eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🏴قابل توجه کسانی که از قافله اربعین جا ماندند! ✍امام باقر عليه السلام: نيّت مؤمن از عمل او بهتر است زيرا (فرد مؤمن) کار خوبي را نيّت مي کند که به (انجام دادن) آن نمي رسد. و نیت کافر بدتر از عمل اوست، زيرا قصد و آرزوي کار بدي را مي کند که به (انجام دادن) آن نمي رسد. به همين دليل است که خداوند، مردم را روز قيامت بر اساس نيّت هايشان محشور مي گرداند. امام صادق عليه السلام خود را در زمره‌ي شهداي کربلا شمرده اند: "من خود را خارج از شهداي دشت کربلا نمي دانم و پاداشم را کمتر از آنها نمي شمارم، زيرا نيّت من اين است که اگر آن روز را درک مي کردم امام حسين عليه السلام را ياري مي نمودم. و هم چنين شيعيان ما شهيدان (محسوب) هستند هرچند که در بسترهايشان از دنيا بروند. 💥اميرالمؤمنين علیه السلام فرمودند: کسي که ما را به قلبش دوست بدارد و با زبانش ياري کند و همراه ما با دشمنان ما بجنگد، پس (در قيامت) با ما و در درجه‌ی ما خواهد بود. وکسي که ما را دوست داشته باشد و با زبانش ياري کند، ولي همراه ما با دشمنان ما نجنگد، در درجه‌ي پايين تري قرار دارد. 📚منابع: ۱- وسائل الشيعه ج۱ ص۳۹ ح ۱۷ ۲- وسائل الشيعه ج۱ ص ۳۴ ۳- مکيال المکارم ج۲ ص۲۲۸ به نقل ازشرح صحيفه سجّاديّه سيّدنعمت اللّه جزایری ۴- بحارالانوار ج ۴۴ ص ۲۸۶ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴حکایتی آموزنده حضرت موسی به عروسی دو جوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید!!! از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟ عزراییل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس داماد است ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم . موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید!!! از خدا دلیل دادن این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرییل نازل شد و گفت دلیل را خود با سوال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت. موسی از داماد سوال کرد دیشب قبل ورود بحجله چه کردند؟ جوان گفت وقتی همه رفتند گدایی=(سائلی) در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفا بمن هم از طعام جشنتان بدهید. بداخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد برایم دعای طول عمر کرد و گفت برای همسرم هم غذا بدهید او نیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است. با خجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را بمرد داد و او در هنگام رفتن برای هردوی ما دعای طول عمر ،رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت. وقتی قصد ورود بحجله را داشتیم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم برروی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب مابود گشت، پس ما هردو دیشب را تا اکنون بعبادت گذارندیم و العجب شادی ما از اینست که دعای آنمرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید. جبرییل ع فرمود ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده این بر ایشان بیاموز و داستانشان برهمگان باز گو باشد که چراغی گردد بر خلق ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت. 📚داستانها وحکایات انبیا ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ داستانك مهدوی بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنت، که در بعضی از فنون علمی، استاد علامه حلی است کتابی در رّد مذهب شیعه امامیه نوشت و در مجالس و محافل آن را برای مردم می‌خواند و آنان را به شيعه بدبين ميكرد، و از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتاب او را ردّ نماید، آن را به کسی نمی‌داد که نسخه‌ای بردارد. علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد و ردّ کند. ناگزیر رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و از عالم سنی درخواست نمود که کتاب را به او امانت دهد. آن شخص چون نمی‌خواست که دست ردّ به سینه علامه حلی بزند، گفت: «سوگند یاد کرده‌ام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم.» مرحوم علامه همان مدت را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و به خانه برد که در آن شب تا جایی که می‌تواند از آن نسخه بردارد. مشغول نوشتن بود كه درب خانه به صدا در آمد و هنگامي كه علامه حلي در را باز كرد شخصي گفت : مي خواهم امشب مهمان شما باشم علامه حلي گفت : بفرماييد ؛ اما امشب نمي توانم پذيرايي كنم و انشاء الله فردا در خدمتم آن شخص را به اتاقي راهنمايي كرد و خود مشغول نوشتن شد، شب به نیمه آن رسید، خواب بر ایشان غلبه نمود. وقتی از خواب بیدار شد، كتاب را كاملا نوشته شده ديد كه آخر آن نوشته شده بود: کَتَبَه بخط الحجه [این نسخه را حجت نوشته است.] منبع :نجم الثاقب ؛ باب هفتم ؛ حكايت 15 ؛ صفحه 452 [با تصرف و استفاده از متون ديگر] ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
کربلا نرفته‌ها بخوانند ! چند نفر دوستان خواستند مشرف شوند کربلا چند روز در مهران معطل شدند و درست نشد بروند وقتی برمی‌گشتند آیت الله بهجت رحمت الله فرمودند: به این‌ها پیغام بدهید قبل از اینکه بیایند قم بروند زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی که ثواب زیارت حرم سیدالشهدا را به آنها بدهند. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌕 به‌دوش گرفتن بار سنگین نیازمندان، دلت را سبک می‌کند در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیه‌السلام) مشرف شد. هر روز به حرم می‌آمد اما دریغ از یک قطره اشک. دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایده‌ای ندارد. به همین خاطر، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچه‌ای راه می‌رفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخ‌دستی‌اش گذاشته و آن را به سختی می‌برد. تاجر کمکش کرد و هم‌زمان به او گفت: مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟ پیرمرد گفت:ای آقا! دست روی دلم نگذار، دختر دم‌بختی دارم که برای جهیزیه‌اش مانده‌ام. همسرم گفته تا پول جهیزیه را تهیه نکرده‌ام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابه‌جا کنم تا پول بیشتری در بیاورم. تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی به خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون می‌آمد، خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه می‌کردند. پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به شما بدهم. فقط دعا می‌کنم که عاقبت‌به‌خیر شوید و از امام رضا (علیه‌السلام) هدیه‌ای دریافت کنید. تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی وارد حرم شد، چشم‌هایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚شب کرامت پیرزن از همان دیشب که بچه‌ها گفتند هماهنگ کرده‌اند روضه‌خوان بیاید به منزلش دل توی دلش نبود. پارچه سیاهی‌ها را بیرون آورده بود و آماده گذاشته بود تا بچه‌ها دیوارهای خانه‌اش را سیاه‌پوش کنند. با همان ناتوانی‌اش خانه را جارو کرده بود، هرچه برای روضه‌ی فردا لازم داشت را هم سفارش داد تا بچه‌ها برایش بگیرند. معلم قرآن مسجد بود و تقریباً هرکس از خانم‌های محل قرآن خواندن را بلد بود او را می‌شناخت. جلسات قرآن دوشنبه‌هایش هم در هیچ شرایطی تعطیل نمی‌شد. محرم‌ها هم در به در مجالس روضه‌ی مساجد و خانه‌های اهالی محل می‌شد. نمی‌توانست یک روز را بدون روضه سر کند. اما حالا شرایط فرق کرده بود، ماه رمضان آمده بود و رفته بود، اما بخاطر کرونا مساجد باز نشدند، او هم برای سن و بیماری‌هایش مدت‌ها بود پایش را از خانه بیرون نگذاشته بود. حالا که چهار روز از محرم گذشته بود و کارش شده بود روشن کردن تلویزیون و زیر و رو کردن کانال‌ها برای پیدا کردن ذکر و روضه‌ای ولو اندک، خیلی دلش گرفته بود. همین شب قبل بود که خواب «آقا» را می‌دید. آقا همان روضه‌خوانی بود که سال‌های دور ماهی یک بار به خانه‌اش می‌آمد و روضه‌ی مختصری می‌خواند و می‌رفت. خواب دیده بود که مثل تمام روزهای آمدن آقا، بچه‌ها را دم صبح فرستاده بود درب خانه‌ی همسایه‌هایش تا دعوت‌شان کنند به مجلس روضه. بعد دیده بود که آقا نشست روی همان صندلی همیشگی و صلی‌الله‌علیک یا ابا عبدالله گفت، از صدای هق‌هق خودش از خواب پریده بود و دلش پر زده بود برای یک روضه‌ی آقا.... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
ای خدای مهربانم وقتی دلم نا آرام است میدانم درجایی تورا از یاد برده ام! مرا دریاب و دستم را بگیر که قلبم ، روحم نیاز دارد نگاهت را... همراهی و عشق و آرامشت را خدایا در این شب زیبا به قلب ما آرامش عنایت بفرما 🤲 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
"امروز" را شروع کن 🌱 به لطف و "مهر الهی"... یارب تو در این صبح طلایی "نظری بردل ما کن"... حیف است نبریم "لذت ایام" که "امروز قشنگ است"... روزت را با قلبی روشن آغاز کن، بگذار تمام نگرانیهایت گوشه ای از شب بمانند، برای لحظه ای بخند و خدا را شکر کن ، برای تمام لحظاتی که در تمام مسیرها مراقبت بوده... سلام صبحتون بخیر و شادی☕️ ▣ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🎤 ✘ چرا گوشهای من نمی‌شنوه پس؟ ※ خدا رو در نظر بگیر! کسی که هیچ جا ازش خالی نیست، و در ریزترین ذرات تا عظیم‌ترین کهکشانها به یک میزان حضور داره و هر آن، در حال خلق جدید و مدیریت عالمه. ✘ حالا این خدا، هر لحظه داره با شخص من و شما حرف میزنه، چرا ما صداشو نمی‌شنویم پس ؟ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🟢اعمالت را نسوزان کارت بانکی‌ام رو به فروشنده دادم و با خیال راحت منتظر شدم تا کارت بکشه، ولی در کمال تعجب، دستگاه پیام داد: موجودی کافی نمی‌باشد! امکان نداشت، خودم می‌دونستم که اقلاً سه برابر مبلغی که خرید کردم، در کارتم پول دارم. از فروشنده خواستم که دوباره کارت بکشه و این بار پیام اومد: رمز نامعتبر است. این بار فروشنده با بی‌حوصلگی گفت: آقا لطفا نقداً پرداخت کنید، پول نقد همراهتون هست؟ فکر کنم کارتتون رو پیش موبایلتون گذاشتین کلاً سوخته. در راه برگشت به خانه مرتب این جمله فروشنده در سرم صدا می‌کرد؛ پول نقد همراهتون هست؟ خدایا! ما در کارت اعمالمان کارهای بسیاری داریم که به امید آن‌ها هستیم مثلاً عبادت‌هایی که کردیم، دستگیری‌ها و انفاق‌هایی که انجام دادیم و.. نکند در روز حساب و کتاب بگویند موجودی کافی نیست و ما متعجبانه بگوییم: مگر می‌شود؟ این همه اعمالی که فکر می‌کردیم نیک هستند و انجام دادیم چه شد؟ و جواب بدهند: اعمالتان را در کنار چیزهایی قرار دادید که کلاً سوخت و از بین رفت! کنار «بخل»؛ کنار «حسد»؛ کنار «ریا»؛ کنار «بی‌اعتمادی به خدا»؛ کنار «دنیادوستی»؛ نکند از ما بپرسند: نقد با خودت چه آورده‌ای؟ و ما کیسه‌هایمان تهی باشد و دستانمان خالی. خدایا! از تمام چیزهایی که باعث از بین رفتن اعمال نیکمان می‌شود، به تو پناه می‌بریم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴نتیجه مهربانی به یک سگ روزي امام حسين علیه السلام از جائي عبور ميكردند که ديدند جواني به سگي غذا مي دهد. امام خوشحال شدند و فرمودند: چرا اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟ جوان عرض كرد: غمگين هستم، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد. اندوه من از اين است كه غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم. امام حسين علیه السلام با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند. امام حسين علیه السلام دويست دينار به يهودي داد ، تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد. يهودي گفت: اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به خانه ما آمدي به شما بخشيدم و اين بوستان را نيز به شما بخشيدم. امام حسين علیه السلام هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و دویست دینار را به او بخشيد. سرانجام آن مرد یهودی و همسرش که تحت تاثیر محبت امام حسین علیه السلام قرار گرفته بودند ، مسلمان شدند. 📚مناقب آل ابی طالب ج۴ ص۷۵ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
دلاک و خدمت پدر عالم ثقه (شیخ باقر کاظمی ) مجاور نجف اشرف از شخص صادقی که دلاک بود نقل کرد که او گفت : مرا پدر پیری بود که در خدمتگذاری او کوتاهی نمی کردم ، حتی برای او آب در مستراح حاضر می کردم و می ایستادم تا بیرون بیاید؛ و همیشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه که به مسجد سهله می رفتم ، تا امام زمان علیه السلام را ببینم . شب چهارشنبه آخری برای من میسر نشد مگر نزدیک مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم . ثلث راه باقی مانده بود و شب مهتابی بود، ناگاه شخص اعرابی را دیدم که بر اسبی سوار است و رو به من کرد. در نفسم گفتم : زود است این عرب مرا برهنه کند. چون به من رسید به زبان عربی محلی با من سخن گفت و از مقصد من پرسید! گفتم : مسجد سهله می روم . فرمود: با تو خوردنی همراه است ؟ گفتم : نه ، فرمود: دست خود را داخل جیب کن ! گفتم : چیزی نیست ، باز با تندی فرمود: خوردنی داخل جیب تو است ، دست در جیب کردم مقداری کشمش یافتم که برای طفل خود خریده بودم و فراموش کردم به فرزندم بدهم . آنگاه سه مرتبه فرمود: وصیت می کنم پدر پیر خود را خدمت کن ، آنگاه از نظرم غائب شد. بعد فهمیدم که او امام زمان علیه السلام است و حضرت حتی راضی نیست که شب چهارشنبه برای رفتن به مسجد سهله ، ترک خدمت پدر کنم .(1) منتهی الامال 2/476 - نجم الثاقب . اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
اصحاب رقیم چه کسانی بودند؟ ✅از حضرت رسول صلى‏الله عليه و آله منقول است كه: سه نفر بودند آنها را باران گرفت ، پناه به قارى بردند، ناگاه سنگ عظيمى از كوه به زير آمد و در غار را بر ايشان بست يكى از آنها گفت: اى بندگان خدا، چيزى شما را نجات نمى‏دهد به غير راستى پس هر يك از شما به هر كارى كه خالص از براى خدا كرده باشيد بگوييد و به آن كار از خدا بخواهيد شايد خدا اين سنگ را از راه شما دور گرداند. يكى از ايشان گفت: خداوندا من پدر و مادرى داشتم، پير بودند و زن و فرزندان خورد هم داشتم و گوسفندان مى‏چرانيدم و شب از براى ايشان طعامى مى‏آوردم، اول پدر و مادر خود را سير مى‏كردم و آخر به فرزندان خود مى‏دادم يك شب دير برگشتم، وقتى آمدم كه پدر و مادرم به خواب رفته بودند، شيرى كه آورده بودم بر دست گرفتم نزديك سر ايشان ايستادم و اطفال من گريه مى‏كردند از شوق طعام و من نخواستم كه ايشان را بيدار كنم بالاى سر ايشان ايستادم تا صبح شد، خداوندا اگر اين كار را براى طلب رضاى تو كرده‏ام پس فرجى براى ما گشاى، سنگ اندكى دور شد كه آسمان را ديدند. پس ديگرى گفت: خداوندا من دختر عمويى داشتم، او را بسيار دوست داشتم، پس اراده كردم با او زنا كنم، او گفت: بايد صد اشرفى براى من بياورى تا راضى بشوم، پس من صد اشرفى براى او بردم و جاى خلوت رفتيم، او به من گفت: از خدابترس و مهر خدايى را به حرام بر مدار، من ترك كردم و برخواستم اگر اين كار را براى رضاى تو كردم، فرجى كرامت فرما، سنگ دورتر شد. مرد سومى گفت: خداوندا مى‏دانى كه من مرد كارگرى را اجير گرفته بودم كه نيم درهم به او بدهم و او مضايقه كرد او را از من نگرفت و رفت پس من مزد او را براى او زراعت كردم تا رسيد به يك هزار درهم و همه را به او دادم، خداوندا! اگر اين عمل من براى خشنودى تو كرده‏ام، آنچه از اين سنگ مانده است از جلو بردار. پس سنگ دور شد و آنها از غار بيرون آمدند. پس رسول صلى‏الله عليه و آله فرمودند: هر كس با خدا راست بگويد نجات پيدا مى‏كند(1). 📚حيوه القلوب ص 669 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📝 جهت وسعت رزق ☘هرگاه احساس کردید که امورات زندگی شما به کندی چرخش می کند برای وسعتش و یا دوست دارید دارای حشمت شوید و خواسته باشید محبت و قدرت ایجاد کنید و از همه بالاتر در صدد ایجاد امنیت برای خود و خانواده تان می باشید پس این آیه کریمه را ۶۶ مرتبه تلاوت نمایید؛ بخشی از آیه ۱۲۹ سوره توبه : «حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» تا به مقاصد خود دست پیدا کنید، این آیه دارای خاصیت های زیادی است، لااقل روزی۸بارخوانده شود.☘ 📚 هزار ویک ختم ص ۱۶۴ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ماجرای طلبه ای که زیاد نماز میخواند نقل از آیت الله یعقوبی. به درگاه تو ای پادشاه نآورده‌ام تحفه‌ای جز گناه . .امام علی علیه السلام: هيچ عملى نزد خداوند، محبوب تر از نماز نيست، پس هيچ كار دنيايى شما را در وقتنماز به خود مشغول ندارد 📚خصال، صفحه 621 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«أؤمن بأنَّ القادم سيمحي آثار السَّابق وأنَّ الله سيُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه.» ایمان دارم که آینده، اثر گذشته را از بین خواهد ‌برد و خدا آنچه را که به ما گذشت جبران خواهد کرد شبتون آروم💫 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
. خدایا ! شکرت ، که در اين صبح زيبا به من فرصت خلق كردن را دادى‌ 🌟 كمكم كن تا زيباترين ارتعاشات را در مسير رسالت و روياهایم را به جهان هستی ارسال كنم 🌟 معبودم ! اگر راهم اشتباه بوده و اگر انتخابم غلط بوده ودر این میانه به آن چیزی که میخواهم نرسیدم‌، هرگز ناراحت نیستم ، چون همیشه فرصت دوباره وازنوشروع کردن وتغییر مدار وجود دارد و از همه بالاتر " امید " به تو ♥️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 شیطان در پی پرتاب تیر خلاص است فردی کیسه‌ای طلا در باغ خود دفن کرده بود و بعد از مدتی یادش رفت کجا دفنش کرده. پس نزد مرد فهیم و فقیهی رفت. مرد فقیه گفت: نیمه‌شب برخیز و تا صبح نماز بخوان. اما باید مواظب باشی که لحظه‌ای ذهنت نزد گمشده‌ات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود.نیمه‌شب به نماز ایستاد و نزدیک صبح یادش افتاد کیسه را کجای باغ دفن کرده است. سریع نماز خود را به‌هم زد و بیل برداشت و به سمت باغ روانه شد. محل را کند و کیسه‌ها را در آغوش کشید.صبح شادمان نزد مرد فقیه آمد و بابت راهنمایی‌اش تشکر کرد. مرد فقیه گفت: می‌دانی چه کسی محل سکه را به تو نشان داد؟ مرد گفت: نه.فقیه گفت: کار شیطان بود که دماغش بر سینه‌ات کشید و یادت افتاد. مرد تعجب کرد و گفت: به خدا برای شیطان نمی‌خواندم. مرد فقیه گفت: می‌دانم، خالص برای خدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه را بدانی، دیگر او را رها می‌کنی. نزدیک صبح بود، لذت عبادت شبانه را ملائک می‌خواستند بر کام تو بچشانند که شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی. اگر یک شب این لذت را درک می‌کردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمه‌شب می‌رفتی. شیطان یادت انداخت تا نمازت را قطع کنی. چنانچه وقتی قطع کردی و رفتی طلاها را پیدا کردی، دیگر نمازت را نخواندی و خوابیدی.و اینجا بود که شیطان تیر خلاص خود را به سمت تو رها کرد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📝 آیه برای بطلان سحر ساحران 🌹اگر کسی با ایمان این آیه را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بر جماعتی خواند که به سحر مشغول باشند سحر ایشان کارگر نشد 📖آیه ۱۴۴ سوره آل عمران 🌹وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ🌹 📚خواص آیات قرآن کریم صفحه۴۲ ترجمه خوشه یی طباطبایی ✍ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ #پروفایل چند پروفایل زیبا تقدیم نگاه مهربونتون🌹💚 °🪴° *_🌿💜الــــــــهی..._* *_گناه میڪنیم ، توبه میڪنیم😔_* *_توبه میشـــڪنیم ،😔_* *_گناه میڪنیم و باز توبه😔_* *_🥀الهــــــــــی..._* *_🥀از این رفت و برگشت ها خســـته ایم😔_* *_ڪمڪ ڪن همیشه فقط_* *_به سمت تـــღــــو بیاییم_* *_اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّے وَ اَتُوبُ الیه اسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّے وَ اَتُوبُ الیه_ این دنیا محل گذره عزیزمن همه میان و میرن مهم اینه که خدا همیشه باهات باشه که هست… ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 سفارش علامه امینی مرحوم حجة الاسلام دکتر امینی چنین می نویسد : پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم آیة اللّه علاّمه امینی نجفی یعنی سال یکهزار و سیصد و نود و چهار هجری قمری، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم . او را شاداب و خرسند یافتم . جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم :پدر جان ! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما گردید ؟ گفتند : چه می گویی ؟ مجدّداً عرض کردم : آقاجان ! در آنجا که اقامت دارید ، کدام عمل موجب نجات شما شد ؟ کتاب الغدیر . . . یا سایر تاءلیفات . . . یا تاءسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام ؟ پاسخ دادند : نمی دانم چه می گویی . قدری واضح تر و روشن تر بگو ! گفتم : آقاجان ! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید . در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی ؟ مرحوم علاّمه امینی درنگ و تاءمّلی نمودند . سپس فرمودند : فقط زیارت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام . عرض کردم : شما می دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته . چه کنم ؟ فرمود : در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود شرکت کن . ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند . سپس فرمودند : پسرجان ! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن . مرتباً زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان . این زیارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو می باشد . . . و امید دعا دارم . آری ! علاّمه امینی با کثرت مشاغل و تاءلیف و مطالعه وتنظیم و رسیدگی به ساختمان کتابخانه امیرالمؤ منین علیه السلام در نجف اشرف مواظبت کامل به خواندن زیارت عاشورا داشتند و سفارش به زیارت عاشورا می نمودند و به این جهت خودم حدود سی سال است مداوم به زیارت عاشورا می باشم . نصیحت : شماره 9 ، ص 1 ، 25/5/72 . اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi