✍#حکایت
ابن سیرین كسی را گفت: چگونه ای؟
گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی.
گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...
اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى...
لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏
✍ @hekayate_quran
✍
💎 پادشاهی دو غلام خرید یکی زیبا ودیگری زشت. برای امتحان غلامان، ابتدا غلام زیبا را به گرمابه می فرستد و با غلام دیگر صحبت میکند. و به او می گوید این غلام زیبا رو از تو بدی ها میگوید تو را نامرد و دروغگو می نامد، نظر تو چیست؟ غلام زشت میگوید رفیق من آدم راستگو و درستکار است تا بحال از او چیزی ندیده و نشنیده ام و از خوبی های او تعریف میکند که خودبین نیست، مهربان است و... شاه میگوید بس کن آنقدر با زیرکی او را ستایش نکن. غلام بر حرفهای خودش پافشاری کرد.
غلام زیبا رو از گرمابه بازگشت وشاه با او مشغول صحبت شد وگفت :ای کاش آن صفات ومعایب که رفیقت گفت در تو وجود نداشت. حال غلام متغیر شد وپرسید او چه می گوید؟شاه گفت ترا آدمی دو رو و ریاکار میداند.
غلام خشمگین شد و دشنام وناسزا به غلام زشت گفت، تا آنجا که شاه تحمل نکرد و دست بر دهان او گذاشت و گفت بس است.من با این امتحان هردو شما را شناختم درست است که تو زیبا رو هستی ولی روح تو پلید و متعفن است از این به بعد او سرپرست تو خواهد بود.
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 فایل تصویری
🔴توصیه تکان دهنده حاج شیخ احمد کافی در ارتباط با #نامحرم
🔹ویژه پسرها،دخترها و والدین گرامی
🎙باصداي دلنشین شهيد حاج شيخ احمد #كافے
✍ @hekayate_quran
✍
✅ شیطان می گوید:
🍃کسی که صدای اذان را می شنود و نماز نمی خواند...پدرمن است
🍃کسی که اسراف می کند برادر من است
🍃کسی که زودتر ازامام به رکوع می رود پسر من است
🍃خانمی که با آمدن مهمان اعصاب خرابی می کند مادر من است
🍃خانمی که بدون حجاب می گردد خانم من است
🍃کسی که بدون بسم الله غذا می خورد اولاد من است
🍃 کسی که این حرفها را به دیگران برساند دشمن من است.
✍ @hekayate_quran
#داستان_فوق_العاده_زیبا 📚
🔴جوان کفن دزد
یک روز معاذ بن جبل
در حالی که گریه می کرد به رسول اکرم (ص) وارد شد و سلام کرد،
حضرت بعد از جواب سلام علت گریه اش را جویا شد.
معاذ عرض کرد:
یا رسول اللَّه جوانی رعنا و خوش اندام بیرون خانه ایستاد و
مانند زن بچه مرده گریه می کند و در انتظار است که شما به او اجازه ورود دهید
وحضرت اجازه ورود دادند جوان وارد شد. حضرت فرمودند: ای جوان چرا گریه می کنی؟
جوان گفت:
ای رسول خدا گناهی مرتکب شده ام که اگر خدا بخواهد به بعضی از آنها مرا مجازات کند،
بایستی مرا به آتش قهر دوزخم برد و گمان نمی کنم که هرگز مورد بخشش و آمرزش قرار بگیرم.
حضرت فرمود:
آیا شرک به خدا آورده ای؟
گفت نه.
حضرت فرمود: قتل نفس کرده ای؟ گفت نه.
حضرت فرمود: بنابراین توبه کن که خدا ترا خواهد بخشید و لو بزرگی گناهانت به اندازه کوهها عظیم باشد.
گفت:
گناهانم از آن کوههای عظیم بزرگتر است. حضرت فرمود:
پروردگار متعال گناهانت را می آمرزد و لو به بزرگی زمین و آنچه در آن است، بوده باشد.
جوان گفت:
گناهان من بزرگتر است.
حضرت با حالت غضب به او خطاب فرمود:
وای بر تو ای جوان گناهانت بزرگتر است یا خدای متعال؟
جوان تا این سخن را از پیغمبر شنید خودش را به خاک انداخت و گفت منزه است پروردگار من،
هیچ چیز بزرگتر از او نیست. در این موقع حضرت فرمود:
مگر گناه بزرگ را جز خدای بزرگ کسی دیگر هست که ببخشد؟
جوان گفت: نه یا رسول اللَّه.
جوان گفت: یا رسول اللَّه، هفت سال است که به عمل زشتی
دست زده ام؛
به گورستان می روم و قبر مردگان را نبش کرده و کفن آنها را میدزدم.
این اواخر شنیدم دختری از انصار از دنیا رفته.
من هم طبق معمول به منظور سرقت کفن او به جستجوی قبرش رفتم. تا اینکه قبرش را پیدا کردم رویش یک علامت گذاشتم تا شب بتوانم به مقصودم برسم و کفن را بربایم.
سیاهی شب همه جا را فرا گرفته بود آمدم سر قبر دختر و گورش را شکافتم. جنازه دختر را از قبر
بیرون آورده و کفنش را از تنش بیرون آوردم،
بدنش را برهنه دیدم آتش شهوت در وجودم شعله ور شد نگذاشت تنها به دزدی کفن اکتفا کنم،
از طرفی وسوسه های فریبنده نفس و شیطان، نتوانستم نفس خود را مهار کرده و
خود را راضی به ترک آن کنم.
خلاصه آنقدر ابلیس، این گناه را در نظر زیبا جلوه داد که ناچار با جسد بیجان آن دختر به زنا مشغول شدم
بعد جنازه اش را به گودال قبر افکندم و بسوی منزل برگشتم.
هنوز چند قدمی از محل حادثه نرفته بودم که صدائی به این مضمون بگوشم رسید:
ای وای بر تو از مالک روز جزا چه خواهی کرد؟!
آن وقتی که من و تو را به دادگاه عدل الهی نگه دارند؟!
وای بر تو از عذاب قیامت که مرا در میان مردگان برهنه و جُنب
قرار دادی؟!
بله یا رسول اللَّه شنیدن این کلمات وجدان خفته مرا بیدار کرد تا اینکه به حکم وظیفه وجدان برای بخشش گناهانم از خدای بزرگ خدمت شما آمده ام تا به برکت وجود شما خداوند از سر تقصیرات من درگذرد.
اما به نظرم به قدری گناهانم بزرگ است که حتی از بوی بهشت هم محروم خواهم ماند.
یا رسول اللَّه آیا شما در این مورد نظر دیگری دارید که من انجام دهم؟!
پیغمبر اکرم (ص) فرمود:
ای فاسق از من دور شو.
زیرا ترس از آن دارم که آتشی بر تو نازل شود و عذاب تو مرا متأثر کند.
جوان گنهکار از پیش روی پیغمبر رفت و پس از تهیه مختصر غذائی سر به بیابان گذاشت و
در محلی دور از چشم مردم به گریه وزاری و توبه پرداخت،
لباسی خشن بر تن و غل و زنجیری هم به گردن انداخته آنگاه با تضرع و زاری روی به آسمان کرد و مناجات کنان پروردگار خود را میخواند،
بارالها هر وقت از من راضی شدی به رسولت وحی نازل کن تا مرا مژده عفوت دهد و
اگر نه آتشی بفرست تا در این دنیا به کیفر اعمالم معذب شوم. زیرا من طاقت عذاب آخرت تو را ندارم.
دیری نپائید که در اثر نیایش صادقانه اش، خداوند رحیم او را عفو فرمود
و بر پیامبرش این آیه
را فرستاد:
«و الّذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکرواللَّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الاّ اللَّه...»(1)
رسول خدا از نزول این آیه شریفه در جستجوی جوان مذبور بر آمد
و معاذبن جبل تنها کسی بود که اقامتگاه آن جوان را بلد بود
و نشان پیغمبر(ص) داد.
حضرت با گروهی از یارانش به محل آن جوان آمدند. وقتی که رسیدند دیدند که جوان از ترس عقوبت الهی دست نیایش بسوی حقتعالی دراز کرده
و همچون ابر بهاران از دیدگانش اشک می بارد
جلو آمده غل و زنجیر را از گردنش برداشتند و بوی مژده آمرزش و عفو الهی را رساندند.
سپس رو به اصحاب کرده فرمودند:جبران کنید گناهان خود را همانطور که بهلول نبّاش جبران کرد.
📚(1) آل عمران،134.
منبع: قصص التوابین؛داستان توبه کنندگان
✍ @hekayate_quran
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ چت بسیار زیبا
♦️غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✍ @hekayate_quran
🍃
یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که در فرهنگ بشری گفته شده، جمله زیر از امیرالمومنین علی علیه السلام در یکی از دعاهاي نهج البلاغه است.
" اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی"
"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری👌"
یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانيتم، عدالتم، و.... گرفته شده باشد و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری.😔
و این همان جمله معروف است که می گوید:
ما آمده ایم تا زندگی کنیم
و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛
نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم👌
✍ @hekayate_quran
.
✍جوان گناهکار
در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازهاش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟
جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:
يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.
اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك، كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟
📔تفسير منهج الصادقين: ۸/۱۱۰؛ انيس الليل: ۴۵
✍ @hekayate_quran
.
✍روزی مردی از خوارج با چاقویی آغشته به زهر در دست، به یارانش گفت: «قسم به خدا، نزد این کسی که می پندارد فرزند رسول خداست و وارد در دستگاه طاغوت زمان شده، می روم و از دلایل اینکارش می پرسم؛ اگر جواب قانع کننده ای ندهد، مردم را از وجودش راحت می کنم.»
وقتی نزد امام رضا علیه السلام رفت، حضرت فرمود: «به شرط اینکه بعد از پذیرفتن جواب، چاقویی را که در جیب گذارده ای شکسته و به کنار بیاندازی، و پاسخ سؤالت را می دهم.»
او از این بیان امام رضا علیه السلام شگفت زده شد و چاقو را در آورد و شکست و پرسید: «با اینکه دستگاه طاغوت زمان نزد شما کافرند، چرا وارد
دستگاه حکومتی ایشان شدی؟ تو پسر رسول خدا هستی.»
امام رضا علیه السلام فرمود: «نزد تو اینها کافرترند یا عزیز مصر و مردمش؟ به هر حال اینها به گمان خودشان یکتا پرست می باشند و لیکن آنها نه خداوند یکتا را پرستیده و نه او را می شناختند. یوسف که خود پیغمبر و فرزند نبی بود، به عزیز مصر که کافر بود فرمود: " از آنجا که من دانا به امور و امانتدار هستم، مرا سرپرست گنج ها و معادن بگردان. " یوسف همنشین فراعنه بود و حال آنکه من فرزندی از فرزندان رسول خدا هستم؛ مأمون با اجبار و زور مرا به اینجا کشاند. به نظر شما چکار می کردم؟»
آن مرد گفت: «من گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدا و راستگو و درست کرداری.»
📔مردان علم در میدان عمل، ج ۱، ص ۴۰۴، بدرقه ی یار، ص۴۹
✍ @hekayate_quran
عمامه منسوب به امام علی (ع) در هنگام ضربت خوردن
✍ @hekayate_quran
💎گويند پادشاهی نیمه شب خواب دید که زندانی اش بیگناه است،
پس آزادش کرد و
گفت:
حاجتی بخواه..!
گفت:
وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا رها کنی، روا نیست از دیگری حاجت بخواهم!
✍ @hekayate_quran
✍✍✍
✍ارزش طالب علم
از کثیر بن قیس روایت شده که گفت: ( ابی درداء) در مسجد دمشق نشسته بودیم مردی نزدش آمد و گفت:
ای ابی درداء من از مدینه نزد تو آمده ام برای حدیثی که به من رسیده است؛ تو آن را از پیغمبر(ص) نقل کرده ای.
گفت: برای تجارت به اینجا آمده ای؟
گفت: نه .
گفت: انگیزه دیگری غیر از این نداشتی؟
گفت: نه.
گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
کسی که در راهی قدم بردارد که در آن راه دانشی بدست آورد خداوند راهی به بهشت برایش معین کند و ملائکه از روی رضا و رغبت بال های خود را برای دانشجو می گسترانند و برای عالم طلب آمرزش کنند آن چه در آسمان ها و زمین است حتی ماهی های در آب . و (برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه بر سایر ستارگان است . به درستی که علما وارث انبیا می باشند و انبیا درهم و دیناری به ارث نمی گذارن بلکه علم را به ارث می گذارند.) هر کس آن را به دست آورد بهره زیادی به دست آورده است .
گفت: بلی . بعضی از علماء به ابی یحیی بن زکریا بن یحیی بن الساجی نسبت داده اند که گفت:
در بازار بصره با شتاب به در خانه بعضی از محدثین رفتیم و با ما مرد بی حیایی بود از روی مسخره گفت:
پاهای خود را از روی بال های ملائکه بردارید تا این حرف را زد از مکانش تکان نخورد تا هر دو پایش خشک شد .
ونیز به ابی داوود سجستانی نسبت داده اند که گفت:
در اصحاب حدیث مرد مخلوعی بود چون حدیث پیغمبر را شنید که فرمود:
ملائکه بال های خود را برای طالب علم می گسترانند در کف پاهایش دو میخ آهنین قرار داد و گفت:
بر روی بال های ملائکه راه می روم پس دردی در پاهایش پیدا شد وابو عبداللّه محمد بن اسماعیل التمیمی این حکایت را در شرح حال مسلم ذکر کرده و گفته پاهایش و سایر اعضایش خشک شد.
📔کتاب العلم ، فیض مترجم، دکتر اسداللّه ناصحی، ص۱۸
✍ @hekayate_quran