eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا سلام آقای بی زائر سلام آقا سلام یا ایهاالباقر(ع) سلام آقا سلام هردل عاشق به قبرتو یا مولا یا ابالصادق(ع) غریب اقا غروب کربلا دیدی غریب اقا تنی رو زیر پا دیدی 🎙حاج محمد کمیل اللهم عجل لولیک الفرج 💠 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟ بقال گفت : دوازده دینار و سیب ده دینار … در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت . زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد : موز کیلویی سه دینار و سیب پنج دینار .. زن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست … که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود .. بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هر دو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد مرد بقال رو به مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم .. من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد … وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید … هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای الله چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده در برابر الله می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت .. !لذت برآورده نمودن حاجات دیگران را کسی نمی داند مگر آنکه آن را برطرف نموده باشد ! . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🍒مادامى که گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است؛ همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند. 🍒باد، باعث طراوتش میشود، آب، باعث رشدش میشود، و آفتاب، به او پختگی و کمال میبخشد. 🍒اما … به محض پاره شدن آن بند؛ و جدا شدن از درخت، 🍒آب، باعث گندیدگی؛ باد باعث پلاسیدگی؛ و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود! 🍒بنده بودن یعنی همین، یعنی بند به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در فساد ما مؤثر خواهند بود. 🍒پول، قدرت، شهرت، زیبایی…. تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅نماز را محترم بشمار ✍یکی از گناهان، استخفاف نماز یعنی سبک شمردن نماز است. یعنی چه؟ یعنی وقت و فرصت دارد، می‌تواند نماز خوبی با آرامش بخواند ولی نمی‌خواند. نماز ظهر و عصر را تا نزدیک غروب نمی‌خواند، نزدیک غروب که شد یک وضوی سریعی می‌گیرد و بعد با عجله یک نمازی می‌خواند و فوراً مهرش را می‌گذارد آن طرف؛ نمازی که نه مقدمه دارد نه مؤخره، نه آرامش دارد و نه حضور قلب. طوری عمل می‌کند که خوب دیگر این هم یک کاری است و باید نمازمان را هم بخوانیم. این، خفیف شمردن نماز است. این‌جور نماز خواندن خیلی فرق دارد با آن نمازی که انسان به استقبالش می‌رود؛ اول ظهر که می‌شود با آرامش کامل می‌رود وضو می‌گیرد،‌وضوی با آدابی، بعد می‌آید در مصلّای خود اذان و اقامه می‌گوید و با خیال راحت و فراغ خاطر نماز می‌خواند. «السّلام علیکم» را که گفت فوراً در نمی‌رود، مدتی بعد از نمازْ با آرامش قلب تعقیب می‌خواند و ذکر خدا می‌گوید. این علامت‌این است که نماز در این خانه احترام دارد. 💥نمی‌گویم نماز بخوانید: بالاتر از نماز خواندن، محترم بشمارید. اولًا برای خودتان در خانه یک مصلّایی انتخاب کنید (مستحب هم هست) یعنی در خانه نقطه‌ای را انتخاب کنید که جای نمازتان باشد، مثل یک محراب برای خودتان درست کنید. اگر می‌توانید (همان طوری که پیغمبر اکرم یک مصلّی و جای نماز داشت) یک اتاق را به عنوان مصلّی انتخاب کنید. اگر اتاق زیادی ندارید، در اتاق خودتان یک نقطه را برای نماز خواندن مشخص کنید. یک جانماز پاک هم داشته باشید. در محل نماز که‌می‌ایستید، جانماز پاکیزه‌ای بگذارید، مسواک‌داشته باشید، تسبیحی برای ذکر گفتن داشته باشید. وقتی که وضو می‌گیرید، اینقدر با عجله و شتاب نباشد 📚 مجموعه‌آثاراستادشهیدمطهری، ج۲۳، ص: ۵۱۱ ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنویسید به دیوار سکوت عشـــــق سرمایه هر انسان است بنشانید به لب ، حرف قشــنگ حرف بد وســـــــوسه شیطان است. و بدانید که فردا دیـــــــــر است و اگر غصه بیاید امــــــروز تا همیشه دلتان درگیر است. پس بسازید رهـــی را که کنون تا ابــــد سوی صــــــــداقت برود و بکارید به هر خانه گلــی که فقط بوی محبــــــــــت بدهد ✍ ❌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا 🙏 ❤ دلیل آرامشم❤️ به چه تشبیه کنم ❤️ نام تـو را❤️ خدایا🙏❤️ ساده تر می گویم❤️ تـو❤️ تـمامیت❤ احساس منـی❤ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
✨﷽✨ ✅چرا در میان رزمندگان این‌قدر چراغ معنویت روشن بود؟ 1⃣خوف، کلید رابطۀ عاشقانه با خدا! 2⃣خوف از خدا؛ ثمرۀ باور کردن عظمت خدا اول باید عظمت خدا را باور کنی و آن را در دل خودت بیاندازی. اول باید از خدا حساب ببری، بعد کم‌کم خوف از خدا هم در دل تو می‌نشیند. در این صورت، کم‌کم خوف از خدا برایت شیرین و لذت‌بخش می‌شود و این خوف، کلید رابطۀ عاشقانه با خداست! می‌دانید چرا در دوران جبهه و جنگ‌ و در میان رزمندگان این‌قدر چراغ معنویت روشن بود؟ چون در آنجا مرگ جلو آمده بود و راحت احساس می‌شد، مرگ هم هیبت خدا را به دل انسان می‌افکند. به رزمندگان می‌گفتند: «نزدیک شدن به شب عملیات، یعنی نزدیک شدن ملاقات با خدا، می‌فهمید این یعنی چه؟» یک‌دفعه‌ای خشیت خدا در دلشان می‌نشست، و وقتی که خشیت خدا در دل بنده‌ای نشست، خدا بنده نازنینش را در آغوش می‌گیرد و نوازش می‌کند. حتماً دیده‌اید مادری که بچه‌اش ترسیده است، سریع او را بغل می‌گیرد و نوازش می‌کند، خداوند هم مانند همان مادر، وقتی ببیند بنده‌اش از او حساب می‌برد، شروع به نوازش کردن می‌کند که «بندۀ من نترس!» و سریع مهر خودش را در دل بنده‌اش خواهد گذاشت و محبتش را به او می‌چشاند. به این می‌گویند رابطه عاشقانه با خدا، که کلیدش در خوف است. در روایت فرمود «مؤمن را چیزی جز خوف از خدا اصلاح نمی‌کند.‏» البته الان بحث ما هنوز به خوف نرسیده، فعلاً بحث ما این است که کمی از خدا حساب ببریم و کمی عظمت خدا را باور کنیم. 📚 بخشی از کتاب "چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟" اثر علیرضا پناهیان ↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✿••• زیارت امام حسین علیه السلام ↻ دو نفر فاضل در کربلا با هم رفیق بودند ، یکی از آنها فوت کرد ، رفیق دیگر شبی او را در خواب دید و وقتی خواست با او دست بدهد شست او را گرفت و گفت : بگو ببینم برای تو چگونه گذشت؟ ♡گفت : مامور نیستم بگویم چون شخصی که فوت شده بود به حضرت عباس(ع) خیلی اخلاص داشت، دید نمیگوید ♡گفت : به نیابت تو یک دفعه حضرت عباس(ع) را زیارت میکنم آن رفیق مرده گفت : از سه چیز امید نجات هست↯↯ ✨یڪی زیارت حضرت سیدالشهدا( ع) ✨یڪی گــریه ڪــردن برای ایــــشان ✨ و دیگری مماشات ڪردن با مردم 📚کرامات حضرت عباس علیه السلام،ص177 💠 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‌ به گورستان گذر کردم کم و بیش بدیدم حال دولتمند و درویش نه درویشی در آنجا بی کفن ماند نه دولتمند بُرد از یک کفن بیش . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅ داستان واقعی ✍خانم مؤمن و پرهیزکاری بود، به کسالتی مبتلا شده بود که به توصیه پزشک باید چند روزی را در بیمارستان می ماند، آنجا در بیمارستان همچنان که بستری بود با مولایش صحبت می کرد، درد و دل می کرد، با همان زبان مادری از حضرت میخواست برای یکبار هم که شده به عیادتش بروند... زمان ترخیصش فرا رسید، به او پزشک معالجش گفت چند روزی هم در منزل استراحت کن و فعالیتی انجام نده تا بهبودی کامل، او اما دلش شکسته بود، شکسته بود که چندین شب مولایش را صدا زده بود و پیغامی از طرف امام زمانش نیامده بود، به خانه اش رسید و طبق دستور پزشک استراحت می کرد... دلتنگی روزهای قبل هنوز در دلش بود، در همان حال و هوای امام زمان، ناگهان دید جوان زیبارو و با ابهتی را در کنارش، شناخت مولا را، حضرت به گرمی و ملایمت با او سخن می گفتند، فرمودند : «مارا ببخشید، نتوانستیم در روزهای بستری شدنتان به دیدارتان بیائیم»... از عذرخواهی مولا کمی خجالت زده شد، آمد حرف حضرت را قطع کند که آخر آقا جان این چه حرفی است... که مولا ادامه دادند: «محیط بیمارستان مناسب حضور ما نبود و نیامدیم، اینجا آمدیم به عیادت شما... 🌸 قربانشان رَوَم مولا آنقدر تواضع دارند که انگار نه انگار حیاتِ همه ی ما به وجود مبارکشان بستگی دارد، مهربانی را از جدّ بزرگوارشان پیامبر رحمت به ارث بردند، آقا منزل خانم متدین را مناسب دیده و به عیادت بانوی پرهیزکار تشریف برده بودند، کاش ای کاش خانه های ما هم آنچنان باشد که امام زمانمان رغبت کنند شبی را به خادمی شان بگذرانیم شنیده ام که نظر میکنی بحال ضعیفان تَبم گرفت و دلم خوش در انتظار عیادت 📚ملاقات با امام زمان عج ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ _______________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍امام علی(علیه السلام) زندگی دو روز است، روزى به سود تو، و روزى به زیان تو است، پس آنگاه که به سود تو است به خوشگذرانى و سرکشى روى نیاور، و آنگاه که به زیان تو است شکیبا باش 📚 حکمت ۳۹۶ 💠: 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌱🕊 ⭕️👈حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃 بوقلمونی، گاوی بدید و گفت: در آرزوی پروازم، اما چگونه، ندانم. گاو پاسخ داد: گر ز تاپاله من خوری، قدرت بر بالهایت فتد و پرواز كني...... بوقلمون خورد و بر شاخی نشست! تیراندازی ماهر، بوقلمون را بر درخت بدید، تیری بر آن نگون بخت بینداخت و هلاكش نمود... شاید با خوردن هر گندی به بالا برسید، اما مطمئن باشید كه در بالا نخواهید ماند!.!.!.!.! 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر انبوه درختان (و باغها) قلم، و دريا مركب، و تمام جنّيان حسابگر، و تمام انسان ها نويسنده باشند قادر به شمارش فضائل علي بن ابي طالب نخواهند بود 📚مناقب امام علی (ع) ج۱, ص۵۵۷ هر چند علی خلاصه ی قرآن است سرمایه جاودانه ی ایمان است ای مرد ! خدا مخوان علی را ، شرک است او اسوه بندگی ست ، او انسان است 💠: 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅حکایت جوان خدا ترس ✍سلمان یکی از یاران پیامبر ص تعریف کرده : روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشت. جوانی نقش زمین شده بود و مردم دورش را گرفته بودند. سلمان از گرمای کوره ها، عرق از پیشانی اش سرازیر بود. هر کس درباره جوان سخنی می گفت.یکی می گفت: دچار تشنج شده است. دیگری می گفت: جن زده شده است. سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او چشم خود را از هم گشود و گفت: من هیچ کسالتی ندارم، ولی اینان گمان می کنند بیمارم. با شگفتی پرسید: پس چرا از حال رفتی و بر زمین افتادی؟ گفت: از بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خدا انداخت 🔥که فرمود: ((و لهم مقامع من حدید)) حج/21 یعنی: و برای دوزخیان، گرزهایی آهنین است. 📚ترجمه تفسیر المیزان ج۱۶ ص۳۹۹ ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ __________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🕋 ❤️ اللهﷻ: ⭐️و چون بیمار شوم اوست که مرا درمان می بخشد ❤️🌸🌸🌸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🍂 ♦️دختر یکی از دهقانان برای اقرار به گناه و طلب آمرزش نزد کشیش رفت و با ترس و لرز گفت: گناه بزرگی کرده‌ام و از گفتن آن خجالت میکشم. کشیش گفت: خداوند بخشنده است و هیچ خجالت نکش، بگو ببینم چه گناهی کرده‌ای؟ دختر گفت: یک سبد سیب دزدیده‌ام. کشیش گفت این‌که گناه بزرگی نیست! به اندازه تعداد سیب‌ها استغفار کن و توبه کن تا گناهت آمرزیده شود. دختر گفت: اما یک سبد سیب را از باغ کشیش دزدیده‌ام. کشیش تکانی خورد و گفت: پس گناهت به این راحتی ها بخشوده نمیشود! باید علاوه به توبه و استغفار ده سکه هم به کلیسا بپردازی... 😐 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
"خیرخواهی شیطان" مَردی هر روز هزار بار شیطان را لعنت فرستادی روزی خوابیده بود. شخصی بیدارش کرد و گفت بیدار شو، اکنون این دیوار فرو می‌ ریزد. مرد گفت: تو کیستی که چنین با من مهربانی می‌ کنی؟ گفت: من شیطانم! مرد گفت: چگونه ممکن است؟ من تو را هر روز هزار بار لعنت می‌ کنم! شیطان گفت: این برای آن است که مقام شهیدان را نزد خداوند می‌ دانم و ترسیدم که تو نیز زیر این دیوار از ایشان شوی... 📙 ✍ ❌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚من کور هستم روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت. نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد؛تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمی توانم آن را ببینم . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
☯ﺣﺎلماﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ‌شود ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ، ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ، ﺑﺮﺍﯼِ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼِ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ... بخیر 🌹☀️
📚شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن وقتی امام علی(علیه السلام) شعر فارسی می‌گویند.. اهل شعر و ادب بود، زلفش گره خورده بود به علی بن ابی طالب علیه السلام، در عالم شاعری و مشتی گری اش شعری برای مولا جان گفته بود: حاجب اگر محاسبه حشر با علیست من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن همان شب در عالم رویا مولا علی بن ابیطالب (ع) به خوابش آمد و فرمود: اگر چه محاسبه در دست ماست اما اگر اجازه بدهی من بیت آخر شعرت را اصلاح کنم! حاجب عرض کرد: یا مولا شعر برای شما و در مدح شماست! مولا دوباره عرض کردند: پس بیت آخرت را اینگونه بنویس: حاجب یقین محاسبه حشر با علیست شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن با خودمان عهد ببندیم، که در چنین روز و شب های مبارک، بخاطر همان نگاه مظلوم و زهرایی امام زمانمان، به حرمت مقام مولا جانمان امیرالمؤمنین(ع)؛ کمی از گناه فاصله بگیریم.. آخ که چقدر دنیایت زیبا می شود وقتی امام زمانت نامه ی اعمالت را می بینند و لبخند رضایت بر لبانشان نقش می بندد. 📚برداشتی آزاد از کتاب شریف شیخ صدوق . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✍ مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت. شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد. ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است. شیخ گفت: روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم. زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی، خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست. 💫 مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ______________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
ﺭﻭﺯﻱ ﻣﺮﺩﻱ ﻓﻘﻴﺮ، ﺑﺎ ﻇﺮﻓﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ، ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ، ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺗﺒﺴﻤﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻴﻜﺮﺩ، ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻨﺎﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻌﺎﺭﻓﻲ ﻧﻜﺮﺩ . ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ . ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﺋﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ !! ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻡ؟ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻠﺨﻲ واکنشی ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﻮﺩ . " ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺯﯾﻦ ﺃﺧﻼﻗﻨﺎ ﺑﺎ ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﺑﺤﻖ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻟﻪ " ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺸﮑنیم. ✍ ❌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚حکایت پند آموز برتری هنر بر ثروت حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است، اگر هنرمند تهيدست گردد، غمى نيست زيرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مايه ثروت است، او هر جا رود از او قدرشناسى كنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دريوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد. 🦋🧚‍♀🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✍روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر. مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور مکن. در این هنگام خدای برترین به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ. 📚محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج۱ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ____________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹 امام هادی (علیه السلام) آزردن و نافرمانى [پدر و مادر]، ندارى مى ‏آورد و به خوارى مى ‏كشاند. 📚 بحارالأنوار ج ۷۱ ، ص ۸۴ 💫به دلها آمد شوق دمادم 💫مدیحه خوان شد تمامِ عالَم 💫میخوانم آیه ی نور و تبارک . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📝 عبدالله مبارک به حج رفته بود، وقتی در خواب دید که فرشته ای به او گفت :از ششصد هزار حاجی کسی حاجی نیست، مگر علی بن موفق کفشگری در دمشق که به حج نیامد. عبدالله به دمشق رفت و علی بن موفق را دید که پاره دوزی(پینه دوزی، تعمیر ووصله کردن کفش های خراب و پاره) میکند پرسید چه کردی با اینکه امسال به حج نرفتی از میان همه حجاج فقط حج تو پذیرفته شد، گفت سی سال بود تا مرا آرزوی حج بود واز پاره دوزی سیصد درهم جمع کردم وامسال عزم حج کردم، تا روزی سرپوشیده ای که در خانه است (همسر وعیال)حامله بود، از خانه همسایه بوی طعام می آمد، مرا گفت :برو وپاره ای از آن طعام بستان، من رفتم، همسایه گفت بدان که هفت شبانه روز بود که اطفال من هیچ نخورده بودند،امروز خری مرده دیدم. پاره ای از آن جدا کردم و طعام ساختم. بر شما حلال نباشد. چون این بشنیدم آتشی در جان من افتاد. آن سیصد درم برداشتم و بدو دادم و گفتم نفقه اطفال کن که حج ما این است. تذکره الاولیا ای قوم بحج رفته کجایید کجایید معشوق همینجاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید ✍ ❌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شنیدنی آیت الله حق شناس از تاثیر فوق العاده ذکر «یاحسین» 💠این کلیپ را به همه محبین اهل بیت بخصوص جوانان برسانید 💠 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi