مردی نزد امام صادق (ع) عرض كرد:
ما همسايگاني داريم كه زنان و كنيزان آنها آوازه خوانی میکنند و هنگامی که به مستراح خانه خود ميروم صدای آنها را میشنوم و چه بسا براي آنكه ساز و آواز آنها را گوش كنم، ميخواهم زيادتر از مقدار معمول در مستراح بنشينم.
امام صادق (ع )گفتند: اين كار را مكن!
آن مرد گفت: سوگند به خدا كه به نیت گوش کردن آنجا نمیروم و فقط آواز به گوشم میرسد.
حضرت گفتند: آيا نشنيدهاي خداوند ميگويد:
بدرستيكه حقّاً از گوش و چشم و دل، از آنچه پيروي نمودهاند سؤال میشود!
مرد گفت: آري ولي توجه نکرده بودم؛
إن شاءالله ديگر هرگز دوباره بجا نميآورم و از خداوند طلب مغفرت و آمرزيدگي دارم.
حضرت گفتند: برخيز و غسل توبه بجاي آور! و مقداري نماز بخوان!
چون تو گناه بزرگی انجام میدادی و چقدر حالت بَد و قبيح بود اگر تو بر همان حالت ميمردي!
حمد خداي را بجاي آور و از هر امري كه خداوند ناپسند دارد تقاضاي توبه كن.
📚تفسير الميزان
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#پروفایل
وخـداییکہتسـکیندهندهٔدࢪدهـاوآࢪامـش
دهندهٔقلبهاست♥️🌱
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برایتان...
شبـــی آرام،،،
خوابـــی شیرین،،،
و رویاهایی زیبا و
دست یافتـنــی...
آرزو میکنم
🌙 #شبتون_درپناه_خدا✨🌹🌹🌹
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🫀یا جبارُ یا قهار ☘
سلام
صبح بخیر❤️
خدایا !
خودت گفتی،بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را...
پس قلب مرا به نور خودت روشن و گرم کن.
زنگار يأس و نا اميدی را از دلم بزدای.
خالقا
هيچ دانا و توانایی جز تو برای ياری ندارم
و ندانم ، پس دستم بگير و خود گره از كارم بگشای...
آمین🙏🌹
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷چند توصیه آیت الله بهجت ره🌷
🌿 برای دوری از ریا، لاحول و لاقوه الا بالله زیاد بگویید
🌷 برای درمان عصبانیت،زیاد صلوات بفرستید
🦋 برای تمرکز فکر،زیاد لااله الا الله بگویید
🌺 برای رفع اختلاف زوجین،صدقه متعدد به افراد متعدد بدهید
🌷برای دفع شر و بلا بخوانید:اللهم صل علی محمد و آله و امسک عنا السوء
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
جرجیس و پادشاه کافر🔱
در روایت آمده است که در زمان جرجیس ع (نام پیغمبری است از بنی اسرائیل که به انواع عقوبت او را می کشتند باز زنده می شد و امت خود را دعوت می کرد.) امیری بود کافر و قوم وی بسیار فساد کردندی. خداوند تعالی به سبب ایشان باران از آسمان باز گرفت و خلقی بسیار از قوم وی هلاک شدند و هیچ باران نیامد. آن امیر کافر برخاست و سپاهی آماده کرد تا به درِ خانة جرجیس (ع) برود.
او را خبر کردند که این کافر بر تو سپاه آورده است. گفت: بنگرید تا چه خواهد؟ گفت: بیرون آی و پیغام من به خدای خویش برسان و بگوی از آسمان باران بازگرفتی تا خلقی بسیار هلاک شدند، یا باران فرستی یا اگر نفرستی ترا بیازارم.
جرجیس (ع) به خانه بازآمد و دو رکعت نماز کرد و سر به سجده نهاد.
جبرئیل(ع) بیامد که مراد چیست؟ گفت: یا جبرئیل! خداوند عزوجل داناتر که این کافر چه می گوید. جبرئیل برفت و بازآمد و گفت: یا جرجیس؛ بگوی که تو عاجزی و ضعیف و من قادرم و قوی. مرا چگونه توانی آزردن؟ جرجیس پیغام بگزارد. آن کافر گفت: راست می گوید؛ من عاجزم و ضعیف. دست من به آزار او نرسد. ولیکن دوستان او را بیازارم یکی را به زیر تازیانه درآرم و یکی را به زیر شمشیر و یکی را به آب اندازم و یکی را به آتش ـ تا از هر جائی ناله ئی از دوستان او برآید، چون دوستان او را آزردم او را آزرده باشم.
خداوند تعالی جبرئیل را بفرستاد که یا جرجیس آن بنده مرا بگوی که بازگرد تا باران بفرستم. آن امیر بازگشت سه شبان روز پیوسته باران درگرفت و روز چهارم آفتاب کرد و گیاه برست و چنان شد که مرد اندران میان برفتی. چون یک هفته برآمد امیر آن نیکوئی بدید باز سپاه تعبیه کرد و آمد به نزدیک جرجیس (ع). جرجیس بیرون آمد و گفت: باران آمد، اکنون چه می خواهی؟ گفت: ای پیغامبر خدای به جنگ نیامده ام چه به صلح آمده ام، کسی که از جهت دوستان خویش چندین نیکوئی کند با او صلح کنم تا از جمله دوستان او باشم.
📜بستان العارفین، ص 93
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
در نقل های تاریخی هست که امام علی (علیه السلام)، کسی را می خواست به عنوان فرماندار به شهری اعزام کند.
به او فرمود فردا بعد از نماز نزد من بیا.
آن شخص نقل می کند که فردا بعدازظهر، به همان جایی رفتم که امام فرموده بود.
دیدم در مقابل امام، یک کاسه خالی و یک کوزه آب هست.
مقداری که گذشت، به خدمتکارش اشاره کرد و فرمود که آن بسته را بیاور.
دیدم بسته سر به مُهری را آوردند.
این کیسه، مهر و موم شده بود تا کسی نتواند آن را باز کند.
با خودم فکر کردم که حضرت من را امین دانسته و می خواهد گوهر گران بهایی را به من نشان بدهد یا امانتی را به من بسپارد.
حضرت مهر را شکست و در کیسه را باز کرد.
دیدم در این کیسه، شِویق (غذایی بود که از آرد سبوس دار گندم و جو تهیه می شد) وجود دارد.
بعد حضرت یک مشت از آنها را آورد، داخل کیسه ریخت، مقداری هم آب از کوزه روی آن ریخت و به هم زد و به عنوان ناهار خورد.
مقداری را هم به من داد و گفت بخور.
من حیرت زده شدم.
عرض کردم یا امیرالمؤمنین، شما این را می خورید؟!
عراق با این همه نعمت در اختیار شماست؟!
شما چرا این طور درِ کیسه را می بندید؟
حضرت فرمود سوگند به خدا، من که در این کیسه را مُهر کردم، به خاطر بخل نیست که حیفم بیاید از این سویق کسی بخورد.
من به قدر حاجت شخصی خودم، از این غذا تهیه می کنم.
می ترسم کسی این کیسه را باز کند و چیزی داخل کیسه بریزد و من خوش ندارم که در شکم خود، غدایی وارد کنم که طیب و پاکیزه نباشد.
می خواهم غذایی پاکیزه بخورم، غذایی که از مال خودم است و مال کسی در آن نیست.
مبادا چیزی را که حلال بودن آن را نمی دانی تناول کنی و تناول فقط خوردن نیست.
او را در اختیار نگیر، مگر یقین کنی که حلال است.
📚1. از علی آموز اخلاص عمل،
2. بحارالانوار،
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای خوبم...
در این شب زیبا
دلم میخواد برای همه
بنده هات دعا کنم
دعایی از اعماق وجودم...
خدایا شاد کن دلی را
که گرفته و تنگ است...
بی نیاز کن کسی را
که بدرگاهت نیازمند است
امیدوار کن کسی که نا امید است..!
و بگیر دستانی که اکنون
به سوی تو بلند است..
التماس دعا
شبتون در پناه خــدا✨
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
بنام خدای رئوف و غفور،
حمید و لطیف و مجید و صبور…
بنام خداوند وجد و سرور،
پدیدآور عشق واحساس وشور
خدای مهربان!
امروز تمنایمان از تو اینست
که ما را واسطه خوب شدن
حال دیگران قرار دهی
🍃🍃💪🍃🍃
"Today be thankful and think how rich you are. Your family is priceless. Your health is wealth. Your time is gold."
"امروز شکرگزار باشید و فکر کنید چقدر ثروتمند هستید.
خانواده شما قیمتی ترین چیزی است که دارید.
سلامتی و زمانتان، ثروت شما هستند.
᳝🍀 ⃟ٖٜٖٜٖٜ☁️↝
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
نعلبندی در #اصفهان زندگی میکرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به #کربلا؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از #یزد #رفیق راه شد.
رفیق بین راه #مریض شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب #سیدالشهدا را بدهم؟
ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش.
#وصیت کرد #مرکب من و همهی اموالی که با من است مال تو، جنازهی مرا به کربلا برسان.
#مرد یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر #زمین، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، #اشک جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر #جنازه را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم.
در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه #آب زلال جوشید، خود اینها جنازهی این یزدی را #غسل دادند، #کفن کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه #نماز خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در #وادی_ایمن کربلا #دفن کن.
جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز #قافله رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حرفها را چرا میزنی؟ لب فرو بست.
شبی با اهل و عیالش در #خانه نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: #ولی_عصر #صاحب_الزمان تو را میخواهد.
همراه او رفت؛ دید قبلهی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای #منبر نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا #لب بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، #حسین_بن_علی علیهماالسلام، چه نظری داریم.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋نترس از اینکه فردا چه اتفاقی می افتد، خداوندی که از دوران جنینی تا به الان از تو مراقبت کرده ،فردا و هر روز دیگر هم از تو مراقبت خواهد کرد.
خداوند در رنج و سختی پشتیبانت است و به تو نیروی پایدار می دهد تا از آن سختی عبور کنی
زمانی که نمیتوانی در برابر سختی هایت استقامت کنی
خداوند تورا در آغوش خود حمل خواهد کرد به شرطی که به حکمت و قدرت او اعتماد کنی و هیچ وقت امیدت را از دست ندهی.
🦋اي بار خدا به حق هستي
شش چيز مرا مدد فرستي
ايمان و امان و تندرستي
فتح و فرج و فراخ دستي
✍🏻 #ابوسعيد_ابوالخير
🔹️ ويَسِّرْ لِي أَمْرِي.
🔸️و کارم را برایم آسان فرما.
سوره #طه / آیه ۲۶
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
#معجزه_شهدا
قورباغه هایی که مامور خدا بودند!
🌹پیشنهاد خواندن مطلب🌹
🌹هنگام عبور از اروند رود به دلیل تلاطم شدید آب، عده ای از غواصان، دهان و گلویشان پر از آب شده بود و در آستانه ی خفه شدن قرار داشتند. در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به سرفه کردن بودند اما چون می دانستند که با یک سرفه ی کوچک هم عملیات لو رفته و نیرو ها به قربانگاه می روند، با تمام توان تلاش می کردند تا سرفه نکنند. چون وضعیت اضطراری شد، ماجرا را با سردارقربانی در میان گذاشتیم ایشان پیغام داد: اگر شده خود را خفه کنید اما سرفه نکنید، چون یک لشکر را نابود خواهید کرد. ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آن را ابلاغ کردیم. در پی این ابلاغ چنان صحنه های تکان دهنده ای را می دیدیم که به راستی بازگو کردن آنها نیز برایم سخت و دشوار است.🌹
🌹عزیزانی که دچار سرفه شده بودند، بار ها و بار ها خود را زیر آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند. در شرایط سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم. این بار دستور رسید: از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد.🌹
🌹می دانستیم که صدور چنین دستوری برای فرمانده چقدر دشوار است. اما این را هم می دانستیم که موضوع هستی و نیستی یک لشکر و پیروزی یک عملیات در میان است.🌹
🌹اما با این همه نفس در سینه های ما حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است. این در حالی بود که خوددوستان عزیزی که دچار سرفه ی شدید شده بودند با خواهش و تمنا از ما می خواستند تا با آنها کمک کنیم که زیر آب بمانند و خفه شوند!🌹
🌹می دانم که بازگو کردن این حقایق چقدر تلخ و غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در تاریخ و نشان دادن عظمت یک نسل و روح بلند رزمندگانی که برای دفاع از جان و مال و آبرو و آرمان یک ملت از هیچ مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این وقایع هستیم.🌹
🌹به هر تقدیر همه در تکاپو بودیم تا راهی برای گریز از این مهلکه پیدا کنیم که در یک چشم بر هم زدن تمام اروند رود و همه ی ساحل ما و دشمن پر از صدای قورباغه هایی شد که نمی گذاشتند صدای سرفه ی نیرو ها ی ما به گوش کسی برسد.
🌹شگفت انگیز بود و باور نکردنی زیرا در جایی و حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای یک قورباغه راشنید، آن شب و آن جا مالامال از صدای قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری الله در برابر آن فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودندتا قدم به قربانگاه خود بگذارند همان لحظه بود که اعجاز توسل به بی بی فاطمه زهرا(س) و تبرک جستن از پرچم بارگاه امام رضا(ع) را در یافتیم و بار دیگر خدای را سپاس گفتیم که ما را در صف عاشقان خاندان عصمت و طهارت قرار داد.🌹
راوی: شهید سرهنگ رمضان قاسمی
رفاقت با شهدا تا قیامت
🕊 یاد شهدا با ذکر صلوات 🕊.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
#پروفایل
ساعتی دقیقتر از ساعت الله نیست.
آنقدر دقیق است که در سایهاش همه
چیز سر موقعش اتفاق میافتد. . .
نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر
همینقدر زیبا و امیدوار کننده:)🪷🐚
‹💙 ⃟🦋›↷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
خوشبختی سه ستون دارد:
فراموش کردن
سختی های دیروز...
غنیمت شمردن
شیرینی های امروز...
امیدواری به
فرصت های فردا..
---
Life is about falling –🍁
Living is about getting back up 🌱
زندگے یعنے افتادن -🍁
زندگے یعنے دوباره برخاستن🌱
•♥️➰•
-یُوتِکُم خَیرِا مِما اُخِذَ مِنکُم
"بِهتَرازآنچهازشُماگرفتهشدهبهشُماعَطامیکُنَد♥️🌿"
70 - انفال
᳝🍀 ⃟ٖٜٖٜٖٜ☁️↝
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه
📜حکایت
امام باقر عليه السّلام فرمود:
در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، در اين هنگام پير زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنين دعايى نمىكند؟
مردم گفتند: ما را به نزد او ببر، گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد، ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت مىكرد مى ايستاد و دو ركعت نماز مىخواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟
گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم.
گفت: چه ديديد؟ گفتند: پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد.
فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند.
گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟
گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست، جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند، من هم خدا را شكر مىكنم كه اذيّت كننده ام را زير دستم قرار داده، و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مىشد.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار،
ص 287-288
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 داستانک
امام صادق سلامالله علیه که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود:
چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است.
فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه میکند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده میکردند.
فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات میکنم.
📚 مجموعه آثار شهید مطهری. ج ۱۸، ص ۴۳
شیوه ی زندگی ائمه ی اطهار ما اینگونه بوده و هست که ما افتخار میکنیم به این که شیعه ی اثنی عشری هستیم
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا