°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهید_همت به روایت همسرش2 #قسمت_سیونهم ادامه👈ازش بدم آمد!!! گفتم «ساده و بی پرده: هیچکدام از م
#شهید_همت به روایت همسرش
#قسمت_چهلم
ادامه👈ازش بدم آمد!!!
گفت «یک خواهری الآن رفت آن پایین. خودم دیدم.»😱
طرف دستشویی را میگفت. که کنار باغ🌴 بود و جایی پرت و خطرناک. بخصوص برای من.
گفت «می شود شما بروید ببینید از خودمان ست یا…»
صداش دیگر زنگ⚡️ خشم نداشت. شاید به خاطر همین بود که نگفتم نه. رفتم پایین، زدم به دل تاریکی، رفتم ته باغهای آن اطراف. حدس می زدم #ابراهیم دارد پشت سرم می آید که نترسم. ولی نه. نبود. خودم بودم و خودم. رفتم.
هرطوری بود رفتم طرف را دیدم. خودی بود. نفس راحتی کشیدم و برگشتم. با #ابراهیم حرف نزدم. که مثلاً:«نگران نباشید.»🙂
ساکت رفتم توی اتاق خوابیدم. صبح هم دیگر همه دستگیرشان شده بود که چه خبرست و پرسوجوی بیشتر کردند و معلوم شد می خواستند آنجا عملیات کنند که نشده بود.☹️
همدیگر را کم می دیدیم. یعنی من #ابراهیم را کم می دیدم. صبح ها🌤، بعد از تمام کارهایی که باید می کرد، با نیروهای دیگر می رفت پاکسازی مناطق اطراف.خیلی زود رفت جزو نیروهای نظامی.✌️
تا اینکه من حصبه گرفتم، مثل خیلی های دیگر، به خاطر آلودگی منطقه. حال من از همه بدتر بود. طوری که رفته بودم توی اغما😞. همه ترسیده بودند. #ابراهیم از همه بیشتر.
دکتر گفته بود «اگر بهتر نشد باید سریع برسانیدش تهران یا اصفهان. اینجا ماندن ممکن ست به قیمت جانش تمام شود.»🍂🙁
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهید_همت به روایت همسرش #قسمت_چهلم ادامه👈ازش بدم آمد!!! گفت «یک خواهری الآن رفت آن پایین. خودم د
#شهید_همت به روایت همسرش2
#قسمت_چهلویکم
ادامه👈ازش بدم آمد!!!
توی بیمارستان تنها بودم. البته بچه ها می آمدند عیادتم. منتها تنهایی ام پرنمی شد😞.آن روزها انتظار هرکسی را داشتم جز #ابراهیم. دوبار آمد. تنها آمد. هیچوقت نیامد تو.با همان لباسهای کردی سراپا خاکی می آمد می ایستاد دم در با من حرف می زد😌. حرف خصوصی که نه. گزارش می داد. می گفت چند نفر کشته شدند، چند نفر اسیر گرفتیم، چه جاهایی آزاد شده، از همین حرفها😄. بعد هم از همان جا راهش را می گرفت و می رفت.ته دلم می خندیدم.
بعدها بش گفتم «مگر من فرمانده ات بودم که سریع می آمدی بم گزارش می دادی؟» می خندیدم.🙊😂
یکی را فرستاد بیاید ازم بپرسد این انگشتری💍 که دستم ست قضیه اش چی هست. خیلی بم برخورد که یک پسر جوان آمده ازم پرسیده چرا انگشتر عقیق دستم ست😒. برخورد تندی کردم. اصلاً به هیچ مردی اجازه نمی دادم ازاو برای من حرف بیاورد یا ببرد. حتی وقتی یکی از دوست هاش آنجا ازدواج کرد🍃 و خانمش آمد سراغم جوابم فقط یک کلمه بود «نه».😐
آن روزها من از #ابراهیم داغتر بودم. فکر می کردم اگر کسی بگوید بیا ازدواج کنیم توهین به من و فکرهام کرده.☹️ ترجیح می دادم آنجا توی آن منطقه ی خطرناک باشم و شهید🕊 شوم تا اینکه در دنیا بمانم و ازدواج کنم. هرکس پا پیش می گذاشت جواب همیشگی را می شنید: نه.🙁🙂
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تمثیل هاے خدایے4⃣6⃣ 🔶مثل چک‼️ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔹چک با کوچکترین قلم خوردگی از اعتبار می افتد، مگر اینکه پ
🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂
⚠️ #تمثیل هاے خدایے5⃣6⃣
👈 کریــم باش
اســـتخرها چرا اینقدر زلالاند؟
چـون دریـــچههای اطراف خود را فراموش نکرده و دائم سرریز شده و بخشندگے مـےڪنند و این نشان مـــےدهد که:
#بخشــندگی مایهی زلال شدن و پاک شدن است و از این رو قـرآن کریم ما را سفارش به انفاق و بخشش مےکند.
📚 البقره/۲۵۴
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
--------------------------
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 8⃣4⃣ 🔰« از دانشگاه علوم انتظامي🏢 و پس از آن در هوانيروز✈️ اصفه
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم 9⃣4⃣
کت و شلوار دامادیاش را
تمیز و نو در کمد نگه داشته بود😇
به بچههای سپاه میگفت:
«برای این که اسراف نشود،
هر کدام از شما خواستید داماد شوید،
از کت و شلوار من استفاده کنید.
این لباس ارثیهی من برای شماست.»😇
پس از ازدواج ما،
کت و شلوار دامادی محمد حسن،
وقف بچههای سپاه شده بود
و دست به دست میچرخید😅😊
هر کدام از دوستانش که میخواستند داماد شوند،
برای مراسم دامادیشان، همان کت و شلوار را میپوشیدند.😅
جالبتر آن که،
هر کسی هم آن کت و شلوار را میپوشید؛
به #شهادت میرسید!😢💚
#شهید_محمدحسن_فایده
#راوی_همسر_شهید
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۶۱ ✍ همسرداری را از شهدا بیاموزیم #متن_خاطره هر وقت خونه بود ، توی بچه دار
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۶۲
🌸 واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه
#حجاب #غیرت #مقاومت
#شجاعت #شهیدرضامجیدی
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۶۲ 🌸 واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه #حجاب #غیرت #مقاومت
#طرح_مستطیل
👆خاکریز خاطرات ۶۲
🌸 واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه
#حجاب #غیرت #مقاومت
#شجاعت #شهیدرضامجیدے
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۶۲ 🌸 واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه #حجاب #غیرت #مقا
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۶۲
✍ واکنش جالبِ شهید پیرامون حجاب خواهرش در زمان شاه
#متن_خاطره
رژیم شاه دستور داد که دخترها باید لباسهایی به رنگ آبی و قرمز بپوشند. گفته بودند باید با این لباسها توی خیابان رژه بروید. غیرتِ رضا به جوش آمد . به مدرسهی خواهرش رفت و با قاطعیت به مدیر گفت: به هیچ عنوان نمیگذارم خواهرم بدون حجاب از مدرسه خارج شود و رژه برود. رضا را تهـدید کردند که کارش را به سـاواک می کشانند ، اما فایدهای نداشت. رضا غیرتش را با چیزی معامله نمیکرد.
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید رضا مجیدی
📚منبع: کتاب تندر تانکها ، صفحه 51
#حجاب #غیرت #مقاومت
#شجاعت #شهیدرضامجیدی
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۴۹ 🥀🥀🥀 خستگی ک
•• 🌿🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
#بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید.....
قسمت۱۵۰
🥀🥀🥀
حرکت کردم یهو متوجه شدم
_ عه من که نمیدونم کجا باید برم ..
همینطور که حواسم به رانندگی بود و تلفن همراهمو برداشتم و شماره محمد و گرفتم و تماس وصل کردم.
بعد از زنگ خوردن زیاد زمانی از جواب دادن محمد نا امید شدم و خواستم قطع کنم
صدلی محمد توی گوشم پیچید ..
_ بله بفرمایید ؟
_ سلام محمد خوبی ؟
_ سلام امیر تویی ؟ ممنون تو خوبی ؟
_ ممنونم. میگم محمد تو حالت خوبه چرا صدات گرفته است ؟
_چیز مهمی نیست خواب بودم برای همونه ...
_ اهان خب پس ببخشید از خواب بیدارت کردم ..
قطع میکنم بعدا تماس میگیرم
_ نه نه نمی خواد کاری داشتی تماس گرفتی ؟
_ بازم ببخشید ..
راستش زنگ زدی که بیا تهران من امروز رسیدم گفتم بیام ببینمت ..
اما مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم ..
_ نه داداش این چه حرفیه اتفاقا انتظارتو میکشیدم اما فکر نمی کردم به این زودی بیای
پس بیا ببینمت ....
_ باشه فقط بگو کجا بیام ؟
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
بدگویی دشمن
یڪے از هم رزمان #شهیدمحمدابراهیمهمّت، درباره ایشان چنین مےگوید: رفتیم تو قرارگاه. بچه ها نشسته بودند دورهم و گرم حرف زدن بودند و درباره برنامه دیشب رادیو عراق ـ که در آن از #شهیدهمّت بدگویے ڪرده بودند ـ صحبت مےڪردند. گفتم: «پس ڪار #حاجهمت خیلی دُرسته، بیش تر از اون چیزے ڪه فڪرش رو مےڪردیم. مگه اون صحبت امام رو نشنیدین ڪه مےگفتند: هر زمان شرق و غرب شما را تأیید رد، وامصیبتا! اما اگر بدگویے رد و ناسزا گفت، اون موقع شما بدونین ڪه ڪار خوبے مےڪنین. پس باید خوشحال بشیم ڪه رادیو عراق ارزش فرمانده ما را پیش ما بیش تر ڪرده است».
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#خاطرات_شهــــدا
🔰 داشتم خونه رو مرتب می کردم
حسین گوشهی آشپزخونه نشسته و به نقطهای خیره شده بود🤔
اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چه صداش کردم🗣 جواب نداد
رفتم جلوش و گفتم: حسین⁉️... حسین⁉️ ... کجایی مادر⁉️
یهو برگشت و بهم نگاه کرد👁
گفتم: حسین جان!❗️کجایی مادر⁉️
☺️ خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان
از تعجب خندهام گرفت.🤔😆
بهش گفتم: قبرت⁉️.. قبرت کجاست مادر جون⁉️
👈🏼 گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴
چیزی نگفتم و گذشت ...🔻
🏴 ... وقتی شهیــ🌷ــد شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم
با کمال تعجب🤔 دیدم دقیقا همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود
پشتم لرزید😭 ، فهمیدم اون روز واقعا سر قبرش بوده...
❤️به روایت مادر شهید #حسین_فهمیده
📚 منبع: کبوترانه پریدید..
پــ.نــ:
دارم فکر میکنم محمد حسین فقط سیزده سالش بود و انقدر بزرگــــ بود
من کجای کارم😔
#شهدا_شرمنده_ایم
شادی ارواح مطهر شهدا علی الخصوص شهید محمد حسین فهمیده #صلوات
-------------------------
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✨﷽✨
#حکایت
💟⇦•روزی شیـخی می گفت من هر وقت ڪه نماز می خواندم ، از خـداوند حاجتی میخواستـم .
یک روز گفتـم : بگذار یک بار برای خود خدا نماز بـخوانم و حاجتی نخواهم .
✳️⇦•همان شب شیـخ در عالم خواب دید که به او گفتنـد : چرا دیـر آمدی ؟!
گفتـم منظورتان چیـست ؟
✴️⇦• گفتنـد : یعنی تو باید سی سال پیش به فڪر این کار می افتـادی ، حالا سر پیـری باید بـفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نـکنی !
⚡️ ما هر وقت با خـدا کار داریم خدا را صـدا می زنیم .
✳️⇦• چه قـدر خـوب است که وقتی هم که کاری نـداریم ، بگوییـم : خُـــ♥️ـــدا
👈 در عبـادات خـود تفڪر کنیـم .
❤️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f