه کن. موسی نگاه کرد، نعمت های فراوانی را که خداوند برای بنده مومن فراهم کرد مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: به جانب چپ نگاه کن. موسی نگاه کرد، آن چه از عذاب های سخت را که خداوند برای بنده کافرش مهیا نموده بود دید. سپس خداوند فرمود: ای موسی! با آن همه عذاب که در کمین کافر است، آن چه را که به او - از ماهی های فراوان - دادم، چه سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از نعمت های فراوان که برای بنده مومن ذخیره کرده ام، آن چه که امروز از او باز داشته ام، چه ضرری به حال او خواهد داشت؟.. 📕بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۴۹ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🤲 دعای مهم هنگام خروج از منزل برای حفظ از شیاطین از حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) روایت شده که فرمودند : 👌 هنگام خروج از منزل (چه در مسافرت باشی یا در وطن) بگو : 💎 بِسْمِ اللَّهِ 💎 آمَنْتُ بِاللَّهِ 💎 تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ 💎 ماشاءالله 💎 لاحولَ ولاقوةَ الا بالله 🔹 پس شیاطین که به او میرسند بازگردند و فرشته ها به صورت آن شیاطین میزنند و میگویند : 🍂 چه راهی برای گمراه کردن این بنده دارید در حالی که نام خدا را آورد و به او ایمان دارد و بر او توکل کرد و گفت هرچه خدا بخواهد و هیچ مانع و نیروئی جز خدا نیست. 📚 کافی ج ۲ ص ۵۴۳ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 نجف اشرف السَّلامُ عَلَىٰ مَنْ أَيَّدَهُ اللّٰهُ بِجَبْرَئِيلَ، وَأَعانَهُ بِمِيكائِيلَ نگاه «توماس کارلایل» نویسنده و فیلسوف اسکاتلندی به وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام و همچنین شرافت و شخصیت ایشان که سرشار از عظمت و دلاوری و عطوفت است و قلب هر انسانی را مجذوب خود می‌کنند. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای کمتر گفته شده از طلسم خشت‌های گنبد امام رضا، حتما تا آخر ببین هر وقت مشکل داشتی فقط کافیه به گنبد امام رضا علیه السلام نگاه کنی... 💛 کلیپ «ماجرای طلسم گنبد امام رضا» با سخنرانی حجت‌الاسلام تدوین شده توسط گروه رسانه‌ای اهل‌بیت مدیا تقدیم نگاهتان اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‍ ✨خدایا 🍂همیشه دلتنگی ام را 💫در دریای آغوش تو ریختم 🍂عجیب این 💫دریا معجزه میکند ✨مهربانا 🍂این معجزه را 💫برای عزیزانم مقرر فرما 🍂تا تمام غمهایشان 💫در دریای 🍂بیکران آغوشت 💫به آرامش بدل شود شبتون بخیر💫🍂 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
خوشا آنان که با حق آشنایند مطیع محض فرمان خدایند چو ابراهیم اسماعیل خود را فدای امر الله می نمایند 🌹پیشاپیش عید سعید قربان 🌹جشن تقرب عاشقان حق مبارک باد ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عید قربان به حقیقـــت...زخــــــداوند ڪریم آفتابـے به شــــــب ظلمت انســــان آمد جمله دلهاچو ڪویرے ست پر از فصل عطش بر ڪویــــر دل ما...نعــــــــــــمت وغفران آمد عید سعید قربان را به همه مسلمانان جهان خصوصا شما مخاطبین گرامی كانال تبریک و تهنیت عرض می‌نماییم 🌹 ، عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا بر شما مبارک باد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔘 داستان کوتاه زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.» عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.» زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.» زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟» فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟» پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! » آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید زندگیتان سرشاراز عشق و محبت ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن وقتی امام علی(علیه السلام) شعر فارسی می‌گویند.. اهل شعر و ادب بود، زلفش گره خورده بود به علی بن ابی طالب علیه السلام، در عالم شاعری و مشتی گری اش شعری برای مولا جان گفته بود: حاجب اگر محاسبه حشر با علیست من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن همان شب در عالم رویا مولا علی بن ابیطالب (ع) به خوابش آمد و فرمود: اگر چه محاسبه در دست ماست اما اگر اجازه بدهی من بیت آخر شعرت را اصلاح کنم! حاجب عرض کرد: یا مولا شعر برای شما و در مدح شماست! مولا دوباره عرض کردند: پس بیت آخرت را اینگونه بنویس: حاجب یقین محاسبه حشر با علیست شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن با خودمان عهد ببندیم، که در چنین روز و شب های مبارک، بخاطر همان نگاه مظلوم و زهرایی امام زمانمان، به حرمت مقام مولا جانمان امیرالمؤمنین(ع)؛ کمی از گناه فاصله بگیریم.. آخ که چقدر دنیایت زیبا می شود وقتی امام زمانت نامه ی اعمالت را می بینند و لبخند رضایت بر لبانشان نقش می بندد. 📚برداشتی آزاد از کتاب شریف شیخ صدوق ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 ماجرای «بشیر» و «نذیر» دو برادر صورت برگشته... ايمان بياوريد، پيش از آنكه صورت [انسانى] گروهى را محو كنيم، سپس به پشت سر بازگردانيم. (نسا/۴۷) 🌕 مفضل بن عمر از امام صادق عليه السّلام در ضمن حديث طويلی چنين نقل می‌کند: آنگاه در اين موقع (جریان خسف در بیداء) که حضرت قائم ارواحنا له الفداء در مسجدالحرام و در کنار کعبه تشريف فرما هستند، مردی که صورتش به عقب برگشته است وارد می‌شود و در حضور حضرتش می‌ايستد و عرض می‌کند: من بشير هستم و يکی از ملائکه به من امر فرموده است که خدمت شما شرفياب شوم و به هلاکت لشکريان سفيانی شما را بشارت بدهم. آری! همه آنها در سرزمين بيداء در زمين فرو رفتند. حضرت فرمودند: جريان خودت و برادرت را بيان کن. عرض کرد: من و برادرم در لشکر سفيانی بوديم که شهرها را از دمشق تا زوراء (بغداد) ويران کرديم و نيز شهر کوفه را. آنگاه به مدينه آمديم و اين شهر را نيز در هم کوبيديم و منبر مسجد نبوی را خرد کرديم و مرکب‌های سواری خود را در روضه نبوی بستيم و مرکب‌های سواری ما آنجا را آلوده کردند. سپس از مدينه با سپاهی مجهز که بيش از سيصد هزار نفر جمعيت بود به قصد خراب کردن خانه خدا يعنی کعبه حرکت کرديم و نيز کشتار مردم مکه در برنامه کار ما بود. چون به سرزمين بيداء رسيديم لختی در آنجا توقف کرديم. ناگاه صدايی بلند شد که گفت: «ای سرزمين بيداء! ستمگران را در کام خويش فرو بر و آنها را هلاک کن». در اين حال، زمين شکافته شد و تمام جمعيت را در کام خويش فرو برد. به خدا سوگند جز من و برادرم کس ديگری نماند. نه تنها همه افراد بشر نابود شدند بلکه افسار مرکبی هم نماند. در اين موقع فرشته‌ای نمايان شد و به صورت من و برادرم آنچنان کوبيد که صورت ما اين گونه که ملاحظه می‌فرماييد به عقب برگشت و به برادرم دستور داد و فرمود: ای نذير! برو و خبر هلاکت و نيز ظهور مهدی آل محمد صلوات الله عليهم را به سفيانی که در دمشق است، برسان و به او بگو خداوند در سرزمين بيداء تمام سپاهيانت را نابود کرد و آنان در دل زمين فرو رفتند. و نيز به من فرمود: ای بشير! برو به مکه معظمه و خودت را به حضور مهدی ارواحنا له الفداء برسان و عرض کن بشارت باد شما را که خداوند لشکر سفياني را از بين برد (در سرزمين بيداء به زمين فرو رفتند) و در خدمت آن حضرت توبه کن که او توبه‌ات را می‌پذيرد. آنگاه حضرت قائم ارواحنا له الفداء دست مبارکش را به صورت او میکشد و به حالت اول برمی‌گردد. وی با آن حضرت بيعت می‌کند و ايشان خواهد بود. 📗بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱ 📗الهداية الکبرى ج ۱، ص ۳۹۲ 🏻نکته: این حدیث به وضوح بیان می‌کند که راهِ توبه در زمان ظهور حضرت مهدی علیه‌السلام همچنان باز می‌باشد. و کسی چون سربازی در سپاه سفیانی لعنت‌الله در پیشگاه حضرت توبه می‌کند و... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️حکایت های قرآنی و اخلاص در عمل بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب امام صادق (ع) است حکایت کرد: روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده و به وی نگو توسّط چه کسی فرستاده شده است. خثعمی گوید: زمانی که نزد آن شخص تهیدست رسیدم و کیسه پول را تحویل وی دادم، پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من ارسال شده است؟ و سپس گفت: خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد، توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد و هرگز به یاد ما فقراء نیست. منبع: امالی شیخ طوسی:ج۲ ص۲۹۰ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
. ✨﷽✨ #پروفایل چند پروفایل زیبا تقدیم نگاه مهربونتون🌹💚 °🪴° بنام خدای شادی آفرینم ! کیست که با او اندوهی داشته باشد ؟؟! معبودم‌ با جرعه ای از لبخند خوب و شیرینش دلم را لبریز از طراوت و سرور میکند ... اگر از ته دل بخوانمش ، مرا میهمان عرش خود میکند ، نیاز من به او همچون رود به دریا میماند ... و‌گرنه در محدودیت خودم میمانم‌ ... شکر که چنین خدایی دارم که نگاهش زندگی مرا زیر و رو میکند‌ .... امروز دانه های عشق را در قلبم کاشته ام و این دانه ها را با باورهایم تغذیه میکنم و با امید آبیاری میکنم .... الهی شکرت که شادی من ، به نگاه دیگران وابسته نیست .... بلکه جزئی از وجود منست که هرگز از من جدا نمی شود ... زیرا منشأ آن روح توست که در درون منست... الهی دم به دم شکرت .... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
29.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتبارک الله احسن الخالقین😍👏👏خدایا شکرت بابت آفرینش اینهمه زیبایی !!!🥰😍 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
پیرمردی بود، که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید.. دوستی، از او پرسید: علت این همه درد چیست که از آن رنجوری.. پیرمرد گفت: دو بازشکاری دارم، که باید آنها را رام کنم،دوتا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، به هر سویی نروند. دوتا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آن را حبس کرده ام. شیری، نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم.. مرد گفت: چه میگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر میشود انسانی اینهمه حیوان را باهم دریکجا جمع کند و مراقبت کند.. پیرمرد گفت: شوخی نمیکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست. آن دو باز شکاری🦉، چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آنها مراقبت کنم. آن دو خرگوش🐇 پاهای منند، که باید مراقب باشم بسوی گناه کشیده نشوند آن دو عقاب🦅 نیز، دستان منند، که باید آنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم. آن مار🐍، زبان من است، که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او، سر بزند.. شیر🦁، قلب من است که با وی همیشه درنبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند و آن بیمار، جسم و جان من است، که محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من دارد. این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده، و امانم را بریده. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 🔸 یک روز مردی از بازار عبور می‌کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد. از بخاری که از سر دیگ بلند می‌شد خوشش آمد. تکه نانی که داشت بر سر آن می‌گرفت و می‌خورد. هنگام رفتن، صاحب دکان گفت: «تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی!» مردم جمع شده بودند. مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا می‌گذشت. از بهلول تقاضای قضاوت کرد. بهلول به آشپز گفت: «آیا این مرد از غذای تو خورده است؟» آشپز گفت: «نه، ولی از بوی آن استفاده کرده است.» 🔸 بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت: «ای آشپز، صدای پول را تحویل بگیر.» آشپز با کمال تحیر گفت: «این چه قسم پول دادن است؟» بهلول گفت: «مطابق عدالت است؛ کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند.» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔹مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. 🔹پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند. 🔹شخصی از آن جاده عبور می کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید او را بر دوش گرفت تا به بیمارستان ببرد و درمانش کند. 🔹یکی از رهگذران به طعنه به او گفت: این پیرمرد فقیر است و بیمار و مرگش نیز نزدیک، نه از او سودی به تو می رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد باعث می شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چی به او کمک می کنی؟ 🔹آن شخص به رهگذر گفت: من به او کمک نمی کنم، من دارم به خودم کمک می کنم!! اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم چگونه روی به آسمان برگردانم و در محضر خالق هستی حاضر شوم. من دارم به خودم کمک می کنم. 🌸آنچنان‌ که فکر میکنیم سخت نیست... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضرت عشق❤️❤️ 🌟الهی 🌟در این شب معنوی ، شب رحمتت 🌟هرآنکه دست نیاز به سوی تو بلند کرد 🌟امید دارد که امید تویی 🌟خودت آرزوهایی را که 🌟الان از قلبش گذشت برآورده کن 🌟خدایا 🌟امشب بیشتر از هر زمانی 🌟به رحمتت امید داریم 🌟همه ما را به آرزویمان برسان 🌟آمین یا رَبَّ شبتون پر از استجابت دعا 🌟🙏 التماس دعا ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
اگر عزمی جزم در میان باشد، حتی، غیرممكن‌ها نیز، ممكن خواهند شد ... و اگر اراده‌ای در میان نباشد، ممكن نیز غیر ممكن خواهد شد ... دنیایی كه در آن زندگی می‌كنیم، مخلوق خــود مــاست. همـت كنیـم و آن را چـنان بیافرینیم كه دوست می‌داریم ... هيچ وقت حق نداريد به خودتان بكوييد من نمی توانم شما می توانيد ! با گفتن جمله " من می توانم” اعتماد_بنفس و خودباوری را در مغزتان افزايش دهيد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
همسر شهید ابراهیم همت تعریف می‌کرد: یک ‌بار که ابراهیم آمده بود «شهرضا» مادرش گفت: «بیا این‌جا یک خانه برایت بخریم و همین‌جا زندگی‌ات را سر و سامان بده!» گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، دنیا هیچ ارزشی ندارد!» گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم زن و بچه‌ات را از این طرف به آن طرف می‌کشی؟» گفت: «مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است.» پرسیدم: «یعنی چه خانه‌ات عقب ماشینت است؟» گفت: «جدی می‌گویم؛ اگر باور نمی‌کنی بیا ببین!» همراهش رفت. در عقب ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر. گفت: «این هم خانه. می‌بینی که خیلی هم راحت است.» گفتم: «آخه این‌طوری که نمی‌شود.» گفت: «دنیا را گذاشته‌ام برای دنیادارها، خانه هم باشد برای دنیادارها!» اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸🍃🌸🍃 ✍مردی به حضرت محمد(ص) گفت: "اقوام و خویشاوندانم با من قطع رابطه کرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار داده اند، آیا من هم با آنها قطع رابطه کنم ؟" 🔘رسول الله فرمودند: "اگر چنین کنی، خداوند نظر رحمتش را از همه شما بر مى دارد." 🔘آن مرد گفت: "پس چه کنم؟" حضرت محمد(ص) فرمودند: ایجاد رابطه کن با کسى که با تو قطع رابطه کرده است، و عطا کن به کسى که تو را محروم ساخته، و عفو کن کسى را که به تو ظلم کرده است ؛ در این صورت، خداوند پشتیبان تو در برابر آنها خواهد بود. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi