eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
986 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼⇜مأموریتم که تموم شد، رفتم با حاج درباره‌ی برگشتنم صحبت کردم. شهید همت بهم گفت: یه خاطره برات بگم گفتم بگو 🌸⇜حاجی‌گفت: وقتی‌توی مأموریتم تموم شد ، به شهید ناصر گفتم: مأموریتم تموم شده و می خوام برم. ناصر پرسید: ؟ از سوالش تعجب کردم وگفتم: منظورت رو نمی فهمم، حکمم سه ماهه بوده و حالا تموم شده... 🌼⇜ناصر کاظمی گفت: مأموریت و مدت زیاد مهم نیست! اگه بریدی بیا کن و برو، اگر هم نبریدی بمان و کار کن، اینجا کار زیاده و بهت احتیاج داریم...منصرف شدم و دیگه باهاش درباره برگشتن حرف نزدم... ❣ ❣ شادی روحش http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
شما آفتابید،هر صبـح🌤 می‌تابید بر پنجره‌ی خیالم🌱 و نور می‌پاشید✨ روی سایه‌ی تنهایی‌ام💔 امروز را عاشقـــــانه بتابید ...💫 🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🛍💸🛍💸🛍💸🛍💸 #تمثیل هاے خدایے9⃣3⃣1⃣ مثل بازار 🛒فرض کنید در یک فرصت طلایی به بازاری راه یافتید و
هاي خدایي0⃣4⃣1⃣ مثل سود ! پدری به دو پسر خود ۱۰ میلیون تومان داد💵💵 و گفت بروید و کاسبی خوبی به راه اندازید و از سود آن فلان مقدار هم در سر سال به من بدهید !✔️ پسر اول👦 که فکر می کرد خیلی زرنگ است، در سر سال آمد و به پدرش گفت بازار خراب بود و سودی نکردم ، 😖 لذا سودی به پدر نداد ! پدر در دل گفت فقط به خاطر امتحان تو بود که گفتم کمی از سود را به من بدهی😉 ،👈حال که چنین کردی دیگر به تو پولی نخواهم داد ! پسر دوم 👱‍♂ که واقعا زرنگ بود در سر سال آمد و به پدرش سود را تحویل داد 💷💶 پدر با صدای بلند گفت : پسرم هر وقت پول لازم داشتی پیش خودم بیا !👌 بلا تشبیه خداوند هم این زکات و خمس را به عنوان امتحان ما قرار داده است وگرنه خداوند بی نیاز مطلق است ! ❌ وقتی زکات یا خمس را ندهی خداوند هم می گوید برکت می خواهی ، هر وقت پشت گوشت را دیدی برکت هم خواهی دید !😖 اما اگر خمس و زکات را دادی خداوند می گوید : هر وقت چیزی خواستی پیش خودمان بیا که تو را تنها نخواهیم گذاشت !😍 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
پـــروفایل مذهبے😍😍 پسرونه❤️ نظامي😍😍 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تمثیل هاي خدایي0⃣4⃣1⃣ مثل سود ! پدری به دو پسر خود ۱۰ میلیون تومان داد💵💵 و گفت بروید و کاسبی خو
هاے خدایے1⃣4⃣1⃣ مثل مهریه ی سنگین ! مادری از یک روحانی پرسید پسرم به زندان افتاد چه کنم ؟ 😢 پسرم ششصد سکه مهر کرده است 💵💵💵 و الان زنش مهریه را در اجرا گذاشته و پسرم نمی تواند بدهد ! روحانی گفت اگر قبل از اقدام نظر اسلام را از ما میخواستید شما را از قرار دادن این مهریه سنگین بر حذر می داشتیم و این مشکلات پیش نمی آمد !👌 انسان باید قبل از انجام هر کاری با کارشناس دین مشورت کند نه بعد از آن ! http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🔔 ⚠️ «معادله طلایی و » دعاء یقین به اجابت آن «قبول شدن به اذن اللّه» 💙اگر میخواهی به آرزوهایت برسی.! 1⃣ زیاد استغفار بگو. 2⃣ دعا کن و آرزویت را از اللّه بخواه. 3⃣ وبه مستجاب شدن دعایت یقین داشته باش. ✨‹أَسْتَغْفِرُاللَّه َالعَظِیمِ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ› ✨ أَسْتَغْفِرُاللَّه َالعَظِیمِ ✨أَسْتَغْفِرُاللهَ وَأَتُوبُ إِلَیْه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#زندگینامه_شهیدهمت #قسمت_چهارم فعالیتها و مبارزات دوران ستم شاهی اوّلین راهپیمایی با آغاز فعالیت ه
هدف اصلی روشنگری و خدمت به مردم در سال 1358، وقتی که سپاه پاسداران با فرمان امام رحمه الله تشکیل شد، از طرف آموزش و پرورش، مأمور خدمت در سپاه کردستان گردید✌️ تا فعالیت های فرهنگی خود را در این منطقه محروم ادامه دهد. زمانی که وارد پاوه شد، درگیری بین رزمندگان اسلام و نیروهای ضد انقلاب به شدت جریان داشت🍃. شهید کاظمی، فرمانده سپاه پاوه، او را موظّف کرد تا مشکلات فرهنگی، عمرانی و بهداشتی منطقه را سامان دهد. همه تلاش همّت، ایجاد وحدت بین مردم بومی منطقه بود🌸. او همواره خودش را در مرکز تمام وقایع و حوادثی که اتفاق می افتاد، قرار می داد. در مورد مسائل مختلف، با دیدی باز تصمیم می گرفت و نیروهایش را به خوبی هدایت می کرد😇. ، هر روز چند ساعتی را در دبیرستان های پاوه به تدریس می پرداخت و به دانش آموزان، آموزش نظامی و اسلحه شناسی می داد.☝️ گاهی هم اسلحه برمی داشت و همراه با همرزمانش، برای پاک سازی روستاها از وجود ضد انقلاب، به منطقه عملیاتی می رفت.🌹 ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_207072115.mp3
6.43M
۱۱ 📿 هنر سیستم بازیافت، تبدیل زباله به مواد نو و قابل استفاده است! استغفار ، سیستم بازیافتِ روح است! تبدیل نار🔥 ، به نــور 💫 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تمثیل هاے خدایے1⃣4⃣1⃣ مثل مهریه ی سنگین ! مادری از یک روحانی پرسید پسرم به زندان افتاد چه کنم ؟ 😢
هاے خدایے2⃣4⃣1⃣ مثل فرزند !👶 انسان به دلائل مختلفی نیاز به وجود فرزند دارد: 👈از یکسو عمرش محدود است و برای ادامه نسل تولد فرزند لازم است . از سوی دیگر قدرت او محدود است ، و مخصوصا به هنگام پیری و ناتوانی نیاز به معاونی دارد که به او در کارهایش کمک کند.😖 😍از سوی سوم جنبه های عاطفی ، و انس طلبی ، ایجاب می کند که انسان مونسی در محیط زندگی خود داشته باشد که آن هم بوسیله فرزندان تامین می گردد. بدیهی است هیچیک از این امور در مورد خداوند متعال مفهوم ندارد❌ پس دلیلی ندارد که خداوند نیاز به فرزند داشته باشد ! جای تعجب است که چرا مسیحیان حضرت عیسی را نعوذبالله پسر خدا می دانند !😳 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
⚘﷽⚘ گاهـی، فاصلهٔ ما و فقط یک سیم خاردار➿ است به اسمِ " نَفْس " از این ها که بگذریم می رسیم تازه به ⚠️بیایید از سیم خاردار عبـورڪنیم خیلی ها بودند که تا یک قدمی شهادت🌷 رفتند ولی با یک به عقب برگشتند😔 ابراهیم همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🌺🌸🌸🌻🌸 این قسمت دشت هاے سوخته فصل پنجم قسمت5
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌸🌺🥀🌹🌸🌼 این قسمت دشت های سوخته فصل پنجم قسمت6⃣9⃣ حرف ها تا ساعتی دیگر ادامه یافت. وقت خواب ،نصرت خانم و ژیلا و مهدی از ترس عقرب ها🦂🦂که همچنان از در و دیوار بالا می رفتند روی تخت خوابیدند و ابراهیم و کربلایی هم روی زمین.😢 ننه،ابراهیم یک دعایی، چیزی بخوان ، نیش این عقرب ها🦂🦂 را ببندد نیش تان نزنند تا صبح!😱 نه دیگر ننه با ما که آشنایند و کاری ندارند . شما هم که اون بالا جات خوب است کربلایی را هم خدا نجات می دهد ان شاالله ...😌☺️ و کربلایی علی اکبر گفت: امید به خدا ،فعلا که این پتو را پیچانده ام دور خودم.☺️نیش هم بزنند به پتو می زنند.😁 ابراهیم و پدرش صبح زود به منطقه رفتند .👌 زن ها ماندند توی خانه که در حقیقت یک اتاق بود و یک موکت کفش با آشپزخانه ای کوچک و یک انباری خالی.👌👌😢 نصرت خانم پیش از رفتن ابراهیم و کربلایی، به پسرش گفت:ناهار را دور هم باشیم.☺️ و ابراهیم جواب داد : ((کار دارم ننه.مجبورم بروم.))😔 کربلایی رو به زنش گفت: تو ناهارت را درست کن .برای ناهار با ابراهیم برمی گردیم.☺️ ابراهیم گفت:👌 حسین جهانی را می فرستم برای شما نان و مرغ بخرد.شما به خودتان برسید.👌😊 بیاییدها، می خوام براتان یک ناهار درست حسابی بپزم.😉😌 و ابراهیم گفت:😌 رفتن ما با خودمان است،برگشتن با خدا....خداحافظ.☺️ خدا پشت و پناهتان .به سلامت!☺️ ابراهیم و کربلایی علی اکبر که رفتند ،نصرت خانم و ژیلا نمازشان را خواندند.👌 نصرت خانم رو به عروسش گفت:😉 ناهار امروزتان با من.😍 شما خسته اید،خودم درست میکنم.😌😀 نه دیگه عروس جان. من هم دلم می خواد یک بار برای بچه ام و عروسم یک غذایی بپزم.☺️😀 ژیلا رفت سراغ مهدی که گریه می کرد و گفت: هر جور راحتید ننه جان☺️☺️ تازه آفتاب زده بود که حسین جهانی آمد.نان خریده بود.😌 گفت: مرغ فروشی هنوز باز نکرده بود. گفتم: اول نان بیارم صبحانه بخورید بعد بروم مرغ فروشی چیز دیگری هم اگر لازم دارید ،بگید بخرم حاج خانم.☺️😌 ادامه دارد...🌹 ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصی شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f