eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
978 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_چهارم : ( #دوران_معلمي ) پس از پايان دوران سربازي و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : ( فعاليت هاي پس از پيروزي انقلاب) : شهيد هميت پس از پيروزي انقلاب در جهت ايجاد نظم و دفاع از شهر و راه اندازي کميته انقلاب اسلامي شهرضا نقش اساسي داشت. او از جمله کساني بود که سپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشکيل داد. آنها با تدبير و درايت و نفوذ خانوادگي که در شهر داشتند مکاني را بعنوان مقر سپاه در اختيار گرفته و مقادير قابل توجهي سلاح از شهرباني شهر به آنجا منتقل کردند و از طريق مردم، ساير مايحتاج و نيازمنديها را رفع کردند. به تدريج عناصر حزب اللهي به عضويت سپاه در آمدند و هنگامي که مجموعه سپاه سازمان پيدا کرد، او مسئوليت روابط عمومي سپاه را به عهده داشت. به همت شهيد بزرگوار و فعاليت هاي شبانه روزي برادران پاسدار در سال 58، ياغيان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار و اذيت مردم مي پرداختند، دستگير و به دادگاه انقلاب اسلامي، تحويل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچي پاکسازي گرديد. از کارهاي اساسي ايشان در اين مقطع، سامان بخشيدن به فعاليتهاي فرهنگي، تبليغي منطقه بود که درآگاه ساختن جوانان وايجاد شور انقلابي تاثير بسزايي داشت. اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دليل تجربيات گرانبهاي او در زمينه امور فرهنگي به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سيستان و بلوچستان) عزيمت کرد و به فعاليت هاي گسترده فرهنگي پرداخت...... . ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴 #معاد_شناسی🌴 2⃣3⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 👈محکمه عدل الهی👉 ❇️ نامه اعمال بستن پرونده اعمال
🌴 🌴 3⃣3⃣ 💥 💥 💥مراقبان و نویسندگان و تنظیم گران نامه های عمل💥 ✍از قرآن استفاده می شود که دو فرشته رقیب و عتید فرشتگان و رسولان،مراقب اعمال انسان هستند۰ چنانکه در قرآن می خوانیم : ☘إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِید ، مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ 🔻 به خاطر بیاورید هنگامی که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسان هستند اعمال او را دریافت می دارند ، هیچ سخنی را انسان تلفظ نمی کند مگر این که نزد آن فرشته ای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است 🔹 بعضی معتقدند رقیب و عتید یک فرشته است که نخست مراقب اعمال است سپس از دریافت آن را آماده ثبت می نماید۰ 🔹و بعضی از مفسران گویند: دو فرشته است یکی رقیب که مراقب و نویسنده اعمال نیک است و دیگری عتید آماده گر و ثبت کننده اعمال بد است۰ ✍ ولی در آیه دیگر آمده : فرشتگان متعددی مراقب و نویسنده نامه اعمال انسان هستند ، آنجا که می خوانیم : ☘وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ ، کِراماً کاتِبِینَ ، یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ 🔻 و بدون شک نگاهبانانی والا مقام نویسنده اعمال شما ، بر شما گمارده شده‌اند و آنها به اعمال شما آگاهی دارند۰ و بر اساس این آیه فرشتگان دارای چهار ویژگی هستند 🔸 محافظ و مراقب 🔸 بزرگوار و مهربان هستند 🔸اعمال را می‌نویسند ۰ 🔸به همه کارهای انسان از خوب و بد آگاهی دارند ۰ 👇درقرآن این مطلب نیز آمده : إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ 🔻رسولان ما آنچه را که مکر و نیرنگ می‌نمایند می نویسند ۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
💠 لیست شرکت کنندگان در 💠 💠چله صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانے 🔷➖🔷 ۱- دلتنگ شهید همتم ۲_خانم سیاهکویے ۳-خانم باران ۴_خانم بهرامے ۵-خانم موسوی ۶-خانم اقیان ۷-خانم حکانے ۸-خانم حداد ۹-خانم فاطیما ۱۰-خانم ایمانی ۱۱-خانم یاامام رضا ۱۲-خانم مامان امیرعلی ۱۳-خانم قادری ۱۴- خانم ملک احمدی ۱۵-خانم سیده فاطمه حسینی ۱۶-خانم ترنم زندگے ۱۷-خانم سعادتپور ۱۸-خانم زهراکریمے ۱۹-عبدالزهرا ۲۰-خانم نیکنام ۲۱-خانم یا فاطمه الزهرا ۲۲-خانم مریم ۲۳-خانم زهرارشیدے ۲۴-لیلا فلاح ۲۵-خانم پورهاشمی ۲۶-خانم نامور ۲۷-خانم فاطمه زهرا سعادتپور ۲۸-خانم حنین ۲۹_خانم فاطمه پورهاشمی ۳۰- ۳۱- ۳۲- ۳۳- ۳۴‌- ۳۵- ۳۶- ۳۷- ۳۸- ۳۹- ۴۰- 🔷➖🔷 🔲این لیست جهت اطلاع اعضا، از تعداد شرکت کنندگان میباشد👌 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان شهدایےتاشهادت شهید حاج محمد ابراهیم همت ۳۶ روزمونده درنظرداریم ان شاالله چله ای بزاریم تقدیم به روح پرفتوح حاج همت چله صلوات ضراب اصفهانے کسانے که مایلند میتوانند در این چله شرکت کنند به آیدے زیر اعلام کنند @deltange_hemmat50 شروع چله ان شاالله۱۷اسفند ماه http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 9⃣ 💠شهردار 🔸گاهی می‌شد که آهی در بساط نداشتیم🍽، حتی قند برای چای خوردن. شب پنیر،‌ صبح پن
0⃣1⃣ 💠گربه 🔸یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت، پرسیدم: «چه خبر؟» 🔹گفت: «جاتون خالی یه گربه عراقی دیدم.» 🔸گفتم: «از کجا فهمیدی گربه عراقیه؟» 🔹گفت: «آخه همینجور که راه می‌رفت جار می‌زد: المیو المیو» 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 0⃣1⃣ 💠گربه 🔸یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت، پرسیدم: «چه خبر؟» 🔹گفت: «جاتون خالی یه گر
1⃣1⃣ 💠حاج صادق 🔹بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران آمده بود پیش رزمندگان برای مراسم دعا و نوحه خوانی. برنامه که تمام شد مثل همیشه بچه‌ها هجوم بردند که او را ببوسند و حرفی با او بزنند. 🔸حاج صادق که ظاهراً عجله داشت و می خواست جای دیگری برود، حیله ای زد و گفت: «صبر کنید صبر کنید من یک ذکر را فراموش کردم بگویم، همه رو به قبله بنشینند، سر به خاک بگذارید و این دعا را پنج مرتبه با اخلاص بخوانید». 🔹همین کار را کردیم. پنج بار شده ده بار، پانزده بار، خبری نشد که نشد. یکی یکی سر از سجده برداشتیم، دیدیم مرغ از قفس پریده! 😁 🍃🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام صبحتون شهدایے پروفایل شهدایے شهید همت😍😍 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_پنجم : ( فعاليت هاي پس از پيروزي انقلاب) : شهيد همي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : (نقش شهيد در کردستان و مقابله با ضد انقلاب) : شهيد همت در خرداد سال 1359 به منطقه کردستان که بخش هايي از آن در چنگال گروهکهاي مزدور گرفتار شده بود، اعزام گرديد. ايشان با توکل به خدا و عزمي راسخ مبازره بي امان و همه جانبه اي را عليه عوامل استکبار جهاني و گروهکهاي خود فروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را بر آنها تنگتر مي نمود. از طرفي در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و براي مقابله با فقر فرهنگي منطقه اهتمام چشمگيري از خود نشان مي داد تا جايي که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گريه مي کردند و حتي تحصن نموده و نمي خواستند از اين بزرگوار جدا شوند. رشادت هاي او در برخورد با گروهک هاي ياغي قابل تحسين و ستايش است. براساس آماري که از يادداشت هاي آن شهيد به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا ديماه 60 (بافرماندهي مدبرانه او) عمليات موفق در خصوص پاکسازي روستاها از وجود اشرار، آزاد سازي ارتفاعات و درگيري با نيروهاي ارتش بعث داشته است...... . .... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹میــــلاد حــضرت مـــادر(س)مبارک🌹 پ.ن:تبریک رو زن خدمت مادر عزیزم و همه مادران عزیز که روح و ستون هرخانه هستند.و همچنین مادرهای اینده🌷🌹 پ.ن:این عکس هم هدیه کانال به شما همراهان😍😍😍😍 🌷🌷 ❤❤ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 1⃣1⃣ 💠حاج صادق 🔹بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران آمده بود پیش رزمندگان برای مراسم دعا
2⃣1⃣ 💠خُر و پف شهید 🔸صحبت از شه❤️ادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش می‌مانند 💥و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. 🔹هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» 🔸نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: «من در خواب خُر و پُف می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هستم.»😂😂 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 2⃣1⃣ 💠خُر و پف شهید 🔸صحبت از شه❤️ادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش می‌مانند
3⃣1⃣ 💠 سر به سر عراقیا 🔸هوس ڪردم با بی سیم عراقی ها را اذیت ڪنم. گوشی بی سیم را گرفتم، روی فرڪانس یڪ عراقی ڪه از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: " صفر من واحد. اسمعونی اجب" بعد از چند بار تڪرار صدایی جواب داد: "الموت الصدام" 🔹تعجب ڪردم و خنده بچه ها بالا رفت.😄 از رو نرفتم و گفتم: " بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم." به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم: "انت جیش الخمینی" طرف مقابل ڪه فقط الموت بلد بود گفت: "الموت بر تو و همه اقوامت"😝😝😝 🔸همین ڪه دیدم هوا پس است،‌ عقب نشینی کرده،‌ گفتم: "بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر ڪار گذاشته بودیم." ولی او عڪس العمل جدی نشان داد و اینبار گفت: "مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می ڪنیم. نوڪران صدام، خود فروخته ها..." 😵😎😵 🔹دیدم اوضاع قمر در عقرب شد، 😅😂😂😂😂 بی سیم را خاموش ڪرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نڪردیم. 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_ششم : (نقش شهيد در کردستان و مقابله با ضد انقلاب) :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : ( شهيد همت و دفاع مقدس ) : . پس از شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم متجاوز عراق، شهيد هميت به صحنه کارزار وارد شد و در طي ساليان حضور در جبهه هاي نبرد، خدمات شايان توجهي برجاي گذاشت و افتخارها آفريد. او و سردار رشيد اسلام، حاج احمد متوسليان، به دستور فرماندهي محترم کل سپاه ماموريت يافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تيپ محمد رسول الله (ص) را تشکيل دهند.در عمليات سراسري فتح المبين، مسئوليت قسمتي از کل عمليات به عهده اين سردار دلاور بود. موفقيت عمليات در منطقه کوهستاني «شاوريه» مرهون ايثار و تلاش اين سردار بزرگ و همرزمان اوست. شهيد همت در عمليات پيروزمند بيت المقدس در سمت معاونت تيپ محمد رسول الله (ص) فعاليت و تلاش تحصين برانگيزي را در شکستن محاصره جاده شلمچه – خرمشهر انجام داد و به حق مي توان گفت که او و يگان تحت امرش سهم بسزايي در فتح خرمشهر داشته اند و با اينکه منطقه عملياتي دشت بود، شهيد حاج همت با استفاده از بهترين تدبير نظامي به نحو مطلوبي فرماندهي کرد...... . . .... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_هفتم : ( شهيد همت و دفاع مقدس ) : . پس از شروع جنگ ت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور ياري رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژيم صهيونيستي قرار گرفته بود راهي آن ديار شد و پس از دو ماه حضور در اين خطه به ميهن اسلامي بازگشت و در محور جنگ و جهاد قرار گرفت. با شروع عمليات رمضان در تاريخ 23/4/1361 در منطقه «شرق بصره» فرماندهي تيپ 27 حضرت رسول اکرم (ص) را بر عهده گرفت و بعدها با ارتقاي اين يگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهي انجام وظيفه نمود. پس از آن در عمليات مسلم بن عقيل و محرم – که او فرمانده قرارگاه ظفر بود – سلحشورانه با دشمن زبون جنگيد. در عمليات والفجر مقدماتي بود که شهيد حاج همت، مسئوليت سپاه يازدهم قدر را که شامل لشکر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تيپ 10 سيد الشهدا(ع) بود، بر عهده گرفت. سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهي ايشان در عمليات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات کاني مانگاه در آن مقاطع از خاطره ها محو نمي شود... ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 3⃣1⃣ 💠 سر به سر عراقیا 🔸هوس ڪردم با بی سیم عراقی ها را اذیت ڪنم. گوشی بی سیم را گرفتم،
4⃣1⃣ 🌷☘🌷☘ 🔹در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از یک روستا با هم به جبهه آماده بودند. 🔸چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستند! تا اینکه یک روز با آنها صحبت کژدم.بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند... آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به امام آماده بودند جبهه... از طرفی خودشان هم دوست داشتند که نماز را یاد بگیرند. 🔹من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه ها را صدا زدم و گفتم:این آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد شما هم انجام بدید. من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند ذکرهای نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید. 🌷☘🌷☘ 🔸ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد.چند دقیقه بعد ادامه داد: در رکعت اول وسط خواندن حمد،امام جماعت شروع کرد سرش را خاراندن،یکدفعه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر!!😂😂 خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم. 🔹اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد مُهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد. پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد. یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند. اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!😂😂😂 🌷☘🌷☘ خاطره ای از زبان 🌹 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 4⃣1⃣ 🌷☘🌷☘ 🔹در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از
5⃣1⃣ 💠پای قطع شده اوایل کہ بہ گردان تخریب رفتہ بودم، یکے از دوستان جدیدم یڪ پاے خود را در عملیات از دست داده بود. 😞 بعد از این کہ صمیمے تر شدیم، از او خواستم برایم جزییات مجروح شدنش را توضیح دهد. 😀 او هم با کلے طفره رفتن، آخر این طور گفت 👇 « راستش من قبل از این کہ از ناحیہ ے پا زخمے بشوم، شهید شدم❗️❗️ بہ اتفاق چند نفر از دوستان رفتہ بودیم آن دنیا». 😍 بعد کہ تکلیفمان روشن شد، خواستیم برویم بهشت ❤️، همہ کہ داخل شدند تا من خواستم بروم داخل، در را بستند و پایم ماند لاے در و از بالای ران قیچی شد❗️😳😄 ناچار برگشتم بہ دنیا تا پرونده ام را تکمیل ڪنم. 😊 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
قلعه ی قلبم رافتح کرده ای،نگفتی بادلم چه کنم! پایم درهیچ کجای زمین بندنیست،درزمان هم بندنیست،توخودمیدانی ای مجنون باجنونی چه کرده ای....شب های جمعه این دل ناخودآگاه تورایاد میکندواین بی دلیل نیست،توخودمیدانی چه میگویم....خلاصه کنم تودرمنی ومن درتوگمم،ای گم شده ی درمن ومن گم شده ی درتو😊❤💝💔❤ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 7⃣6⃣1⃣ #فصل_پان
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 8⃣6⃣1⃣ صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر کاری می کرد، مهدی بغلش نمی رفت. صدای ضد هوایی ها یک لحظه قطع نمی شد. صمد گفت: «چرا اینجا نشسته اید؟!» گفتم: «مگر نمی بینی وضعیت قرمز است.» با خنده گفت: «مثلاً آمده اید اینجا پناه گرفته اید؛ اتفاقاً اینجا خطرناک ترین جای خانه است. بروید توی حیاط بنشینید، از اینجا امن تر است.» دست خدیجه و معصومه را گرفت و بردشان توی اتاق. من هم مهدی را برداشتم و دنبالش رفتم. کمی بعد وضعیت سفید شد. صمد دوشی گرفت. لباسی عوض کرد. چای خورد و رفت بیرون و یکی دو ساعت بعد با یکی از دوستانش با چند کیسه سیمان و چند نبشی آهن برگشت. همان روز جلوی آشپزخانه، توی حیاط با دوستش برایمان یک سنگر ساختند. چند روز که پیش ما بود، همه اش توی سنگر بود و آن را تکمیل می کرد. برایش یک استکان چای می بردم و جلوی در سنگر می نشستم. او کار می کرد و من نگاهش می کردم. یک بار گفت: «قدم! خوش به حال آن سالی که تابستان با هم، خانه خودمان را ساختیم. چی می شد باز همان وقت بود و ما تا آخر دنیا با آن دل خوشی زندگی می کردیم.» گفتم: «مثل اینکه یادت رفته آن سال هم بعد از تابستان از پیشم رفتی.» ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 8⃣6⃣1⃣ #فصل_پان
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 9⃣6⃣1⃣ گفت: «یادم هست. ولی تابستانش که پیش هم بودیم، خیلی خوش گذشت. فکر کنم فقط آن موقع بود که این همه با هم بودیم.» چایش را سر کشید و گفت: «جنگ که تمام بشود. یک ماشین می خرم و دور دنیا می گردانمت. با هم می رویم از این شهر به آن شهر.» به خنده گفتم: «با این همه بچه.» گفت: «نه، فقط من و تو. دوتایی.» گفتم: «پس بچه ها را چه کار کنیم.» گفت: «تا آن وقت بچه ها بزرگ شده اند. می گذاریمشان خانه. یا می گذاریمشان پیش شینا.» سرم را پایین انداختم و گفتم: «طفلی شینا. از این فکرها نکن. حالا حالا ها من و تو دونفری جایی نمی توانیم برویم. مثل اینکه یکی دیگر در راه است.» استکان چای را گذاشت توی سینی و گفت: «چی می گویی؟!» بعد نگاهی به شکمم انداخت و گفت: «کِی؟!» گفتم: «سه ماهه ام.» گفت: «مطمئنی؟!» گفتم: « با خانم آقا ستار رفتیم دکتر. او هم حامله است. دکتر گفت هر دویتان یک روز زایمان می کنید.» ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 9⃣6⃣1⃣ #فصل_پان
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 0⃣7⃣1⃣ می دانستم این بار خودش هم خیلی خوشحال نیست. اما می گفت: «خوشحالم. خدا بزرگ است. توی کار خدا دخالت نکن. حتماً صلاح و مصلحتش بوده.» بالاخره سنگر آماده شد؛ یک پناهگاه کوچک، یک، در یک و نیم متری. با خوشحالی می گفت: «به جان خودم، بمب هم رویش بخورد طوری اش نمی شود.» دو سه روز بعد رفت، اما وقتی روحیه و حال مرا دید، قول داد زود برگردد. این بار خوش قول بود. بیست روز بعد برگشت. بیشتر از قبل محبت می کرد. هر جا می رفت، مهدی را با خودش می برد. می گفت: «می دانم مهدی بچه پرجنب و جوشی است و تو را اذیت می کند.» یک روز طبق معمول مهدی را بغل کرد و با خودش برد؛ اما هنوز نرفته صدای گریه مهدی را از توی کوچه شنیدم. با هول دویدم توی کوچه. مهدی بغل صمد بود و داشت گریه می کرد. پرسیدم: «چی شده؟!» گفت: «ببین پسرت چقدر بلا شده، در داشبورد را باز کرده و می خواهد کنسرو بخورد.» گفتم: «خوب بده بهش؛ بچه است.» مهدی را داد بغلم و گفت: «من که حریفش نمی شوم، تو ساکتش کن.» گفتم: «کنسرو را بده بهش، ساکت می شود.» گفت: «چی می گویی؟! آن کنسرو را منطقه به من داده بودند، بخورم و بجنگم. حالا که به مرخصی آمده ام، خوردنش اشکال دارد.» ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جزام گناه سرتا پامون و گرفته ...😔😔 دلمون تنگ شهداست....😔 . محـاصـره ایــم فرمـــانده ! اینجـا نـه سنگــر داریــم نـه بی سیــم و نـه ســِلاحی !!! . بعـد از شمـا روزهـایمـان ، کمتـررنگِ خـدامـی گیــرد !!! . اینجـا دیگـر عشـق معنـایی نـدارد !تشنه ایم فرمانده ! . تشنـهء صداقت ! عـدالت ! یکرنگـی!خلـوص وصفـا وصمیمیـّت... . اینجــا بـه مـا خـوش نمـیگـذرد...دلمــان تنـگِ شمـاست... . در ایــن غـربتــکدهء دنیــا ،دلــم از بی شمـا بـودن پـوسیــــد ... . سـر بستـه مـانـد بغـضِ گـره خـورده در دلم آن گـریـه هـای عقـده گشـا در گلو شکست...😔 زمینی هستیم... اما شما... آسمانیمان کنید...😭😭😭 نگاهتون را مگیرید که دلمون خوش است به برق چشمانتان...🌹😭😭 .باباهمتم کمکم کن😭😭😭 دستمو بگیر تنهای تنهام😭😭😔 این رسمش نبود تنهام بزاری😭😭 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 5⃣1⃣ 💠پای قطع شده اوایل کہ بہ گردان تخریب رفتہ بودم، یکے از دوستان جدیدم یڪ پاے خود را د
6⃣1⃣ 💠 نـماز شـب💫💞 - محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟ -چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..😑😩 -پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!😐😂 یا مثلا میگفت:«پاشو جون من ،اسم سه چهار نفر مؤمن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!😟😊 ♥️🕊 هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم!💗 😁 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طـنـز‌_جبهه 6⃣1⃣ 💠 نـماز شـب💫💞 - محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟ -چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..😑😩
7⃣1⃣ 💠قاطر و بیسکویت خیس شده😂 🌷☘🌷☘ 🔸سه چهار ساعتی به رفتنمان به خط مقدم برای شروع عملیات مانده بود نیروها وصیتنامه می نوشتند یا حلالیت می طلبیدند. 🔹یک موقع دیدم از یکی از چادرها سرو صدا بلند شد و بعد يك نفر پرید بیرون و بقیه با لنگه پوتین و فانسقه و بند و سنگ و کلوخ دنبالش 🔸فراری، اسماعیل بود از بچه های شر و شلوغ گردان اسماعیل خورد زمین و بقیه رسیدند بهش و گرفتندش زیر ضربات کتک با هزار مکافات اسماعیل را زیر مشت و لگد نجات دادم 🔹اسماعیل در حالی که کمر و دستانش را می مالید شروع کرد به نفرین کردن الهی کاتیوشا تو فرق سرتان بخورد و پلاکتان هم نماند که شناسایی شوید. 😂 🌷☘🌷☘ 🔸فریاد زدم: «مسخره بازی بسه! واسه چی این بنده خدا را به این روز انداختید؟» گفتم: «چی شده اسماعیل؟ تعریف کن!» اسماعیل گفت: «بابا اینها دیونه اند حاجی,بهتره اینها را بفرستی تیمارستان. خدا بدور با من اینکار را کردند با عراقیها چه می کنند؟» 🔹خب بلبل زبانی نکن. چه دسته گلی به آب دادی؟😐 🌷☘🌷☘ هیچی نشسته بودیم و از هم حلالیت میخواستیم که یک هو چیزی یادم افتاد. 🔹قضیه مال سه چهار ماه پیش است آن موقع که کردستان و بالای ارتفاعات بودیم یک بار قرار شد من قاطرمان را ببرم پایین و جیره غذا و آب بیاورم موقع برگشتن از شانس من قاطر خاک تو سر، سرش را سبک كرد و بسته های بیسکویت که زیر شکمش سرخورده بود خیس شد.»😅 🔸یکی از بچه ها نعره زد: «می کشمت نامرد. حالم بهم خورد» 😁😖😖😷 و دوید پشت یکی از نخلها. 🌷☘🌷☘ اسماعیل با شیطنت گفت: «دیگر برای برگشتن به پایین دیر بود ثانیاً بچه ها گشنه بودند😵🔹بسته های بیسکویت را روی تخته سنگی گذاشتم تا خشک شدند و بعد بردم دادم بچه ها،همین نامردها لمباندند و چقدر تعریف کردند که این بیسکویت ها خوشمزه است و ملس است و ...» 😋😉 🔸بچه هایی که دورم جمع بودند از خنده ریسه رفتند. خودم هم به زور جلوی خنده ام را گرفته بودم😂 🌷☘🌷☘ 🔹راه افتادم که بروم سر کار خودم. اسماعیل ولم نمی کرد. گفتم: «دیگر چی شده؟» حاجی جون می کشنم نترس اینها به دشمنشان رحم می کنند. چه برسد به تو ماست فروش! 🔸تا اسماعیل ازمن جدا شد، بیسکویت ملس خورها دنبالش کردند و صدای زد و خورد و خنده و ناله های اسماعیل بلند شد😂😊 🌷☘🌷☘ 😄 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_هشتم : در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدني اين شهيد و الامقام و رزمندگان لشکر محمد رسول الله (ص) در جريان عمليات خيبر در منطقه طلائيه و تصرف جزاير مجنون و حفظ آن با وجود پاتک هاي شديد دشمن، از افتخارات تاريخ جنگ محسوب مي گردد. مقاومت و پايداري آنان در اين جزاير به قدري تحسين بر انگيز بود که حتي فرمانده سپاه سوم عراق در يکي از اظهاراتش گفته بود: «... ما آنقدر آتش بر جزاير مجنون فرو ريختيم و آنچنان آنجا را بمباران شديد نموديم که از جزاير مجنون جز تلي از خاکستر چيز ديگري باقي نيست!» اما شهيد همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بي خوابي هاي مکرر همچنان به اداي تکليف و اجراي فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر حفظ جزاير مي انديشيد و خطاب به برادران بسيجي مي گفت: «برادران، امروز مساله ما، مساله اسلام و حفظ و حراست از حريم قرآن است. بدون ترديد يا همه بايد پرچم سرخ عاشورايي حسين (ع) را به دوش کشيم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداري و حراست کنيم و با گوشت و خون به حفظ جزيره، همت نماييم، يا اينکه پرچم ذلت و تسليم را در مقابل دشمنان خدا بالا ببريم و اين ننگ و بدبختي را به دامن مطهر اعتقادمان روا داريم ،که اطمينان دارم شما طالبان حريت و شرف هستيد، نه ننگ و بدنامي.».... . . ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان شهدایےتاشهادت شهید حاج محمد ابراهیم همت ۳۱روزمونده درنظرداریم ان شاالله چله ای بزاریم تقدیم به روح پرفتوح حاج همت چله صلوات ضراب اصفهانے کسانے که مایلند میتوانند در این چله شرکت کنند به آیدے زیر اعلام کنند @deltange_hemmat50 شروع چله ان شاالله۱۷اسفند ماه http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f