🖋
امام صادق (ع):
چشم زدن حقیقت دارد
نه تو از چشم دیگران در امانی
و نه دیگران از چشم تو
پس هرگاه به ترس افتادی
3 بار بگو
"ما شاء الله
لا قوة الا بالله العلی العظیم"
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده #معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
4.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙏الهی...از تو می خواهیم :
✅نه مثل "مختار" قبل از واقعه!
✅نه مثل "حُر بن ریاحی" میان واقعه!
و نه مثل "توابین" بعد از واقعه!
🌟بلکه مثل "عباس (علیه السلام)" در تمام واقعه!
✨و مثل "مسلم" پیشتاز واقعه!
در رکاب کسی باشیم که به انتظارش ایستادهایم..
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴«اعمالی که موجب بی برکتی، فقر و قفل شدن زندگی مےشوند»
غذا خوردن بدون شستن دست.
غذا خوردن بدون گفتن بسم الله
غذا خوردن در تاریکی
غذا خوردن درحالت تکیه
نوشیدن درحالت ایستاده(شب)
خوردن نوشیدن درحالت جنابت
استفاده از ظروف شکسته
قطع کردن نان با دندان
خوابیدن بعد نماز صبح تا طلوع خورشید.
خوابیدن بین مغرب وعشاء
ادرارنمودن زیردرخت
ادرار نمودن درحالت ایستاد
ادرار نمودن درحمام
جارو زدن منزل موقع شب
شانه کردن زنان سر خود را درحالت ایستاده
دعا نکردن برای پدر مادر
کوتاه کردن ناخن با دندان
صدا زدن پدر مادر با اسم آنها
گذاشتن تار عنکبوت در خانه
📚 نهج البلاغه حکمت 82
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 جبرئیل هم از قیامت میترسد!
«جبرئیل» هروقت میخواست خدمت رسول الله (ص) برسد، مثل عبد و بنده ای کوچک میشدو اجازه میگرفت و وارد میشد.
و روزی این ملک عظیم الشأن، نزد رسول خدا نشسته بود، در این حال ناگهان بر خود لرزید و به پیامبر اکرم پناه آورد. در همین موقع «اسرافیل» برای دیدن پیامبر آمدوپیغامی آورد. وقتی که اسرافیل رفت، جبرئیل راحت شد و ترسش فروریخت.
رسول خدا به وی فرمود: چه شد که لرزیدی؟
جبرئیل گفت: وقتی اسرافیل را دیدم که از آسمان به زمین میآید، ترسیدم که شاید قیامت میخواهد بر پا شود. چون اسرافیل روز قیامت به زمین میآید و در بیت المقدس در صور میدمد.
من نمی دانم قیامت چه روزی است که جبرئیل این طورمی ترسد؟ به هر صورت، این روز به قدری شدید است که جبرئیل شدید القوی از آن لرزان میشود.
نکته لطیف دیگر اینکه، آیا میدانید، پناه آوردن وی به رسول الله یعنی چه؟ یعنی: توسل به رسول خدا و اهل بیت او، دژ محکم الهی است، که هر کس در این دژ وارد شود، در امان است.
شدید القوی در لغت به معنی بسیار نیرومند است.
📚 کتاب داستانهای شهید دستغیب (معاد و قیامت)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 حکایتی عجیب از دنیا
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: روزی حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود.
چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داود است که زبور می خواند.
حضرت داود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید.
حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟
گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود.
حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و از چندین باکره ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!![1]
❌ پی نوشت
[1] الأمالى، صدوق: 99، المجلس الحادى و العشرون، حديث 8؛ كمال الدين: 2/ 524، باب 46، حديث 6؛ بحار الأنوار: 14/ 25، باب 2، حديث3
منبع : عرفان اسلامی: 8/ 226
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🚩داستان نبش قبر جناب حر
توسط شاه اسماعیل صفوی🌟
👑هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت. پرسیدند: « چرا؟»
استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس از این تصمیم به گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.
شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
681K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیایش شبانه با حضرت عشق❤️❤️
🌟 الهـی از تـو میخواهیم
ڪه همۀ نیروهای منفی و پلیـد
و حضـور تاریكیها و شرور شیاطین را
از جسـم و جـان، روح و روان
قلب و ذهن و از تمامی هستی و وجود
و از گرداگرد حریـم زندگانیمان ریشه كن
خارج و دور گردانی
🌟 ای خدایی ڪه جز تـو شفـا دهنـده
و فریـادرسی نیسـت
الهـی از تـو تقاضا داریـم تـا مـا را
از بـارانهای شفـابخش ابر نورانیات
از توجه زنـده كنندۀ نگاهـت
از نـدای بیـدار كنندۀ كلمـهات
و از حمایت و پشتیبانی مخصوص
روح الهـیات، سرشار و برخوردار گردانی
#آمیـنیـاربالعـالمیـن
🌙شبتون پر از عطر خدا🌟
التماس دعا
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
توجه لطفا !
هيچ كس نمياد نجاتت بده !
اين زندگى 100% مسئوليتش با خودته. لطفا بر همين اساس برنامه ريزى كن .
تجارتی رو شروع کن که مال خودت هست و هر زمان میتونی ازش درامد داشته باشی ⏰💰📲💻
✅برای هدفت بجنگ🔥
باید با چیزهائی که دوست نداری❌ بجنگی تا چیزهای دوست داشتنیت رو به دست بیاری😍
فرصت رو غنیمت بدون🔥
We must accept the end of something in order to begin something new.
باید پایان بعضی چیزها رو به منظور شروع چیزهای جدید، بپذیریم.
.
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🖤وعده وصل
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
حارث كه يكى از لشگريان يزيد بود گفت : يزيد دستور داد سه روز اهل بيت عليه السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانى شهر شام كامل شود.
حارث مى گويد: شب اول من به شكل خواب بودم ، ديدم دخترى كوچك بلند شدو نگاهى كرد. ديد لشگر از خستگى راه خوابيده اند و كسى بيدار نيست ، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسين عليه السلام كه بر درختى كه نزديك خرابه دم دروازه شام آويزان بود.
آرى ، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت ، تا چند مرتبه . آخر الامر زير درخت ايستاد و به سر مقدس امام حسين عليه السلام پايين آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقيه سلام الله عليها گفت :
⬛️السلام عليك يا ابتاه و امصيبتاه بعد فراقك و اغربتاه بعد شهادتك .⬛️
بعد ديدم سر مقدس با زبان فصيح فرمود:
اى دختر من ، مصيبت تو و رجز و تازيانه و روى خار مغيلان دويدن تو تمام شد، و اسيريت به پايان رسيد. اى نور ديده ، چند شب ديگر به نزد ما خواهى آمد آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جز او مزد او شفاعت را در بردارد.
حارث مى گويد: من خانه ام نزديك خرابه شام بود، از اينكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهى آمد منتظر بودم كى از دنيا مى رود، تا يك شبى شنيدم صداى ناله و فرياد از ميان خرابه بلند است ، پرسيدم چه خبر است ؟ گفتند: حضرت رقيه عليها السلام از دنيا رفته است .
سوگنامه آل محمدص429
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ امید بدون عمل
جمعى از شیعیان در محضر امام باقر علیه السلام بودند، حضرت به آنها فرمود: اى گروه شیعه شما تکیه گاه میانه باشید و (از افراط و تفریط بپرهیزید) تا آنکه غلو کرده به شما باز گردد و کسى که عقب مانده است خود را به شما برساند.
مردى از انصار که سعد نام داشت عرض کرد: فدایت شوم : غلو کننده کیست ؟
حضرت فرمود: مردمى که درباره ما چیزى گویند که ما خود نمى گوئیم اینها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم .
آن مرد سوال کرد: عقب مانده کدام است ؟
امام علیه السلام فرمود: کسى که طالب خیر است ، خیر و نیکى به او مى رسد و به همان مقدار نیتش پاداش دارد.
آنگاه رو به ما کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتى نداریم و میان ما او خویشاوندى نیست و بر خدا حجتى تداریم و جز با اطاعت بسوى خدا تقرب نجوییم .
پس هر کس از شما که مطیع خدا باشد دوستى مابراى او سودند باشد و هر کس از شما نافرمانى خداوند کند دوستى ما سودش ندهد. واى بر شما مبادا فریفته شوید.
اصول کافى ، باب الطاعة و التقوى
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi