°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘ این قسمت دشت هاے سوختہ فصل دوم قسمت 0⃣5⃣ ابراه
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻
این قسمت دشت های سوختہ
فصل دوم
قسمت 1⃣5⃣
ابراهیم دست هاے او را نوازش کرد و گفت:
((خب آره،اگه چیزی می خوای ،هر چیزی که دلت می خواد بگو،همین الان بدو میروم میگیرم،
می آورم))😊😊
ژیلا لبخند زد وگفت:تو را می خواستم که الحمدلله رسیدی!☺️☺️
بعد هم به ابراهیم گفت:((احوال بچه را نمی پرسی؟؟))😞😞
ابراهیم گفت:((تا خیالم از تو راحت نشود نه))😞😞
و به بچه که غرق خواب بود،نگاه کرد.دست های کوچولو و لطیف او را گرفت و نوازش کرد.😊
لطافت دست هایش به او احساسی داد که تا آن وقت هرگز آن را تجربه نکرده بود.زیر لب دعایی خواند.😊☺️
ابراهیم یک شال مشکی انداخته بود دور گردنش.چشم هایش همیشه مهربان و نگران بود.😥😥
موهایش روی پیشانی اش ریخته بود و در نگاه ژیلا از همیشه زیباتر شده بود و از نگاه دیگران هم زیبایی آن روز ابراهیم،شگفت انگیز بود😊☺️
و ژیلا محو شده بود.محو روی و موی و چشم و جمال و کمال او.😊😊
محو تماشای او ،چنان که وقتی نصرت،مادر ابراهیم آمد و در اتاق کناری برایش رختخوابی انداخت و از او خواست که برود بخوابد😊😊
ابراهیم اما متوجه آمدن مادرش نشد .اصلا انگار او را ندید او را دیر دید.دیرتر دید.😞
نصرت رو به ابراهیم گفت:
((خسته ای،بیا برو اتاق بغل بخواب!برات جا انداختم!))😥😥
ابراهیم که حالا غرق تماشای پسرش شده بود گفت:جا انداختن لازم نبود مادر😊😊
نصرت با تعجب پرسید:😳😳
چرا ننه؟؟😥😥
و ابراهیم گفت:بعد از چند وقت دوری ،دوست دارم امشب را پیش زن و بچه ام باشم!))😥😞
نگرانشان نباش!من مواظبشان هستم .تو خسته ای.بیا برو استراحت کن😥😥
ابراهیم اما نرفت.مادر رفت و ابراهیم همان جا روی زمین،کنار ژیلا و مهدی اش نشست.نگاهشان می کرد و حرف میزد. حرف هایی که دیگر مفهوم نبودند😥😥😞
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘
ادامه این داستان فردا در کانال تخصصی شہید همت
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 این قسمت دشت های سوختہ فصل دوم قسمت 1⃣5⃣ ابراه
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل دوم
قسمت 2⃣5⃣
چند دقیقه بعد کم کم چشم هایش گرم شد و خوابش برد .😴😴
ژیلا از نگاه کردن به او،از نگاه کردن به آن خواب پر از آرامش او ،و از عشق و محبت او سیر نمی شد.هوا سرد شده بود.😥😥
هوا،هوای صبح اواخر آبان ماه بود و گزنده.ژیلا پتو را از روی
شانه های خویش لغزاند و روی شانه های ابراهیم انداخت.😞😞
ابراهیم چشم باز کرد. اذان صبح بود.😔😔
الله اکبر!📢📢
صبح ابراهیم چراغ علاء الدین را برداشت،برد یکی از اتاق هاشان که کوچکتر بود و دنج تر.😥😥
بعد آمد پسر کوچولویش مهدی را بغل کرد و روبه زنش گفت:
می تونی بلند شی که..😞😞
خب معلومه که می تونم.😊
پس پاشو تو هم بیا.☺️☺️
کجا؟؟🤔🤔
برویم آن اتاق کناری .این جا هوا سرده،آن جا کوچکتره و زودتر و راحت تر گرم می شه!😊😊
ژیلا چادرش را انداخت روی بچه.پتو را هم دور خودش پیچید و گفت:بریم😊
باهم رفتند آن جا.توی آن اتاق کنار هم نشستند .ابراهیم همان طور که بچه را بغل گرفته بود.رو به زنش گفت...
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
ادامه این داستان فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
هدایت شده از مردان خدا 📿
آیت الله مولوی قندهاری:
فتنه ای به وجود می آید(فتنه ۸۸) که بعد از آن #فتنه_اکبر است .
مندر آن زمان نیستم ، اما شما خودتان را سپر بلای این سید عظیم الشأن (سید علی خامنه ای ) قرار دهید.
#مردان_خدا 📿
@mardane_khoda
سلام دوستان روزتون شهدایی😊
طاعات و عباداتتون قبول
جزءهاے تلاوت نشده به شرح زیر
است ڪہ تمامے این جزء هابه نیت
🌹🌹سردار خیبرشــــــــــہید حاج محمدابراهیم همت🌹🌹
هست کہ
نسخه ای از ثواب این ختم به روح پاک مرحوم محمد جواد میرزابیگی خادم الرضا_
خادم الشهدا بانی و متولی طرح دوست شهید من اهدامی شود ان شآلله😥😥
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀
کسانی که مایلند به ایدی زیر
مراجعه کنند
@Deltange_hemmat68
مهلت تلاوت تااخراسفند👌👌
اجرتون باشهدا😊
شهادت روزیتون ان شآلله🙏
التماس دعا🙏🙏
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘ این قسمت دشت هاے سوخته فصل دوم قسمت 2⃣5⃣ چند د
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
این قسمت دشت هاے سوختہ
فصل دوم
قسمت 3⃣5⃣
می خواهم توے گوشش اذان بگویم.📣📣
ژیلا گفت:قبلا پدرت گفته .فکر نمیکنم دیگه لازم باشه.!😊
راستش من خیلی حرف ها با پسرم دارم .شاید بعد ها فرصت نشود با هم حرف بزنیم یا همدیگر را ببینیم .می خواهم همه ی حرف هام را همین الان به او بگویم.😥😥
بعد سرش را گذاشت کنار گوش مهدی و آهسته اذان خواند.بعد هم خطاب به پسرش گفت:((به این خاطر اسمت را مهدی گذاشته ام که ان شآلله وقتی بزرگ شدی ،در رکاب حضرت مهدی(عج) باشی.وبه عنوان سرباز امام زمان برای عدالت و صلح جهانی با ظالمان و کافران بجنگی!))😥😥
ابراهیم با مهدی حرف می زد و مهدی ساکت بود.ابراهیم در خودش ودر نگاه پسرش غرق شده بود.در توفانی که در جانش
می وزید و او را می آشفت😥😥
او را آشفته و با خودش برده بود،غرق شده بود.ابراهیم دیگر نه با کودکی مهدی اش ،که با جوانی و جوانی او حرف می زد و
می گریست.می گریست و با پسر کوچولویش حرف می زد😭😥😭
یادت باشد،ما برای اسلام به میدان رفتیم .برای عدالت،برای صلح،برای انسانیت و...😥😥
اندکی بعد مادرش ،نصرت با سینی چای آمد تو.😥😥
سلام!😊
ابراهیم از جا برخاست.مهدی را داد بغل زنش و به استقبال مادرش رفت.اشک هایش را پاک کرد و با لحنی آرام گفت:😊☺️
شما چرابه زحمت افتادی مادرجان؟😥
سینی را از او گرفت.مادرش خوش و خندان گفت:چشمت روشن ننه😊
چشم و دل شما روشن مادر☺️😊
این خانمت از بس که تو را دوست داره ،نگذاشت به موقع خبرت کنیم.😊
می گفت می ترسم بگم ابراهیم بیاد و بچه نیاد اون وقت آن طفلک...😥
🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻
ادامه ی این داستان فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘ این قسمت دشت هاے سوختہ فصل دوم قسمت 3⃣5⃣ می خو
زندگینامه شهید حاج محمد
ابراهیم همت
🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻🍀🌻
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل دوم
قسمت 4⃣5⃣
خسته و نگران بر می گردد جبهه😥
نصرت این ها را می گفت :گاهی چشمش به ژیلا بود،گاهی به ابراهیم،و گاهی هم به بچه نگاه
می کرد.😥😥
ابراهیم گفت:خب دیگه!...😊😊
و هنوز حرفش تمام نشده بود که ((یا الله))گفتن پدر همت به گوش رسید📢📢
الله نگه دار ،بفرمایید.☺️☺️
کربلایی علی اکبر در حالی که دو تا نان سنگک در دست داشت داخل اتاق شد😊
ابراهیم به استقبال اورفت.😊
کربلایی پسرش را در آغوش کشید. گرم تر از همیشه.پس از احوالپرسی و چشم روشنی،کنار هم صبحانه خوردند😊☺️☺️
بعد از صبحانه ابراهیم مطابق عادت و مسئولیتی که بر دوش خویش احساس می کرد،هم به مزار شهدا سر زدو هم به خانواده شهدا،هم به سپاه و بسیج،هم به آموزش و پرورش،بعد هم ناهار دور جمع بزرگ خانواده.😥😥
پدر ومادر و زن و فرزند و خواهرهاو برادرها،عصر هم که شد،خداحافظی کرد و راهی جبهه شد😥😥😞😞😔
دوباره ژیلا و حسرت دیدارابراهیم.دوباره ابراهیم و خط و منطقه و دود وآتش و خاک و خون.😥😥😞
دوباره تلفن به خانواده،احوالپرسی دوباره منطقه و سی وهفت روز بعد دوباره ابراهیم به همسرش و به مهدی اش که حالا دیگر چهل روزه شده بود و با خنده هایش قند توی دل ابراهیم آب می کرد،سر زد و
این بار وقتی ابراهیم می خواست برگردد،ژیلا به او گفت:من هم
می خواهم بیایم پیشت😥😭😭
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
ادامه ی این داستان فردا در کانال تخصصی شهید همت
@Hemmat_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت ذوالفقار سید علی
سردار سلیمانی از نحوه شهادت
سردار بی سر خیبر
حاج محمد ابراهیم همت
فرمانده لشکر محمدرسول الله(ص)
▫️ #شهید_همت سوار بر موتور
-نه سوار بر بنز ضدگلوله-
به صورت ناشناس به #شهادت رسید و تا ساعتها کسی نمیدانست او همت است! ..
سلامتی رهبر معظم انقلاب و سردار سلیمانی و شادی روح امام و شهدا بویژه سردار شهید ابراهیم همت
صلوات
♥️ عشق فقط شهدا ♥️
کجایند مسئولین بی ادعا
کجایند مردان خوب خدا
دریغ از فراموشی لاله ها
مرا کشت خاموشی لاله ها
شهدا شرمنده ایم😔😔😔
@hemmat_channel
یاد باد آن روزگاران یاد باد
یاد یاران سفر کرده بخیر
مدافعان_حرم سال1361 سوریه
سرداران شهید
ابراهیم همت
حاج_احمد_متوسلیان
شهید رحمان اسلامی
شهید حسن زمانی
تقی رستگار مقدم
شهید محمد علی سه تن
شهید محمدرضا دستواره
پادگان زبدانی سوریه
کجایند مردان بی ادعا
کجایند شهیدان راه خدا
کجایید ای شهیدان خدایی
بلا جویان دشت کربلایی
همه رفتند و تنها مانده ام من
ز خیل عاشقان جا مانده ام من
اللهم ارزقنی توفیق الشهادة
♥️ عشق هم فقط عشق به شهدا
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
@hemmat_channel
#عاشقانہ_شـہـدا🌹
سر سفره عقد...💕
اونقد ذوق زده بود...😍
که منو هم به هیجان می آورد...☺️
وقتی خطبه جاری شد و بله رو گفتم...💑
صورتمو چرخوندم سمتش...👰
تا بازم اون لبخند زیبای😊 همیشگیشو ببینم...👀
اما به جای اون لبخند زیبا...
اشکای شوقی رو دیدم...😂
که با عشق تو چشاش حلقه زده بود...
همونجا بود که خودمو...
خوشبخت ترین زن دنیا دیدم...👸
محرم که شدیم...💞
دستامو گرفت💁 و خیره شد به چشام...👁
هنوزم باورم نمیشد...🙂
بازم پرسیدم:"چرا من…؟"
از همون لبخندای دیوونه کننده😍 تحویلم داد و گفت...
"تو قسمت من بودی و من قسمت تو..."💕
قلبم❤️ از اون همه خوشبختی...
تند تند می زد و...
فقط خدا رو شکر می کردم...🙏
به خاطر هدیه عزیزی که بهم داده بود...👨💖
هر روزی که از عقدمون💍 می گذشت...
بیشتر به هم عادت می کردیم...💏
طوری که حتی...
یه ساعتم نمی تونستیم بی خبر از هم باشیم...
هیچ وقت فکرشو نمی کردم...
تا این حد مهربون و احساساتی باشه...😊😍
به بهونه های مختلف واسم کادو🎁 می گرفت و...
غافلگیرم می کرد...😉
#همسر_شهید_مهدے_خراسانے💕
@hemmat_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یه_نامه_و_پلاک_وسربند
#مرحم _دلتنگیها_میشه 😭
تقدیم به مادران شهدا
#شهید_محمودرضابیضائی
😔| @hemmat_channel
هر لحظه ستاره ای به زمین میافتد ولی هنوز ستاره ها در آسمان هستند ...!
من متنفر بودم و هستم از انسانهاي "سازش کار" و بی تفاوت ...!
روشنفکران ما به اين انقلاب بسيار "لطمه" زدند ، زيرا نه آن را مي شناختند و نه برایش زحمت و رنجي متحمّل شده اند ...
از هر طرف به اين نو نهال آزاده "ضربه" زدند ولي "خداوند" مقتدر است ،
اگر هدايت نشدند مسلّما "مجازات" خواهند شد .
🌷فرازی از وصیتنامه سردار رشید اسلام شهید حاج محمد ابراهیم همت🌷
ولادت : 1334/1/12
شهادت : 1362/12/17
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@hemmat_channel
┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄
از شهدای مدافع حرمی🌷 که استاد #رائفی_پور ارادت خاصی بهشون دارن 🌷شهید #عباس_دانشگر
🗓متولد هفتاد و دو
🗺از شهر #سمنان هست . .
🔺شهید عباس #دانشگر بسیار خوشرو و خوش اخلاق بود در تمام طول کارش یک بار به مراجعین #اخم هم نکرد🚫
🔺خصوصیتی که داشت از آمریکا و #صهیونیست متنفر بود. فیلم ها📽 را بدون تحلیل نگاه نمیکرد، میگفت: خبیث های #هالیوودی فیلم ها را با هدف🎯 میسازند.
🔺عاشق #حضرت_زهرا بود؛ شب جمعه پیکرش سوخت🔥 و پهلویش مجروح شد💔 و #شهید_شد.... .
راوی: سردار حمید بارزی
#شهید_عباس_دانشگر
#استاد_علی_اکبر_رائفی_پور
🌷خدایا مرگ ما را شهادت قرار بده🌷
@hemmat_channel
سلام دوستان شهدایی😊😊
توفیق داشتیم از ابتدای ماه مبارک رمضان پارسال تاامسال ۹۲دور کامل قرآن مجید به روح دوستان شهید خود هدیه نماییم. ☺️☺️
ان شآلله قصد داریم به شرط لیاقت
و دور از ریا با کمک آقا امام زمان
(عج)وشهدا دورنودوسوم
ختم قرآن را برگزارکنیم
با توکل بر خدا وباکمک امام زمان(عج) به مناسبت نزدیک شدن سالگرد مادری فداکار معلم قرآن مرحومه حاجیه خانم لیلی کسائیان مــــادرشهیــــدان والامقام 🌹
🌺علی اکبرو ذوالفقارتورانیان🌺
همه جزءهای این سرے به نیت
🌹🌹مرحومه مغفوره معلم قرآن حاجیه خانم لیلی کسائیان 🌹🌹
هست
نسخه ای از ثواب این ختم به روح پاک مرحوم محمدجواد میرزابیگی خادم الرضا_خادم الشهدا _ بانی و متولی طرح #دوست_شهید_من اهدا میشود ان شاءالله
ڪسانے ڪہ تمایل دارند در این ختم شرڪت ڪنند بہ آیدے زیر جزءمورد نظر خود را اطلاع دهند
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@deltange_hemmat68
شــــــــــہادت روزیتون ان شآلله🙏
اجرتون با شہدا😊
التماس دعا🙏🙏
🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
@Hemmat_channel
سلام دوستان روزتون شهدایی😊
طاعات و عباداتتون قبول
جزءهاے تلاوت نشده به شرح زیر
است ڪہ تمامے این جزء هابه نیت
🌹🌹مرحومه مغفوره حاجیه خانم لیلی کسائیان مادرشهیدان ومعلم قرآن 🌹🌹
هست کہ
نسخه ای از ثواب این ختم به روح پاک مرحوم محمد جواد میرزابیگی خادم الرضا_
خادم الشهدا بانی و متولی طرح دوست شهید من اهدامی شود ان شآلله😥😥
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
۱،۲،۳.۴،۵.۶،۷.۸.۹.۱۰.
۱۱.۱۲.۱۳،۱۵.۱۶.۱۷
۱۸.۱۹.۲۰.۲۱.۲۲.۲۳.۲۴.
۲۵،۲۶،۲۹،۳۰.
🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀
کسانی که مایلند به ایدی زیر
مراجعه کنند
@Deltange_hemmat68
مهلت تلاوت تایکم فروردین ۹۸👌👌
اجرتون باشهدا😊
شهادت روزیتون ان شآلله🙏
التماس دعا🙏🙏
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
@Hemmat_channel
1_55604333.mp3
15.64M
شور (شهدای گمنام...)
(رهروان امام و شهدا)
به باغبون بگویید دیگه#لاله نکاره، 😭
گوشه گوشه ی این سرزمین #لاله_زار ِ 😭 #شهدای_گمنام شهدای گمنام، ببرید😭😭😭😭
خیلی قشنگه😭😭
😭😭🌹
بامداحى حاج مهدی رسـولی
@hemmat_channel
╭━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╮
🕊 اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج 🕊
╰━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╯
#سالروز_شهادت 🕊
شهید احمد مروت❣
#شهید_احمد_مروت رزمنده دلاور لشکر۱۷ علی بن ابیطالب این شهید عزیز🙂
خواهر زاده #شهیدحاجمحمدابراهیمهمت هستند و مزارشون پایین پای #حاج_همت قرار دارد🍃 و درست یکسال بعد از شهادت #حاجی به جمع شهدای سرافراز اسلام پیوستند🕊 و پای در بساط عندربهم یرزقون نهادند🌹
به امید نگاه و دستگیرے شهدا❤️
#شهید_احمد_مروت
خواهر زاده #شهیدهمت
🆔 @hemmat_channel
سلام دوستان روزتون شهدایی😊
طاعات و عباداتتون قبول
جزءهاے تلاوت نشده به شرح زیر
است ڪہ تمامے این جزء هابه نیت
🌹🌹مرحومه مغفوره حاجیه خانم لیلی کسائیان مادرشهیدان ومعلم قرآن 🌹🌹
هست کہ
نسخه ای از ثواب این ختم به روح پاک مرحوم محمد جواد میرزابیگی خادم الرضا_
خادم الشهدا بانی و متولی طرح دوست شهید من اهدامی شود ان شآلله😥😥
👇👇👇👇👇👇👇👇
،۹.۱۰.
۱۱.۱۲.۱۳.۱۵.۱۶.۱۷
۱۸.۱۹.۲۰.۲۱.۲۲.۲۳.۲۴.
۲۵،۲۶،۲۹،
🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀
کسانی که مایلند به ایدی زیر
مراجعه کنند
@Deltange_hemmat68
مهلت تلاوت تایکم فروردین ۹۸👌👌
اجرتون باشهدا😊
شهادت روزیتون ان شآلله🙏
التماس دعا🙏🙏
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
@Hemmat_channel