eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
986 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 ⚠️ #تــݪنگـــرامــروز دلخوری؟ قهری؟حال دلت خوب نیست؟ #غـــــــرور و بزار کنار!! دست دراز کن برای #آشتی بهت قول میدم لبخـــند خدا رو حس میکنی لبخندی ڪه کارش خوب ڪردن حال دله!!☺️ 👉 @hemmat_channel
🌹 خاکریز خاطرات (چرا بیدارم کردی؟ خواب حورالعین می‌دیدم!) ✅ یکی دو روز بعد از عملیات کربلای۸ خط را از گردان حضرت معصومه(سلام‌اللَّه‌علیها) تحویل گرفتیم. 🔶 دسته ما در کمین مستقر و نوبت نگهبانی بچه‌ها مشخص شد. من پست ساعت ۶-۴ بودم. چند دقیقه‌ای از ساعت ۶ گذشت و پست بعدی نیامد. به سنگر رفتم، دیدم پست بعدی خواب خواب است! بیدارش کردم، خیلی ناراحت شد و گفت: چرا بیدارم کردی، داشتم خواب حورالعین می‌دیدم! ♦️ با اصرار زیاد خوابش را تعریف کرد. گفت: دو تا حورالعین را دیدم که داشتند خانه ای بزرگ را سیاه پوش و تزیین می‌کردند گل و آیینه و شمعدان گذاشته بودند. پرسیدم این خانه را برای چی تزئین می‌کنید؟ گفتند این خانه را برای تو آماده می‌کنیم قرار است در اینجا زندگی کنی. 💥 چند دقیقه‌ای بیشتر از رفتنش نگذشته بود که صدای انفجاری سنگر را لرزاند و گرد و غبار همه جا را فراگرفت. یکی از بچه‌ها بیرون رفت تا ببیند چه اتفاقی افتاده. 🔺 بعد از چند لحظه برگشت و در حالی که دستش پر از خون بود و از شدت بغض قدرت حرف زدن نداشت، گفت: «سید» و افتاد. سنگر نگهبانی در اثر اصابت توپ مستقیم خراب شده بود. 🌷 سید سر در بدن نداشت و تا کمر در خاک مدفون شده بود، خون از رگهای گردنش می‌جوشید. 📝 صادق ذوالقدر رسید و جیب سید را باز کرد. در صفحه اول تقویم سید نوشته شده بود: ‼️《شهید سید حسین حسینی، تاریخ شهادت ۶۶/۰۱/۲۱ پایین آن را امضاء کرده و تاریخ زده بود ۶۶/۰۱/۰۱ یعنی ۲۰ روز قبل از شهادتش می‌دانست کی شهید می‌شود.》 🎤 راوی: حسین احمدی کافشانی 🌹نثار ارواح مطهر شهیدان "سید حسین حسینی" و برادرش "سید حسن حسینی " صلوات🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 @hemmat_channel 🌷
🔔 اگر قفل شده زندگی و ڪار و بار ما دلیـــلش این نیست ڪه راهی نیست یا #ڪـلیدی نباشـــه! دلیلش اینه ڪه ســـراغ ڪلید دار نرفتـــیم و ڪـــلید دار یڪ ڪلید یدڪ هم به امـــانت نزد فرشتگان گذاشته است و یک فـرشته زمینی هم داریم که اسمش #مــادر است! 👌ڪافیست هـــوای این فــرشته زمــینی را داشـــــته باشید و به او #نیڪی ڪنید تا قفلهای زندگیتان باز شـــــود. 💯 #قـــــدر_بدانـــــیم 💟 @hemmat_channel
#غم و غصه های دنیا ! کوچیک نمیشن ... تو باید بزرگ بشی ... اگه چیزی رو ازت گرفتم ! قراره بهترشو نصیبت کنم ❤️ #ناراحت نباش ...☺️😊 ✅ @hemmat_channel
❗️ 🍃شهید احمدعلی یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است! ☘مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " . ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟" در بخشی از کتاب نوشته شده است: آیت الله حق شناس ، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!" 🍀سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. ! بلکه حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت ام به کسی حرفی نزنید...." 📚کتاب عارفانه 💕join ➣ @hemmat_channel 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
⚠️ یادت باشه...! 📛هیچ وقت وارد گذشته هیچ آدمی نشو و زیر و روش نکن! حتی عزیزترینت ! ✍زیباترین باغچه را هم که بیل بزنی ، حداقل یه کرم توش پیدا می کنی!😏 @hemmat_channel
😒وقتی دید نمی تونه دل فرمانده رو نرم کنه مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یه کاری کن. بابا منم بنده ت هستم!...🙏» 🌛 حالا بچه ها دیگه دورادور حواسشون به اون بود. عباس ریزه یه دفعه دستاش پایین اومد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه تعجب کردن. عباس ریزه وضوگرفت و رفت به چادر. 🌜 دل فرمانده لرزید. فکرکرد، عباس رفته نماز بخونه و راز و نیاز کنه. آهسته در حالیکه چند نفر دیگه هم همراهیش می کردن به سمت چادر رفت. اما وقتی چادر رو کنار زد، دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، تعجب کرد ، صداش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»😳 عباس غلتید و رو برگردوند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش رو بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی یو؟» عباس یه دفعه مثل اسپندی که رو آتیش افتاده از جا جهید و نعره زد: «حال خدا رو. مگه اون حال منو نگرفته!؟😳 چند ماهه نماز شب می خونم و دعا می کنم که بتونم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم ومی گیره و جا می مونم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»😔😂 فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شون روگرفته بودن و سرخ و سفید می شدن. و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شی. یا الله آماده شو بریم.»🌜 عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری موند تو خط مقدم نماز شکر می خونم تا بدهکار نباشم!»😂 بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودن و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان صلوات!»😊 @hemmat_channel
🌹 #معجزات_شهدا 💐 شهیدی ڪہ هنگام دیدار مادر قطره اشڪ از چشمش جاری شد . . . 🌸 برادرم احترام و علاقہ زیادى براى مادرم قائل بود . براى نمونہ هيچ وقت دیده نشد در جلوى مادرم پایش را دراز ڪند . در حضور او دو زانو و مؤدب مى نشست و صحبت مى ڪرد . 🌸در غسّالخانہ ، مادرم را آوردند ڪہ با فرزندش وداع ڪند . وقتى چشم مادرم بہ سيد مهدى ڪہ در تابوت بود افتاد با چشمان گریان و دلى شڪستہ و بیانی بغض آلود بہ او گفت : سيّد على (در خانه او را سيّد على صدا میزدیم ) تا یاد دارم تو هيچ وقت در مقابل من پایت را دراز نمى ڪردى و تا من نمى نشستم ، نمى نشستى . حالا چہ شده من بہ پيش تو آمده ام و تو حال دیگرى دارى !؟ 🌸تا این جملات از زبان مادرم بيان شد ، اقوام و آشنایانی ڪہ دور برادرم بودند از شدت تأثر نگاهی بہ چهره گریان مادرم و نگاه دیگرى هم بہ چهره برادر شهيدم انداختند ، ناگهان همہ مشاهده ڪردند چشمان سيد مهدى براى چند لحظہ باز شد و یك قطره اشك از آنها بر گونہ هایش سرازیر شد . ✍ راوی : برادر شهید ، حجت الاسلام سید باقر اسلامی خواه ( منبع : سلام سربدار ) #شهید_سید_مهدی_اسلامی_خواه 🕊 #سالروز_شهادت 🌹 @hemmat_channel 🌹 🇮🇷
👆خاکریز خاطرات ۱ 🌸 همدردیِ جالبِ شهید خرازی با رزمندگان #اخلاص #تواضع #شهیدخرازی #ساده_زیستی😊 @hemmat_channel
#تلنگــــــــــــرانہ 🍁همانطور ڪه خوردن شراب حــرام است خوردن غصه هم حرام اسٺ خوردن هیچ چیز مثل خوردن غصه حرام نیست اگر فهمیدیم کہ جهاندار عالم اوست دیگر چه غصه ای بخوریم؟! ☺️ 📚دکتر الهی قمشه ای @hemmat_channel
👆خاکریز خاطرات ۱ 🌸 همدردیِ جالبِ شهید خرازی با رزمندگان #اخلاص #تواضع #شهیدخرازی #ساده_زیستی @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
👆خاکریز خاطرات ۱ 🌸 همدردیِ جالبِ شهید خرازی با رزمندگان #اخلاص #تواضع #شهیدخرازی #ساده_زیستی @hem
متن خاکریز خاطرات 1 ✍️ شهید خرازی گفت: با اتوبوس می‌برمت تا حالت جا بیاد : مرخصی داشتیم و قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم. بهش‌گفتم: با اتوبوس؟ توی این‌گرما؟ حاج حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت: گرما؟!!! پس بسیجی ها توی گرما چی‌کار میکنن؟ من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم. پس اونا چی بگن؟ با اتوبوس می‌برمت اصفهان تا حالت جا بیاد 📌خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی 📚منبع: یادگاران7 «کتاب شهید خرازی » ، صفحه 33 @hemmat_channel