eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.8هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
17.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلید گم شده آرامش، اکثر انسانها حسن ظن به خداست اگر یقین کنی که خداوند حکیم است و همه چیز در دست اوست و جز خیر برای ما نمی‌خواهد، نگرانی معنایی ندارد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅خدانسبت به بنده هاش ازمادرمهربانتره در زمان حضرت موسے(ع) پسر مغروری بود ڪه دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود. پسر بہ اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفته بالای ڪوهے ببرد، تا مادر را گرگ بخورد. مادر پیر خود را بالای ڪوه رساند، چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت. بہ موسے(ع) ندا آمد برو در فلان ڪوه مهر مادر را نگاه ڪن. مادر با چشمانی اشڪ‌بار و دستانے لرزان، دست بہ دعا برداشت. و می‌گفت: خدایا! ای خالق هستے! من عمر خود را ڪرده‌ام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازه‌داماد، تو را بہ بزرگی‌ات قسم می‌دهم، پسرم را در مسیر برگشت بہ خانه‌اش، از شر گرگ در امان دار. ڪه او تنهاست. ندا آمد: ای موسے(ع)! مهر مادر را می‌بینے؟ با این‌ڪه جفا دیده ولی وفا می‌ڪند. بدان من نسبت بہ بندگانم از این پیر‌زن نسبت بہ فرزندش مهربان‌ترم. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺تسبيح جبرئيل عليه السلام: سُبْحانَ الدّائِمِ الْقائِمِ، سُبْحانَ الْقائِمِ الدّائِمِ، سُبْحانَ الْواحِدِ الاَْحَدِ، سُبْحانَ الْفَرْدِ الصَّمَدِ، سُبْحانَ الْحَىِّ الْقَيُّومِ، سُبْحانَ اللّه ِ وَ بِحَمْدِه، سُبْحانَ الْحَىِّ الَّذى لا يَمُوتُ، سُبْحانَ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ، سُبْحانَ رَبِّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ، سُبْحانَ الْعَلِىِّ الاَْعْلى، سُبْحانَهُ وَ تَعالى. هر كس اين تسبيح را هر روز تا يك سال بگويد، از دنيا نمى رود تا آنكه جايگاه خويش را در بهشت ببيند. 📙بحار الانوار : 84 / 6 ، مفاتیح الجنان /انیس الصادقی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨عارف عظیم الشان آيت‌الله حاج سيد حسين يعقوبي نقل مي‌كند: ‌ 🍂زماني كه در طالب‌آباد بودم، يك روز اندوه شديدي به خاطر فقر مادي و گرفتاري، به من دست داد و آن‌چنان ناراحت بودم كه چه‌بسا ادامه آن حالت، مرا از پاي درمي‌آورد. در آن حال، به قلبم الهام شد كه ذكر «يا رئوف، يا رحيم» را به تعداد معيني بگويم. بي‌درنگ مشغول شدم و همين كه ذكر به پايان رسيد، حالت بي‌نيازي و سروري در قلبم پيدا شد كه آشكارا مي‌ديدم ديگر گرفتاري ندارم و به كلي غصه از دلم برطرف شده، و آرامش پيدا كرده‌ام. شب بعد در خواب ديدم يك سكه طلاي بسيار زيبا به اندازه كف دست به من دادند و گويا كسي گفت: اين براي توست. آن را گرفتم و ديدم در حاشيه آن نوشته شده است: «الإمام الغريب، المسموم المهموم، علي بن موسي الرضا (عليه السلام).» متوجه شدم كه اين سكه صورت همان حالي است كه در اثر آن ذكر به من دست داده بود، ولي ارتباط آن با حضرت رضا (عليه السلام) برايم روشن نبود تا اينكه در روايتي ديدم اين ذكر از آن حضرت وارد شده و ايشان فرموده است: «پدرم در خواب به من فرمود: «اي فرزند! هروقت در امر شديدي گرفتار شدي، ذكر «يا رئوف يا رحيم» را زياد بگو». ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️سخنرانی استاد عالی 🎬موضوع: خدا رفیقمه ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
هر شب پنجرہ‌ های ملکوت آسمان بسوی قلبها گشودہ میشود الهی امشب! ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ قلبہای ما ﺑﺰﺩﺍی و نور ایمانت را در قلبهایمان جاری کن ... شبتان خوش 🌙 و سرشار آرامــــش🍂🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما امروزتون مبارک باد🌷 🌸سعی نڪن تو زندگی 🌺بهترین قطار‍‍ رو سوار شی 🌸سعی ڪن بهترین ایستگاه پیاده شی 🌺در دنیا فقط یڪ نفر وجود دارد 🌸ڪه باید از او بهتر باشید 🌺و آن ڪسی نیست جز گذشته خودتان... 🌸امیدوارم قطار زندگیتون 🌺همیشه از روی ریل های 🌸خوشبختی و شادی عبور کنه 🌺و لبخندتون همیشه پایدار باشه 🌸الهی روزتون سرشار از انرژی مثبت 🌺و تنتون سالم و دلتون غرق امید باشه صبحتون بخیر💙
✨﷽✨ ✍ احنف بن قیس نقل می کند: روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم طعام‌های مختلفی برای او آوردند که حتی نام برخی را نمی‌دانستم. پرسیدم: این چه طعامی است؟ معاویه جواب داد: مرغابی است ، که شکم آن‌را با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‌‏اند. بی اختیار گریه‏‌ام گرفت. معاویه با شگفتی پرسید: علّت گریه‏‌ات چیست؟ گفتم: به یاد علی بن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم.‌ آنگاه سفره‌‏ای مُهر و موم شده آوردند. از علی پرسیدم: در این سفره چیست؟ پاسخ داد: نان جو ، گفتم: شما اهل سخاوت می‏‌باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می‏‌کنید؟ علی فرمود: این کار از روی خساست نیست، بلکه می‏ترسم حسن و حسین‏، نان‌ مرا با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند. گفتم: مگر این کار حرام است؟ علی فرمود: نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد تا فقر مردم، باعث کافر شدن آنها نگردد و هر وقت که فقر به مردم فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست. 💥معاویه گفت: ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی‌توان انکار کرد. 📚 الفصول العلیه ، صفحه ۵۱ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍امام رضا عليه السلام: به خداوند گمان نيك ببر؛ زيرا خداى عزّوجلّ مى فرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويشم؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر بد باشد نيز مطابق همان گمانِ بد با او عمل كنم 📚الكافی جلد‏2 صفحه‏72 : 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
⚜ ذکر صالحین ⚜ ♦️ایت الله ناصری دولت آبادی: 🌹حاج آقا معین شيرازي كه از رفقای ما بود - خدا او را رحمت کند - این داستان را نقل میکرد. 🌹سیدي بسیار پاک وپدر عیال علامه طهرانی بود. ایشان می گفت: ما با یکی از تجار تهران كه ساکن تهران بود،‌ بسيار رفیق بودیم.آن شخص، تاجر فرش بود و علاوه بر آن، چند مزرعه در اطراف تهران داشت. 🌹 یک روز آمد گفت: حاج آقا! من داستان عجیبی دارم. 🌹مدتي قبل سراغ زمين‌هاي كشاورزي‌مان رفته بوديم. کشاورزها گندم‌ها را درو کرده و سهم هر کس را جدا کرده بودند. با كشاورزها دور هم نشستیم و داشتيم چايي میخوردیم. 🌹دیدیم یکي از این زنبور‌هاي قرمز بزرگ آمد و نشست روي گندم‌ها. و یک گندم برداشت و رفت. ما تعجب کردیم که یعنی چه؟ زنبور که گندم نمی خورد. زنبور، دنبال شیرینی مثل انگور، کشمش، شیره و امثال اين‌ها مي‌رود. 🌹گفتیم حتماً اتفاقی بوده است. طولي نکشید که دو مرتبه آمد و یک گندم ديگر برداشت و رفت. چهار، پنج تا گندم، يكي يكي برداشت و رفت. 🌹من گفتم: «یک سِری در این کار است. بروم ببینم قضيه چیست.» وقتی گندم بعدي را برداشت و رفت، من هم دنبال او رفتم. رفت پشت يک دیوار؛ من هم به آن طرف دیوار دویدم؛ ديدم به یک شکافی رفت که داخل ديوار بود. جلو رفتم و نگاه کردم؛ دیدم آن‌جا يک گنجشک کور است که وقتی صدای زنبور را شنید، جیک جیک کرد و دهان خود را باز کرد. این زنبور هم گندم را در دهانش گذاشت و برگشت. 🌹میگفت: دیگر در و دکان را تخته کردم، تا یک مقداری به خودم برسم. 🌹با خود گفتم: من خدای به این مهربانی دارم که این گنجشک کور را اینجا فراموش نمیکند؛ آيا من را فراموش میکند؟ ! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✅اخلاق ✍پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند : سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند : 1⃣ بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند. 2⃣ اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند. 3⃣ پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد. 📚 خصال ، ص ۱۴۵ ، ح ۱۷۲ . ‌ : 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚زره‏بافی حضرت داوود عليه‏السلام‏ امام صادق عليه‏السلام فرمود: خداوند به حضرت داوود عليه‏السلام وحى كرد: نِعم العَبدُ اَنتَ الّا اَنَّكَ تَأكُلُ مِن بَيتَ المالِ؛ تو نيكو بنده‏اى هستى، جز اين كه هزينه زندگى خود را از بيت المال تأمين مى‏كنى. حضرت داوود عليه‏السلام چهل روز گريه كرد، و از خداوند خواست كه وسيله‏اى براى او فراهم سازد كه از بيت المال مصرف نكند، خداوند آهن را براى او نرم كرد، او هر روز با آهن يك زره مى‏ساخت، و آن را میفروخت، به طورى كه در سال 360 زره بافت، و از بيت المال بى نياز گرديد. آرى، قبل از آن عصر، جنگجويان وقتى به جنگ مى‏رفتند، لباس‏هاى آهنى میپوشيدند كه پوشيدن اين لباس‏ها به خاطر سنگينى و انعطاف‏ناپذيرى، بسيار دشوار و خسته كننده بود. داوود عليه‏السلام كه به مسأله جهاد و دفاع، اهميت بسيار میداد، در اين فكر بود كه وسيله دفاعى رزمندگان در عين اين كه آن‏ها را حفظ مى‏كند، نرم و استفاده از آن آسان باشد. همين مطلب را از خداوند خواست. خداوند آهن را مانند شمع و موم براى داوود عليه‏السلام نرم كرد، و از اين موهبت كمال استفاده را در زره‏سازى نمود. روايت شده: روزى حضرت لقمان عليه‏السلام نزد داوود عليه‏السلام آمد، او مشغول درست كردن نخستين زره بود، لقمان سكوت كرد و چيزى نگفت، همچنان تماشا میکرد و مى‏ديد داوود عليه‏السلام از آهن مقدارى مى‏گيرد و با آن مفتول‏هاى باريك مى‏سازد، و آن مفتول‏ها را داخل هم میگذارد... لقمان همچنان منتظر بود ببيند كه داوود عليه‏السلام چه میسازد؟! تا اين كه داوود عليه‏السلام يك زره را به طور كامل ساخت و سپس برخاست، آن را پوشيد و گفت: به راستى چه وسيله دفاعى خوبى براى جنگ است. لقمان با صبر و تحمل بدون سخن گفتن دريافت كه داوود عليه‏السلام چه چيزى می‏بافته است، گفت: الصَّمتُ حِكمَة وَ قليل فاعِلُهُ؛ خاموشى حكمت است، ولى افراد خاموش اندكند. جلال الدين مولانا در كتاب مثنوى مى‏گويد: لقمان وقتى كه ديد داوود عليه‏السلام لباسى با حلقه‏هاى آهن میبافد تعجب كرد، می‏خواست بپرسد، با خود گفت: خاموشى و تحمل بهتر است انسان در پرتو تحمل زودتر به مقصود مى‏رسد. سرانجام بافتن آن تمام شد و داوود عليه‏السلام آن را پوشيد و به لقمان گفت: اين زره لباس نيكويى براى جنگ است. لقمان گفت: صبر نيز يار و پناه خوب، و برطرف‏كننده اندوه است: گفت لقمان صبر هم نيكو دمى است كو پناه و دافع هر جا غمى است صد هزاران كيميا حق آفريد كيميايى همچو صبر آدم نديد صبر گنج است اى برادر صبر كن تا شفا يابى تو زين رنج كهن‏ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi