9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ تواضع پیامبر(ص)
روزی بانویی بیپروا عبور میکرد، دید پیامبر(ص) با چند نفر از بردگان، روی خاک زمین نشسته، و غذا میخورد، با تعجب گفت: «ای محمّد! سوگند به خدا، تو همانند بندگان مینشینی و غذا میخوری».
روزی بانویی بیپروا عبور میکرد، دید پیامبر(ص) با چند نفر از بردگان، روی خاک زمین نشسته، و غذا میخورد، با تعجب گفت: «ای محمّد! سوگند به خدا، تو همانند بندگان مینشینی و غذا میخوری».
پیامبر(ص) فرمود: وَیْحَکِ اَیُّ عَبْدٍ اَعْبَدُ مِنّیِ:
«وای بر تو، کدام بندهای از من بندهتر است». زن گفت: «لقمهای از غذای خود را به من بده».
پیامبر(ص) لقمهای به او داد.
زن گفت: نه به خدا، بلکه باید لقمهای که در دهانت است (به عنوان تبرّک) به من بدهی بخورم.
پیامبر(ص) لقمهای از دهانش بیرون آورد و به او داد، آن بانو، آن لقمهی غذا را خورد، و از آن پس، تا آخر عمر، هرگز بیمار نشد[١].
❌ پینوشت: [١]. کحل البصر، ص ۱۰۱.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴اسلام مدافع سرسخت حقوق حیوانات!
🌸پيامبر مهربانی و رحمت (صلى الله عليه وآله)فرمود:
گر از شما به خاطر آن چه بر سر حيوانات آورده ايد، چشم پوشى شود،
به يقين بسيارى از لغزش هاى شما آمرزيده مى شود.
رسول رحمت، نه تنها از كشتن جانداران منع مى كرد، بلكه دستور مى داد كه شبانگاهان مواظب باشند
تا مبادا موجود ريز و حشره كوچكى، حتى به طور نادانسته و غير عمدى، زير پا از بين برود.
همچنین نوشته اند که:
پيامبر اسلام هنگامى كه وضو مى گرفت، گربه اى نزد او آمد، پيغمبر دانست كه آن حيوان تشنه است، ظرف آب را به طرفش برد و گربه آب نوشيد،
سپس ايشان نيز از همان ظرف وضو گرفت.
همچنین پیامبر فرمود:
هرگاه يكى از شما بر حيوانى سوار شد، آن را از راه هاى هموار و آسان ببرد، و آن را به راه هاى دشوار و سخت نكشاند!
نيز در روايتى ديگر فرمود:
كسى كه در گردنه (سربالايى) از مرکب خود پياده شود و پشت سر آن راه برود، همچون كسى است كه بنده اى را در راه خدا آزاد كرده باشد.
نيز فرمود: سه نفرى بر يك حيوان، سوار نشويد، زيرا در اين صورت، يكى از آنان لعن شده است، و آن، نفر جلويى مى باشد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 داستانهای علما: عالمی که شدت تاثر از شیوع فساد و گناه موجب مرگش شد
مرحوم شهید دستغیب نقل کرده است: صاحب ملکه تقوی مرحوم آقا میرزا مهدی خلوصی رحمة الله که قریب بیست سال توفیق رفاقت با ایشان نصیب من شده بود نقل کرد که:
در زمان عالم عامل و زاهد عابد آقای میرزای محمد حسین یزدی اعلی الله مقامه (که در 28 ربیع الاول 1307 مرحوم شد و در قبرستان غربی حافظیه مدفون شد) در باغ حکومتی مجلس ضیافت و جشن مفصلی بر پا شده و در آن مجلس جمعی از تجار که در آن زمان لباس روحانیت پوشیده بودند دعوت داشتند.
در آن مجلس انواع فسق و فجور که از آن جمله نواختن و رقصیدن مطرب کلیمی بود فراهم کرده بودند.
تفصیل مجلس مذکور را خدمت مرحوم میرزا خبر آوردند، ایشان سخت ناراحت و بی قرار شدند. و روز جمعه در مسجد وکیل شیراز پس از نماز عصر به منبر رفت و گریه بسیاری نمود و پس از ذکر چند جمله موعظه فرمود:
ای تجاری که فجار شدید شما همیشه پشت سر علماء و روحانیون بودید در مجلسی فسقی که آشکارا محرمات الهی را مرتکب می شدند رفتید و به جای آنکه آنها را نهی کنید باآنها شرکت نمودید، جگر مرا سوراخ کردید و دل مرا آتش زدید خون من برگردن شما است.
پس از منبر بزیر آمد و به خانه تشریف برد. شب برای نماز جماعت حاضر نشد به خانه اش رفتیم، احوالش را پرسیدیم.
گفتند: میرزا در بستر افتاده است خلاصه روز به روز تب او شدیدتر شد به طوری که اطباء عاجز شدند و گفتند: باید تغییر آب و هوابدهد ایشان را به باغ سالاری بردند.
در همان وقت یک نفر ریاضت کش هندی به شیراز آمده بود که از وقایع و حوادث خبر می دهد تصادفاً روزی مغازه ما می گذشت، پدرم به من گفت:او را بیاور راجع به احوال و شفای میرزای چیزی بپرسم ببنیم حال او چگونه خواهد شد؟
من رفتم و آن هندی مرتاض را به مغازه آوردم،پدرم نام میرزا را نگفت و گفت: من مال التجاره ای دارم می خواهم بدانم آیا به سلامت می رسد یا نه؟
ولی در باطن میرزا را در نظر گرفت که از این مریضی شفا می یابد یا نه، مرتاض هندی مدت زیادی حسابهائی کرد و به فکر فرو رفت و نتوانست جواب بدهد.
پدرم گفت: بیش از این ما را و خود را معطل مکن اگر چیزی می دانی بگو بغیر از آن مزدت را بگیرو برو.
هندی گفت: حساب من درست است ولی سوال تو مرا گیج کرده است چون آنچه در واقع نیت کردی غیر آن است که در ظاهر گفتی.
پدرم گفت: مگر من چه نیت کرده ام ؟ هندی گفت: الان زاهدترین مرد روی زمین مریض است و تو می خواهی بدانی عاقبت او چه خواهد شد؟ به تو بگویم: او خوب شدنی نیست و تا شش ماه دیگر می میرد.
پدرم آشفته شد و مبلغی به او داد.
بالاخره سر شش ماه میرزا از دنیا رفت
(از شهید دستغیب، داستانهای شگفت، داستان شماره 67)
منبع : مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
4.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆یه آرزوی قشنگ برای شما
شب بخیر" یعنی
سپردن خود به خدا
و آرامش در "نگاه خدا"
یعنی سیراب شدن از
چشمهی مهربانیهای خدا
یعنی لبخند رضایت
از "حضور خدا" ...
شبتون بخیر و پر از آرامش💫💥
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
بعضی نعمت های خدا مثل این ساختمون هستن ،وقتی نزدیکشی نمیتونی کامل ببینیش
ولی وقتی کلی فاصله گرفتی ، تاااازه متوجه میشی چی شده و چیو از دست دادی ...
🔴خدا نکنه دیر متوجه بشیم که
دیگه خیلی خیلی حس بدی داره
مثل قدیما نگیم :
هیییییی😴 ما شانس نداشتیم .
🔰شانس الان در خونت رو زده رفیق
به خودت ایمان داشته باش و شروع کن
🔺نیاز نیست بهترین باشی تا شروع کنی ،شروع کن و تبدیل به بهترین ورژن خودت شو 💥
روزتون بخیر رفقا ❤️
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥حسادت ...
#یک_دقیقه_منبر
سخنران:حجــتالسـلامقرائتے
کاریازگروهمعارفےبحارحدیث
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا خداوند برای نجات و
دفاع از بندهاش کافی نیست؟!
«سوره زمر،آیه۳۶»
.
یکی بود یکی نبود،
غیر از خدا هیچکس نبود...
این کل داستان آفرینش است!!
این داستان را جدی بگیرید
غیر از خدا هیچکس نیست
هر چه هست؛
برای او و به خاطر اوست
خدایی که همه چیز برای اوست
ماهم برای او هستیم
پس با خیالی آرام
خودت را رها کن از هرفکر و خیالی
و آرام باش
که همه چیز دست اوست
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ»
❤💛
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ عشق به حضرت زهرا (سلام الله علیها) وپیروی از ایشان سبب نجات از جهنم!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
روز قیامت وقتی که فاطمه سلام الله علیها وارد بهشت می شود ، چادرش بر روی صراط کشیده شده ، باقی می ماند.
یک طرف آن در حالی که او در بهشت است ، بدست اوست؛ وطرف دیگر آن در صحرای محشر است.
پس منادی پروردگارمان ندا می دهد :
ای محبان فاطمه به ریشه های چادر فاطمه سرور زنان جهان چنگ بزنید.
هیچ محب فاطمه نمی ماند ، مگر اینکه به آن چنگ میزند، تا جایی که بیشتر از هزار هزار فئام از آتش جهنم نجات می یابند .
پرسیدند : هر فئام چند نفر است؟
حضرت فرمودند : یک میلیون نفر !
بحار📚الأنوار(ط-بيروت)، ج٨،ص٦٨
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 در انتظار تکمیل لشکر ده هزار نفری...
🌕 مفضل میگوید: شنیدم که امام صادق علیهالسلام فرمودند: «وقتی خدا اذن قیام به قائم عجلالله فرجه بدهد، او بالای منبر میرود، مردم را به سوی خویش دعوت میکند، آنان را به خدا سوگند میدهد و آنان را به حق خویش دعوت میکند، و اینکه بین آنها به سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل میکند و به عمل او عامل میشود. پس خدای جل جلاله جبرئیل علیهالسلام را میفرستد تا به نزد او بیاید.
پس جبرئیل در حطیم به نزد او میرود و به هر میگوید: «به چه چیز دعوت میکنی؟» قائم او را با خبر میسازد. پس جبرئیل میگوید: «من اول کسی هستم که با تو بیعت میکنم؛ دست خود را بگشا»! پس دست او را مسح میکند.
آنگاه سیصد و اندی مرد به نزد او آمده و با او بیعت میکنند و در مکه اقامت میگزیند تا اینکه اصحابش به ده هزار تن میرسند و سپس با آنها، از مکه به سمت مدینه حرکت میکند...»
📗الإرشاد، ج ۲، ص ۳۸۲
📗بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 حکایت کوتاه
روزی مردی به نزد عارفی آمد که بسیار عبادت می کرد و دارای کرامت بود مرد به عارف گفت: خسته ام از این روزگار بی معرفت که مرام سرش نمی شود خسته ام از این آدم ها که هیچکدام جوانمردی ندارند عارف از او پرسید چرا این حرف ها را می زنی مرد پاسخ داد: خب این مردم اگر روزشان را با کلاهبرداری و غیبت و تهمت زدن شروع نکنند به شب نخواهد رسید شیخ پیش خودمان بماند آدم نمی داند در این روزگار چه کند دارم با طناب این مردم ته چاه می روم و شیطان هم تا می تواند خودش را آماده کرده تا مرا اغفال کند اصلا حس می کنم ایمانم را برده و همین حوالی است که مرا با آتش خودش بسوزاند نمی دانم از دست این ملعون چه کنم راه چاره ای به من نشان ده
مرد عارف لبخندی زد و گفت:
الان تو داری شکایت شیطان را پیش من می آوری؟؟!!
جالب است بدانی زود تر از تو شیطان پیش من آمده بود و از تو شکایت می کرد
مرد مات و مبهوت پرسید از من؟!
مرد عارف پاسخ داد بله او ادعا می کرد که تمام دنیا از اوست و کسی با او شریک نیست و هر که بخواهد دنیا را صاحب شود یا باید دوستش باشد یا دشمنش شیطان به من گفت تو مقداری از دنیایش را از او دزدیده ای و او هم به تلافی ایمان تو را خواهد دزدید
مرد زیر لب گفت من دزدیده ام مگر می شود
عارف ادامه داد شیطان گفت کسی که کار به دنیا نداشته باشد او هم کاری به کارش ندارد پس دنیای شیطان را به او پس بده تا ایمانت را به تو برگرداند...
بی خود هم همه چیز را گردن شیطان مینداز...تا خودت نخواهی به سمت او بروی او به تو کاری نخواهد داشت
این تو هستی که با کارهایت مدام شیطان را صدا می زنی، وقتی هم که جوابت را داد شاکی می شی که چرا جوابت را داده است
خب به طرفش نرو و صدایش نکن تا بعد ادعا نکنی ایمانت را از تو دزدیده است
📙منطق الطیر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi