eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
15 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
‎‌‌┄┄┅┅✿❀💜❀✿┅┅┄┄ شب ها آرامشی دارند از جنس خدا پروردگارت همواره با تو همراه است امشب از همان شب هایی ست که برایت یک شب بخیر خدایی آرزو کردم.. 🌙 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌷دوستی 🌾کلام زیبایی است 🌷که هرکس 🌾درکش کرد، ترکش نکرد 🌷خدایا 🌾دوستانم ارمغانی 🌷از رحمت بیکران تواند 🌾خرسندشان بدار 🌷به شادابی و تندرستی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون" "گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. "او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند." به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛ فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛ سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند. بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم." گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید. جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد." به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟ و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد. یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز. اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور. و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم." "حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن." جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم. جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد. "روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد. قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد. جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد: به گوهر شاد خانم بگویید؛ "اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت؛ منظورت چیست؟! "مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!" جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى طپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم. من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم. و آن جوان شد "اولین پیش نماز" "مسجد گوهر شاد" و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک "فقیه کامل" و او کسی نیست جز؛ "آیت اله شیخ محمد صادق همدانی." گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
میدانيد آخرين زنگ زندگی تان کی ميخورد!؟ خدا ميداند، ولی... آن روز که آخرين زنگ دنيا میخورد، ديگر نه ميشود تقلب کرد و نه ميشود سر کسی کلاه گذاشت! آن روز تازه می فهميم که دنيا با همه بزرگی اش از يک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود؛ و آن روز تازه می فهميم که زندگی عجب سوال سختی بود! سوالی که بيش از يک بار نمی توان به آن پاسخ داد. خدا کند آن روز که آخرين زنگ دنيا ميخورد، روی تخته سياه قيامت، اسم ما را جزءِ خوب ها بنويسند ... خدا کند حواسمان بوده باشد که زنگ های تفريح آنقدر در حياط نمانده باشيم که ((حيات=زندگی)) را از ياد برده باشيم. خدا کند که دفتر زند گی مان را زيبا جلد کرده باشيم و سعی ما بر اين بوده باشد که نيکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنيم و بدانيم که دفتر دنيا، چک نويسی بيش نيست؛ چرا که ترسيم عشق حقيقی در دفتر ديگر است اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💥داستانی واقعی وتکان دهنده💥 این ماجرا در بازار های عویس در ریاض اتفاق افتاده است ... یکی از صالحین می گوید : با ماشینم در بازار عویس در حرکت بودم که جوانی را دیدم که از دختر جوانی عکس می گرفت ، با خود فکر کردم که آیا نصیحتش کنم یا خیر ... بالاخره تصمیم خود را گرفتم و از ماشین پیاده شدم و به طرف او رفتم ، او ترسید و گمان کرد هیئت هستم و فرار کرد ، با صدای بلند به او سلام کردم‌و‌گفتم نترس من هیئت (گشت پلیس)نیستم فقط کار خیری باتو دارم برادرم از تو می خواهم گوش کنی ... او برگشت و با من جایی نشست .. من با ذکر خداوند شروع به نصیحت او کردم ، هنگامی که او را نصیحت می کردم طرز نگاهش عوض شد و به فکر فرورفت .. او شماره مرا گرفت و من هم به او شماره تلفن خود را دادم .. صبح یک روز بعد از گذشت دوهفته شماره او را از جیبم در آوردم و با او تماس گرفتم ؛ بعد از سلام و احوال پرسی به او‌گفتم که آیا مرا شناختی ؟ گفت : چطور صدای کسی را که کلمات هدایت را در گوشم خواند نشناسم آنکس که با نور حق چشمانم را روشن کرد ... با هم قرار ملاقاتی گذاشتیم که عصر همدیگر را ببینیم ، اما تقدیر خداوند برایم مهمان آمد ..و تقریبا یک ساعت از موعد دیرتر شد ، نمی دانستم بروم یانه ! سپس با خود گفتم می روم و به عهدم وفا می کنم اگر چه با تأخییر .. هنگامی که به در خانه شان رسیدم در را کوبیدم ..و‌پدرش در را باز کرد گفتم : سلام علیک گفت : وعلیکم السلام ورحمة الله گفتم : فلانی درخانه است ؟! بسیار غریبانه به من نگاهی انداخت و گفت : پسرم این خاک که بر دستان من است خاک قبر اوست که چندی قبل او را دفن کردیم ... گفتم : پدر جان ولی ما صبح باهم حرف زدیم !!! گفت : نماز ظهر را در مسجد خواند و اندگی قرآن تلاوت نمود و به خانه برگشت ، سپس خوابید ، وقتی او را بیدار کردیم برای غذا او بیدار نشد و روحش به سوی پروردگار برگشته بود ... پدر ادامه داد: پسر من آشکارا گناه می کرد ، تا اینکه دوهفته پیش احوالش دگرگون شد و از آن به بعد او مارا برای نماز صبح بیدار می کرد ، بعد از آن اخلاقی که داشت دیگر خداوند با هدایتش بر ما منت نهاد....تو از کی پسرم را می شناسی ؟! گفتم : از دو‌هفته قبل گفت : تو همان کسی هستی که او را نصیحت کردی ؟ گفتم : بله گفت : بگذار سرت را ببوسم که پسرم را از آتش نجات دادی .... ومن در نهایت تعجب و تأثر از این واقعه بودم .... خداوند همه مارا عاقبت بخیر گرداند 🌟 عبرت : از کوچکترین نصیحت برای برادر یا خواهر ایمانی خود دریغ نکنید شاید این آخرین فرصت او باشد و‌شاید نگفتن نصیحت و نهی نکردن از منکر تو پیامد بسیار بدی برای خودت و دیگران داشته باشد ..خود را به نصیحت همدیگر عادت دهید که هدف بزرگ و‌وظیفه این امت نصیحت است ، آن را دستکم نگیرید بسیاری منتظر یک اشاره از طرف تو خواهر یا برادر مؤمن برای نصیحتش هستند اما تو دریغ می کنی . اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ظلم نکنیم اونوقت معلوم نیست چه اتفاقی در آینده برای ما بیفتد .... 🎙️ سخنران : استاد مهدی دانشمند ‌‌‌ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸در این شب زیبای بهاری 🌟آرزویم این است که 🌸صفحه غم و اندوه 🌟در دفتر زندگیتان 🌸همیشه سفید بماند... 🌟اوقاتتون به وقت مهربانی 🌸لبخندتون بـه رنگ عشق 🌟شبتون پر از آرامش 🌸و در پناه خداوند مهربان.🌺🍃🌺 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
مهربانان 🌺 امروزتون قشنگ آرزوهاتون سپید آسمانتون روشن شاخه احساس تون از ریشه سبـز کوچه باغ قصه هاتون پر صفا و خندتون شیرین و بی انتها باشه 🌷 💜🇯‌🇴‌🇮‌🇳 💜 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹. روزی شاه عباس اول برای گردش از شهر خارج شد، سید بزرگوار میرداماد و شیخ بهایی نیز همراه او بودند. میرداماد مردی سنگین وزن و شیخ بهایی لاغر اندام و سبک وزن بود؛ از این رو اسب میرداماد همیشه در عقب حرکت می‌کرد؛ اما مرکب شیخ بهایی پیشاپیش اسبها بود. شاه عباس خواست آن دو عالم را بیازماید، پس خود را به میرداماد نزدیک کرد و گفت: ببین اسب شیخ چطور به رقص آمده و شیخ میان جمعیت باوقار حرکت می‌کند. میرداماد گفت: اسب شیخ، از خوشحالی که دارد نمی‌تواند آرام باشد، هیچ فکر می‌کنید چه کسی سوار آن اسب است. شاه بعد از ساعتی خود را به شیخ بهائی نزدیک کرد و گفت: شیخ! ببین چگونه سنگینی میرداماد اسب را ناراحت کرده است، دانشمند واقعی باید مانند شما سبک وزن باشد، نه چنان سنگین. شیخ در جواب گفت: این از سنگینی آن جناب نیست؛ بلکه توانایی برداشتن مقام علمی ایشان را ندارد که کوه‌های محکم از حمل چنین مقامی عاجزند. شاه عباس وقتی این صدق و صفا را میان دو عالم عصر خود ملاحظه کرد، از اسب پایین آمد و روی خاک سر به سجده گذاشت. (پند تاریخ ۵/ ۶۸ ۔ ۶۹؛ به نقل از: روضات الجنات /۱۱۵.) منبع: کتاب هزار و یک حکایت-جلد ۱ / حکایت ۹۶۴ / صفحه ۶۹۴ . 🌹 ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸🍃🌸🍃 🔸رسم رفاقت! در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند! به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد. ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق بال در آورد. در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشیم این است "رسم رفاقت..." رفیق باشیم! ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ توی خونه‌مون دعا گذاشتن، شوهرم از اینرو به اونرو شده ! ✘ ما رو جادو کردن، هر روز باهم دعوامون میشه ! ✘ بخت بچه‌مو بستن، تموم برنامه‌های ازدواجش بهم می‌خوره ! من چکار باید بکنم ؟ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان شنیدنی از طلسمی که قرار بود در حرم امام‌رضا نوشته شود، 🎥حتما ببین ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎‌‌┄┄┅┅✿❀🌙❀✿┅┅┄┄ خدایا همانطور که شب را مایه آرامش قرار دادی قرار دلهاے بیقرار ما باش وجودمان را لبریز آرامش کن شناختمان را فزونے بخش ✨ شبتون پر از آرامش ✨ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی را بکار… روی هر زمینی و زیر هر آسمانی! و اگر جای دانه‌هایی که کاشتی را فراموش کردی، روزی باران، جایشان را به تو نشان خواهد داد… روزتون سراسر امید و نشاط ᳝‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝╭✹••••••••••••••••••🌸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸کسی قدم به ❤️حرم بی مدد نخواهد زد 🌸بدون واسطه ❤️دم از احد نخواهد زد 🌸گدای کوی رضا شو ❤️که آن امام رئوف ... 🌸به سینه ی احدی ❤️دست رد نخواهد زد ❤️میلاد شمس الشموس 🌸خسرو اقلیم طوس ❤️شاه انیس النفوس،مبارک باد🎊💐 ‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🍀داستان زیبای وفای به عهد☘ 🌹وآنان که امانتها و عهدخودرا رعایت می کنند(مومنون۸) 🖤حجاج بن‌یوسف در زمان خلافت عبدالملک مروان، والی عراق و ایران بود. او در قساوت قلب و سنگدلی در تاریخ، بی‌نظیر و یا کم‌نظیر است که با به حکومت رسیدن حجاج، شورش‌های مردمی بر علیه او آغاز گردید. 🌺ابوعبیده گوید: جمعی از مردم را که بر علیه حجاج شورش کرده بودنددستگیر کرده به نزد او آوردند. حجاج دستور داد همه را گردن زدند و تنها یک نفر باقی ماند که به علت فرارسیدن وقت نماز به «قتیبة بن مسلم» گفت: او را نگاهداری کن و فردا نزد من بیاور. 🌺قتیبه گوید: من بیرون رفتم و آن مرد را با خود بردم. در بین راه گفت: حاضری کار خیری انجام دهی؟ گفتم: چه کاری؟ گفت: امانت‌هایی از مردم نزد من وجود دارد و می‌دانم ارباب تو مرا خواهد کشت، 🌱آیا می‌توانی مرا آزاد کنی تا با نزدیکانم وداع کنم و امانت‌های مردم را به آن‌ها بازگردانم و درباره بدهکاری‌های خود وصیت نمایم و برگردم؟ من خدا را گواه می‌گیرم که فردا صبح بازگردم. 🌺قتیبه گوید: من از سخنان او تعجب کردم و به او خندیدم، امّا دوباره گفت: ای قتیبه! به خدا سوگند می‌روم و دوباره باز خواهم گشت و مدام اصرار کرد تا به او گفتم برو. 🌱 وقتی از چشمم دور شد، ناگهان به خود آمدم و با خود گفتم: چه بر سر خویش آوردم؟ پس از آن به نزد خانواده‌ام آمدم و آن‌ها را از ماجرا آگاه کردم و آنها هم به هراس افتادند و شبی سخت را با یکدیگر گذراندیم. ☀️صبح فرارسید. در همین اثنا شخصی در زد، درب را باز کردم، دیدم همان کسی است که او را آزاد کرده بودم. گفتم: بازگشتی؟ 🌹گفت: خدا را گواه خود قرار داده بودم. چگونه می‌توانستم باز نگردم؟ با یکدیگر به راه افتادیم تا به نزد حجاج رسیدم. همین که چشمش بر من افتاد گفت: اسیر دیروز کجاست؟ گفتم: بیرون است. او را حاضر کردم و ماجرای شب گذشته را برای حجاج بیان کردم. حجاج چند مرتبه به او نگاه کرد و سرانجام گفت: او را به تو بخشیدم. به همراه یکدیگر از نزد او بیرون آمدیم. آن‌گاه به او گفتم: هر جا که می‌خواهی برو! 🌹مرد سر به آسمان بلند کرد و خداوند را بخاطر لطف بیکرانش سپاس گفت و دانست که خداونداجر هیچ بنده ایی را زایل نمی کند 🌹امام صادق‌علیه السلام فرمود: ثَلاثَةٌ لا عُذْرَ لاَحَدٍ فیها: اَداءُ الاَمانَةِ اِلَی الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ، وَالْوَفاءُ لِلْبِرِّ وَ الْفاجِرِ وَ بِرُّالْوالِدَینِ بِرَّینِ کانا اَوْ فاجِرَین. 💥سه چیز است که عذری برای کسی در ترک آن‌ها نیست: 🌱 رد امانت به نیکوکار یا بدکار 🌱وفای به عهد نسبت به نیکوکار یا بدکار 🌱 نیکی به پدر و مادر، نیکوکار باشند یا بدکار. 1) کشکول شیخ بهایی، دفتر پنجم. 2) بحارالانوار، ج 75 ، ص 92 ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
صراف شده‌ام! . . . آیت الله محمد علی جاودان حفظه الله تعالی نقل میکردند: مرحوم آیت الله حق شناس تهرانی مکرر نقل می کردند: اگر کسی در محضر آیت‌الله العظمی - رضوان‌الله علیه- یک روایت می‌خواند که از امام نرسیده بود، می‌فرمودند: این روایت را دیگر نخوان! . اما وقتی بنده این روایت را خدمت ایشان خواندم:(المَرءُ لِنَفسِهِ مَا لَم یـُعرَف، فَإِذَا عُرِفَ صَارَ لِغَیرِهِ) یعنی: آدمی تا شناخته نشده برای خودش هست، اما وقتی شناخته و مشهور شد، در اختیار دیگران است! ایشان با شنیدن این روایت آهی کشیدند و فرمودند: من در بروجرد که بودم یک مقامات و یک حالات خاصی داشتم، به خودم می‌رسیدم، حالا که آمدم این‌ جا، صراف شده‌ام! یعنی پول را از این‌ جا بگیرم به آن جا بدهم، از فلانی بگیرم و به بهمانی بدهم. عزیزان ... علیه الرحمة مرد بزرگی بوده، هم از جنبه های علمی و هم از جنبه های و . شاگردان زیادی داشته. یكی از شاگردان ایشان مجلسی اول پدر مرحوم مجلسی معروف است . او این داستان را نقل كرده است كه ما با عده ای از شاگردانْ همراه استاد (شیخ بهایی) رفته بودیم به زیارت در تخت فولاد اصفهان؛ رفتیم سر قبر بابا ركن الدین(یا از كنار قبر او گذشتیم) . یكوقت شیخ به ما گفت: شما چیزی شنیدید؟ ما هیچ كدام چیزی نشنیده بودیم، گفتیم: نه. از همه پرسید، همه گفتیم: ما چیزی نشنیدیم. سكوت كرد و حرفی نزد. ما رفتیم. از آن به بعد دیدیم وضع شیخ بكلی تغییر كرد؛ یعنی بیشتر از آنچه كه سابق به خود می پرداخت و توبه و استغفار و عبادت می كرد، به خود می پرداخت. درس و مباحثه و كار تربیت افراد دیگر را كم كرد و به حال خود پرداخت. برای ما شاگردها یك مسئله ای شد كه داستان آن روز چه بود كه از ما پرسید شما هم شنیدید یا نه و ما همه گفتیم نه، و بعد از آن دیگر این مرد تغییر حالت پیدا كرد. ولی حشمت و عظمت این استاد مانع بود كه از او بپرسیم. او می گوید من از سایر شاگردها جسورتر بودم، بالاخره رفتم از استاد سؤال كردم كه آیا ممكن است به ما بفرمایید آن روز كه در تخت فولاد كنار قبر بابا ركن الدین در خدمت شما بودیم، شما از ما سؤال كردید آیا شنیدید و ما همه گفتیم نشنیدیم، قضیه چه بود؟ شیخ به من گفت: من در آنجا كه رد می شدم صدایی شنیدم، مثل اینكه صاحب همان قبر بود، به من گفت: «شیخنا در فكر خود باش! » من احساس كردم كه مرگ من نزدیك است و باید بروم، این می گوید آماده باش برای رفتن. . . به فکر خود باشیم. ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹داستان آموزنده🌹 در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بانویی مسلمان زندگی می کرد که بسیار اهل تهجد و عبادت بود و همواره نماز می خواند، روزه می گرفت و شب ها را نیز با عبادت و مناجات سپری می کرد ولی در معاشرت با مردم، با تندی و بداخلاقی رفتار می کرد و با زبان خود، همسایگانش را آزار می داد.شخصی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: آن بانو، همواره روزه می گیرد و شب زنده داری می کند ولی انسان بداخلاقی است و با نیش زبان خود، همسایگان را ‌آزار می دهد.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: لَا خَیْرَ فِیهَا هِیَ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ النَّار؛ در چنین زنی، خیر (و امیدی) نیست و او اهل جهنم و دوزخ است. (بحارالانوار، ج ۶۸ ص ۳۹۴). 🌹 ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️الهی ✨دلتون شـاد ⭐️شبتون پر از نشاط ✨و قلب مهربونتون ⭐️هميشه تپنده باد ✨شب خوبی ⭐️در کنار عزیزانتون‌ داشته باشید ✨شبتون بخیر و شـادی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‎‌‌┄┄┅┅✿❀♥️❀✿┅┅┄┄ صبح یعنی عطر خدا در کوچه پس کوچه های مهربانی یعنی وجود زمینی ام را آسمانی کردن یعنی با یک بسم الله یک لبخند روز از نو.... روزی از نو.... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اثر گناه امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرمایند: بدخویی کردار را تباه می سازد هم چنان که سرکه عسل را از بین می برد. ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴خوشحالی شدید شیطان از دعوای زن و شوهر! از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده است: زمانی که زن با همسرش در منزل مرافعه و مشاجره می‌کند، در همان لحظه در هر یک از زوایای منزل یک شیطان مشغول کف زدن و شادمانی است و می‌گوید: خدایش خوشحال کند کسی که مرا این چنین شاد و خوشحال کرده است!! از نظر ابلیس بلند مرتبه ترین، نزدیک ترین و رفیق ترین با شیطان کسی است که میان زن و شوهر تفرقه و اختلاف بیافکند. 🌹پیامبر اکرم (ص) می فرماید: ابلیس تخت خویش را بر آب قرار می دهد، سپس سربازانش را گسیل می دارد. نزدیک ترین آنان از لحاظ رتبه و منزلت به ابلیس کسی است که فتنه بیشتری را پدید آورد، یکی یکی می آیند و می گویند: چنین و چنان کرده ام. (ابلیس) می گوید: کاری نکرده ای. سپس دیگری می آید و می گوید: او را رها نساختم تا وقتی میان وی و زنش جدایی انداختم. (ابلیس) او را نزد خود می خواند و می گوید: آری، تو! و او را (باخوشحالی) در آغوش می گیرد. » بنابراین هر زن و شوهری باید بدانند که شیاطین اجنه و انسان درکمین آنان بوده و هرکدام از زوجین را تحت نظر دارند و در اندیشه ی ایجاد دشمنی و کینه در میان آنان هستند و اختلافات ساده ی آن ها را پیچیده و بزرگ می کنند تا آن ها را بیشتر و دشوارتر از آنچه در اصل بوده اند بنمایانند. تا جاییکه این اختلافات ممکن است به جدایی زن و شوهر نیز بیانجامد... 📚لئالی‌الأخبار، ج ۲، ص ۲۱۷ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❒✨ نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. ❒✨ عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند. معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. ✨ از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. ""علی""برای این جماعت حیف است... ‌‌‌ ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تاریکترین روزهای زندگی ات این را بدان که خدا در جواب صبرهایت، درهایی را برایت می گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست. معجزات وقتی اتفاق می افتن، که تو برای آرزوهات، بیشتر از ترس هات، انرژی بفرستی. شبتون بخیر🌙🌹 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
بعضی چیزها را باید هر روز زنده‌اش کنی تاخودت زندگی کنی عشق را، مهربانی را، ایمان را زندگی را، و شاد بودن را زندگیتون سرشار از عشق و آرامش ᳝‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝╭✹••••••••••••••••••🌸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
24.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 بعضی اوقات نماز می خوانم ... ❓ من خدا را خیلی قبول دارم ولی فقط بعضی وقت ها که حالم خوبه نماز می خوانم ... ✅ دکتر میرباقری در این ویدیو کوتاه توضیحاتی درباره این موضوع بیان می کنند. 🙌 با نشر این کلیپ شما هم در ثواب آگاه سازی دیگران شریک باشید. ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi