✍✍✍
#تلنگر
🌸🌿از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت
خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن
و از من بخواه تا به تو بدهم
🦋با خود فکر کرد و فکر کرد
اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم
خداوند به او داد
اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم
خداوند به او داد
اگر ... اگر ....
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود
😢از خدا پرسید حالا همه چیز دارم
اما باز هم خوشبختی را نیافتم
خداوند گفت باز هم بخواه
گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم
گفت بخواه که به عشق من همه را دوست بداری
بخواه که دیگران را به یاد من کمک کنی
بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی
و او دوست داشت و کمک کرد
و لبخند خداوند را دید
رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست
در نگاه و لبخند تو😍😍
✍ @hekayate_quran
✍امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:
(روز قيامت) زن زيبا را كه به خاطر زيبايي اش در فتنه افتاده است، و فريب زيبائي اش را خورده (و به بي حجابي و بي عفتي و گناه آلوده شده)، براي حساب مي آورند. پس به خدا مي گويد، خدايا، تو خود مرا زيبا خلق كردي و به سبب آن در فتنه افتادم.
پس حضرت مريم - سلام الله عليها - را حاضر مي كنند و ندا داده مي شود: آيا تو زيباتري يا مريم؟ ما او را در نهايت زيبائي آفريديم، امّا او گناه نكرد ...
📚کافی ج۸ ص۲۲۸
✍ @hekayate_quran
.
✍همنشین حضرت داوود(ع)
حضرت داوود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! همنشین مرا در بهشت به من معرفی کن و نشان بده. خداوند فرمود: مَتّی (پدر حضرت یونس) همنشین تو در بهشت است. داوود اجازه خواست به دیدار متّی برود، خداوند به او اجازه داد. او با فرزندش سلیمان به محل زندگی متی آمدند. خانه ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده بود. پرسیدند: متی کجا است؟ گفتند: در بازار است. هر دو به بازار آمدند و از محل او پرسیدند. در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. به سراغ او رفتند. عده ای گفتند: ما هم منتظر او هستیم. داوود و سلیمان به انتظار دیدار و نشستند و او در حالی که پشته ای از هیزم بر سر داشت. مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او بر زمین نهادند. متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت: چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می خرد؟ یکی از حاضران هیزم را خرید. داوود و سلیمان به او سلام کردند. متی آن ها را به منزل خود دعوت کرد و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد، سپس آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود، آن گاه آتش افروخت و مشغول پختن نان شد. در آن حال با داوود و سلیمان به گفت و گو پرداخت تا نان پخته شد. مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت و کمی نمک بر آن پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد و دو زانو نشست و همگی مشغول خوردن آن شدند. متی لقمه ای برداشت، وقتی خواست آن را در دهان بگذارد گفت: بسم الله و هنگامی که خواست ببلعد گفت: اَلْحَمْدُلِلَّه و این عمل را در لقمه های بعدی نیز تکرار کرد، آن گاه با نام خدا کمی آب میل کرد و هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد، خدا را ستود و گفت: الهی! چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و درباره اش احسان نمودی؟ چشم بینا، گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و نیرو دادی تا توانستم نزد درختی آن را نه، کاشته ام و نه در حفظ آن کوشش نموده ام بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و کسی را فرستادی که آن را از من خرید و با پول آن، گندمی خریدم که آن را نکاشته بودم و آتش را مسخرم ساختی تا با آن نان بپزم و با میل و رغبت آن را بخورم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا! تو را سپاسگزارم. پس از آن، مدتی گریست. در این موقع داوود به فرزندش سلیمان فرمود: فرزندم! بلند شو برویم، من هرگز بنده ای مانند این شخص ندیده بودم که نسبت به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد. داستان های بحار، ج 4، ص 214 -218 ✍
✍ @hekayate_quran
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عجایب خلقت
متولد شدن نوزاد ۸۰ ساله انسان در هند !
نوزادی که در زمان تولد هشتاد سال دارد !
اللهاکبر💚
✍ @hekayate_quran
👌#بسیار_زیبا
⚜کوری در محشر⚜
یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد .
ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است .
📔داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب.ص: 292
✍ @hekayate_quran
✍
✅ حقیقت
#انشاءالله
#باذنالله
#بحولالله
#ماشاءالله
#معاذالله
📗در قرآن :
⚜【 انشاءالله】
🔶 برای کارهایی است که انسان،
قصد انجام آن را دارد.
اما در برخی جاها نباید انشاءالله گفت.
مثلا وقتی از کسی قرض میگیریم نباید بگوییم انشاءالله پس میدهیم چرا که اگر قرض را ندهیم میگوییم خدا خواست من نتوانم قرض را پس بدهم، باید در چنین جایی گفت بحولالله در فلان تاریخ پس خواهم داد، یا در پیمانها و سایر عقود مالی باید بحول الله گفت.
آیه 23 سوره کهف:
«لَا تَقولُنَّ لِشَیٍ اَنّٖی فاعِلٌ ذٰلِکَ غَدًا اِلّا اَن یَشاءَالله» هرگاه خواستی کاری را در فردایی انجام دهی نگو که این کار را انجام میدهم مگر آنکه بگویی اگر خدا خواست.
⚜【 باذنالله 】
🔶 برای اموری در قرآن استفاده شده است که آن امور انجام یا انجام ندادنش فقط دست خداست و انسان حق ورود به آن را ندارد مگر خداوند اجازه فرماید.
در آیهالکرسی میفرماید:
منْ ذَاالَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلّٰا بِاِذْنِه
کیست در نزد خدا بدون اجازه او شفاعت کند
پس دقت کردیم، چون امر شفاعت فقط مخصوص خداست و در این آیه تحقق شفاعت را «باذنه» (اجازه خودش) فرموده است
⚜【 بحولالله 】
🔶 وقتی که خداوند انجام امری را بر بشر خواسته است و او برای شروع یا ادامه کار باید از او مدد بخواهد. مثال: در نماز وقتی بلند میشویم خدا نماز خواندن را بر ما خواسته است برای ادامه این خواست خداوند از او طلب کمک و استعانت میکنیم چرا که خواست خدا به تنهایی شرط کافی نیست و باید از شروع تا پایان ماموریت کمکمان کند.
⚜【 ماشاءالله 】
🔶 جایی که قدرتی از خدا و عظمت او را میبینیم مثال کوه بزرگی یا انسان زیبایی، باید بگوییم ماشاءالله یعنی ببین خدا چه عظمت و زیبایی، خواسته است بر این کوه یا انسان. یعنی این لطف خداست.
⚜【 معاذالله 】
🔶 یعنی پناه میبرم به خدا از شر خودم، از شر انسانها و شیطان و همه چیزی که مرا ممکن است منحرف کنند. دقیقا کلمهای که حضرت یوسف در مقابل زلیخا گفت. نگفت اعوذبالله، چون این جمله ناقص است. پناه میبرم به خدا از چه چیز؟؟ وقتی گفت معاذالله چون هم شیطان تهدیدش میکرد و هم نفس خودش و هم نفس زلیخا و نقشههای او و....
••✾🌻🍂🌻✾••
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طواف کعبه توسط پرندگان سفید....
🕋وقتی کعبه رو خلوت میکنن اما پرنده ها نمیذارن بدون زائر بمونه ... طواف پرندگان بر فراز کعبه ... انگار قصه اباییل دوباره میخواد تکرار بشه ... شایدم دور یوسف زهرا(س) میگردن ... رفقا به خدا یه خبرایی هست...
#خبر آمد خبری در راه است
✍ @hekayate_quran
.
✍ماجرای بهشت شداد (حتما بخونید)!!!
بهشت شداد و هلاکت او قبل از دیدار بهشت خود : در عصر حضرت هود (ع) مردی بود به نام عاد، که دو فرزند آورد یکی شدید و دیگری شداد. عاد از دنیا رفت، شداد و شدید با قلدری جمعی را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، شدید از دنیا رفت، و شداد تنها شاه بیرقیب کشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت. این خاندان هفتصد سال سلطنت کرده و اهل علم و دانش مخصوصآ علاقه مند به تاریخ و کتاب و اخبار گذشته گان بودند و مغرب و مشرق زمین را مسخر خود کرده و امپراطوری بزرگی تشکیل دادند و در حقیقت شداد کرسی لمن الملکی (پادشاهی) میراند. حضرت هود (ع) مأمور شد او را دعوت به توحید نماید. هود (ع) نزد شداد رفت و آمده است که هفتصد هزار امیر در دستگاه فرمانروایی او مشغول به انجام وظیفه بودند. هود گفت: ای شداد، خدایت به تو هزار سال عمر داد که هزار گنج نهادی، هزار زن بگرفتی، هزار لشکر شکست دادی، اگر هم اکنون به خدای من ایمان بیاوری فرموده است که روز قیامت از تو بازخواستی نکنم و تو را به بهشت خواهم برد. هود به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود ـ علیه السلام ـ بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شداد گفت اینکه چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروی هود ـ علیه السلام ـ باز داشت. شداد گفت: ای هود! آن بهشتی که تو مرا دعوت به آن میکنی، در همین دنیا میسازم تا بدانی که مرا به بهشت خدای تو حاجت نیست. منطقه حکومت شداد ترکیه، هندوستان و سند، روم، حبشه، سقلاب بود که مرکزش در دمشق قرار داشت. همانجا دستور داد باغ ارم و بهشت شداد را ساختند و قرآن از آن چنین یاد کرده: « آوینا الی ربوة ذات قرار و معین» ترجمه: و آن دو را در سرزمین مرتفعى که جاى زیستن و داراى آب جارى بود، جاى دادیم (مومنون، 50). شداد به دمشق آمد قهرمانان را خواست هزار پادشاه زیر فرمان او بودند هر امیری سه هزار مرد قدرتمند داشت به آنها فرمان داد زمینی را انتخاب کنند که خاکش خوش بو باشد و زمینی هموار تا بهشتی در آنجا بر پا نماید. آنان مهندسی را با سیصد نفر انتخاب کردند و ده سال میگشتند تا جایی را در ارضی مغرب هموار و مناسب پیدا کردند 40 در 40 فرسخ. هزار امیر خود را مأمور ساخت آن بنا کرد، هر امیری صد مرد استاد و معمار جمع کرد و با هر استادی هزار شاگرد و کارگر بود. سیصد هزار کارگر جمع شدند و زمین را کندند تا به آب رسیدند 40 گز به عمق فرو رفتند و از آنجا با سنگ مرمر بنا کردند و برای بنای آن دستور داد خزینه های روی زمین را بر چهارپایان بار کردند و از زر و سیم و جواهر از مشرق تا مغرب هر چه طلا و نقره و جواهر بود آوردند و خشتهای طلا ساختند و ستونهای نقره مکلل به جواهر و روزی چهل خروار طلا و نقره برای ساختن بهشت شداد مصرف میکردند. سیصد سال طول کشید که سیصد هزار نفر در روزی چهل خروار طلا و نقره صرف بنای بهشت شداد میکردند تا بوستانی حاضر شد و هزار قصر در آنجا آراست که از طلا و نقره و زمرد سبز بود و در میان هر قصری سرایی بنا کردند از زبرجد و زمرد و چهار صفحه و چهار ستون بر پا کردند تا ارم ذات العماد که در دنیا نظیر نداشت به وجود آمد. ستونهای بهشت شداد به شهادت قرآن در دنیا بی نظیر بود، درختانی در کنار نهرهای جاری بنا کردند که از طلا و نقره ساق و شاخ و برگ و میوۀ آن ساخته شده بود. یاقوت سرخ در سر شاخه ها، زیبندگی و فریبندگی مخصوصی داشت. آنگاه گفت: مشک و زعفران و عنبر به جای خاک کف باغ ریختند و در نهرها جواهر پاشیدند، به جای سنگ، گوهر و مرجان در حوض ها و جوی ها ریختند. و شیر و انگبین در میان هر جویی در مجاری جاری ساختند. چنانکه به هم مخلوط نشوند و بالای دیوارهای آن بهشت، سیصد گز ارتفاع بود که یک خشت از طلا و یک خشت از نقره کنگره های آن را تشکیل میداد. مروارید فراوان به کنگره های آن آویختند. آنگاه دستور داد چهار میدان در چهار طرف آن ساختند که در هر میدانی سه هزار کرسی زرین( مبل طلا ) نهادند و خانه ها آراستند تا برای بهره برداری حاضر گردید. پس از سیصد سال در دنیای آن عصر، نه طلا و نه نقره و نه جواهر نزد کسی نماند مگر آنکه همه را در بهشت شداد مصرف کردند. تا آنجا که دو گرم طلا در گردن دختری بود آن را به زور گرفتند و آن طفل سر بلند کرد و گفت: خدایا داد من را از این ستمگران بگیر. برای افتتاح بهشت شداد، دختران خوب روی و خوشگل و مانند پیش آهنگان امروز آراستند و غلامان و فرزندان خوش هیکل را جمع نمودند و به میدان آن بهشت فرستادند تا در افتتاح آن سان ببینند و از برابر آنها بگذرد و داخل بهشت شود. شداد با یک غلام که منتخب خودش بود، به بهشت نهاد، چون نزدیک درب بهشت رسید، شخص با هیبتی را دید؛ بر خود لرزید و گفت:
.
تو کیستی؟
جواب داد:
ملک الموت هستم! گفت: برای چه کار آمده ای؟ فرمود: آمده ام جان تو را بگیرم. شداد گفت: یک لحظه امان بده تا یک لقمه از آن غذا میل نمایم. جواب شنید: رخصت ندارم. شداد، درحالیکه یک پا در رکاب داشت و پای دیگرش در زمین بود قبض روح شد و بانگی بر تمام آن دختران و پسران که در بهشت بودند زد و همه بر خود لرزیدند و جان دادند؟!! « هل تحس منهم من احدآ و تسمع لهم رکزا» ترجمه: آیا کسى از آنها را مى یابى یا [کمترین ] صدایى از آنها مى شنوى؟( مریم، 98). این بهشت بی صاحب بدان حال باقی ماند بود و نه مالک و نه مملوکی از آن بهره گرفت.
✍ @hekayate_quran
امام على عليه السلام :
از زشت ترين ستمها ، ستم كردن به مردمان بزرگوار است
مِن أفحَشِ الظُّلمِ ظُلمُ الكِرامِ
غررالحكم حدیث 9272
📌📌📌📌
چقدر این تصویر تلخه . . .
کسانی که دستکش های خودشون یا هر گونه زباله رو روی زمین می اندازند اگه پدر خودشون هم باشه کاری می کنند که خم شه و دستکش های رها شده رو اینجوری از روی زمین جمع کنه؟؟
••✾🌻🍂🌻✾••
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای شاه خراسان💚
واکن گره از کار من
#استوری
✍ @hekayate_quran
خانه-جن-hekayate_quran(6).mp3
4.66M
🎧 #داستان صوتی
😱 (خانه جن 10)
✍ ناصر کبیرزاده
🎙 گوینده: محسن فاضلی
#داستان_صوتی_خانه_جن
قسمت ۱۰
با پارت های جالب بعدی همراه ما باشید😊
شبتون بخیر💚🌹
✍ @hekayate_quran