eitaa logo
سلام بر ابراهیم
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
345 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰دوری از گناه از کلام شهید 🔹یه روز با #مسعود در مورد گناه کردن افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب #نیست صحبت میکردیم. 🔸مسعود می گفت: ما نباید به گناه نزدیک بشیم و باید برای خودمون #ترمز بذاریم. اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی #حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم 🔹پس باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب گرد موقع نزدیک شدن به #گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم..... راوی: دوست شهید #شهید_مسعود_عسگری ❤️ @hemmat_hadi
🔹علاقه خاصی به اهل‌بیت خصوصا #حضرت_ابوالفضل(ع) داشت و همیشه نام حضرت ابوالفضل(ع)🌷 وِردِ زبانش بود... 🔸محمدحسین واقعاً #مظلوم بود. 2 ساله بود که از روی رختخواب? افتاد و دندان، زبانش را سوراخ کرد. وقتی من او را به بیمارستان رساندم، او اصلاً گریه نمی‌کرد و صدایش درنمی‌آمد 🔹در اتاق عمل,زبان #محمدحسین را بخیه زدند و دوختند اما صدای محمدحسین اصلا در نیامد? خیلی مظلوم بود و در درد? کشیدن خیلی طاقت داشت. 🔸علاقه خاصی به #ائمه و امامان و اهل‌بیت بخصوص "حضرت ابوالفضل(ع)" داشت، برای من جالب بود وقتی عکس‌ها? و فیلم‌های مُحرمش را نگاه می‌کردم، #محرم سال‌های قبل تیشرت با اسم «یا ابوالفضل(ع)» داشت 🔹و همین محرمی که در #سوریه بود تی‌شرت و سربندی که به همه آنها داده بودند, روی همه تیشرت‌ها و سربندها نوشته بود « #یا_حسین(ع)» ولی به طور اتفاقی و سربند «یا ابوالفضل(ع)» به محمدحسین افتاده بود. راوی: مادرشهید #شهید_محمدحسین_میردوستی ❤️ @hemmat_hadi
🔰شهید اسماعیل #زاهدپور فرزند رجب ۳۰ شهریور سال۱۳۵۰ در شهرستان #کردکوی دیده به جهان گشود. وی دارای دو فرزند به نامهای "علی و ارمیا" است. 🔰ایشان نیروی بازنشسته تیپ یکم نینوا #سپاه استان گلستان بود و از تکاوران یگان #صابرین، تیپ مردم پایه نینوا گلستان و از مربیان پاراگلایدر و چتربازی بودند.  🔰این شهید بزرگوار پس از سالهای متمادی خدمت صادقانه در سپاه چند سال پیش #بازنشسته شدند. او همیشه دل نگران جا ماندن ازقافله ی شهادت بود .این شهید عزیز از ۱۳ سالگی درجبهه های حق علیه باطل شرکت داشتند 🔰سالها هم درمناطق غرب کشور مشغول #دفاع از حریم کشور بودن. اسماعیل در اوایل جوانی با دختر یکی از اقوام به صورت سنتی ازدواج میکند. در چندسال اخیرگویا گمشده ای داشت گمشده اش #شهادت بود بخاطر دوری ازفرهنگ شهیدوشهادت غمگین بود به همین خاطرمراسم #یادواره_شهدا را ازدست نمیداد. 🔰او به مدت یک ماه به صورت #داوطلب در سوریه به مبارزه با تکفیری های داعشی ملعون مشغول بود که در ۱۱ آبان ماه #سال۹۴ مصادف با  #عاشورای حسینی* بدست مزدوران سعودی وداعش در شهر حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد #شهید_اسماعیل_زاهدپور ❤️ @hemmat_hadi
#تقوای_شهید همچون شهید ابراهیم هادی که #خالصانه برای خدا کار کرد و همواره و همه جا تلاش کرد و #تقوا پیشه کرد و خود را از هر گناه و نامحرمی دور کرد و خدا هم #به_وقتش همه ی کارهای خالصانه ش را بین مردم آشکار و نهان کرد پس بکوش که هر چقدرم #باتقواتر باشی گمنام تر و خالص تری و خدا هم همه ی اعمال وکارهای گذشته اتان را در بین زمینیــان و آسمانیان پر رنگ و پر رنگ تر از قبل می کند و نوری تمام نشدنی به آن می دهد پس تقوا کنید و اصلا و ابدأ گرد #گناه و وسوسه های شیطانی نچرخید تا #عاقبتی_بخیر داشته باشید . #شهید_ابراهیم_هادی ❤️ @hemmat_hadi
📖خاطره ای از شهید صفری 🔹مادر شهید سعید #علیزاده به او گفته بود یا شهید شد بیا و یا سالم برگرد و #جانباز نشو سعید علیزاده هم جانباز شده بود و قبل از اینکه دوستانش بالای سرش برسند تکفیری‌ها او را به رگبار بسته? و به #شهادت رسانده بودند. 🔸 #نوید بالای سرش بود که می‌گفت: «من گفتم #مادرت دوست ندارد اینطوری بروی، برای همین شهیدت کردند🌷» دستش را گرفته بود و گاهی #می‌خندید و گاهی گریه می‌کرد #شهید_نوید_صفری #شهید_سعید_علیزاده ❤️ @hemmat_hadi
💠پشتیبان ولایت 🔰سال دوم راهنمایی بود و ما در #کرج زندگی می کردیم . قرارشد که مقام معظم #رهبری برای دیدار با مردم کرج تشریف بیاورند. مردم همه جا را چراغانی کرده بودند. من به خانه? آمدم و دیدم که #رسول در خانه است. در حالی که نباید در آن ساعت از روز خانه می بود 🔰علتش را از رسول پرسیدم. گفت: امروز معلمشان سر کلاس گفته بود: ما نمی دانیم این #حکومت را چگونه باور کنیم از یک طرف می گویند #اسراف گناه است و از طرفی هم شهر را چراغانی کرده اند?!!! 🔰بروید ببینید در شهر چه خبر است ؟!!! حرفش که به اینجا می رسد رسول بلند می شود و می گوید: چراغانی که چیزی نیست، #جانمان را هم فدای آقا می کنیم. 🔰معلم هم عصبانی می شود و می گوید: #خلیلی باز تو حرف زدی؟! در این کلاس یا جای منه یا جای تو?! رسول هم از سر جایش بلند می شود ومی گوید: #شما استادی و من به احترام شما می روم #شهید_رسول_خلیلی(محمدحسن) ❤️ @hemmat_hadi
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر روایتی از دوست شهید 🔰 #صبح_جمعه که بیدار می شد، غسل جمعه می کرد می رفت امامزاده محمد می نشست تا ظهر، ظهر می رفت #نمازجمعه. 🔰ما داشتیم کار می کردیم می گفتم: حاجی چقدر #خونسرده چقدر بیخیال مردم هم میومدن پیشش خیلی خونگرم بود با هاش ارتباط برقرار می کردن. 🔰حاجی به قلب های مردم #بلد_سوریه حکومت می کرد. وقتی پشت بیسیم اعلام کردم حاجی دستشو گذاشت تو دست #شهیدهمت (شهید شد) 🔰این کلمه رو نمیتونستم بگم. نیم ساعت بعدش که اومدیم بلد، همه مردم بلد ، شاید بگم زن هاشون هم غصه دار شده بودن. هر کی میرسید به ما #تسلیت می گفت. خوشا به سعادتش ❤️ @hemmat_hadi
🔰دوشنبه بود. همه خانه برادرمان جمع بودیم. #جاےخالےسعید بدجور توی ذوق مان می زد. باسعید تماس گرفتیم سرحال بود و #شوق از صدایش می بارید.با همه مان صحبت کرد. همه می پرسیدند کی می آیی 🔰سعید این بار بر خلاف دفعات قبل، خیلی روشن و واضح گفت: #پنج_شنبه میام. با من هم صحبت کرد. بین حرف هایش بی هوا گفت: شاید دیگه #برنگردم. اگه برنگشتم هوای #مادر رو داشته باشین 🔰خون توی رگ هایم منجمد شد و حس از دست و پایم رفت. آن قدر حالم به هم ریخت که همه #متوجه_شدند. حالا همه اصرار می کردند که بگو #سعید چه گفت 🔰هر طور بود با جواب های بی سر و ته و سربالا #راضی شان کردم ولی وجودم آشوب بود حجم این دل آشوبه آن قدر زیاد بود که تنهایی تاب تحملش را نداشتم ولی جرات بازگو کردنش را هم #نداشتم. 🔰همه آماده بودیم. #مادر کلی تدارک دیده بود. گل سفارش داده بود. میوه و شیرینی خریده بود و یک گوسفندبرای #قربانی کردن جلوی پای سعید آماده کرده بود. 🔰سعید به وعده اش #عمل_کرد. گفت پنج شنبه می آیم. سرِ حرفش بود. بعد از 56 روز انتظار، او را پیچیده در پرچم سه رنگـ🇮 با نام " #شهید" که بر پیشانی بلندش نشسته بود برای مان آوردند. بدون این که دیگر از #نگاه_مهربان و #خنده های دلنشین او خبری باشد راوی:برادر شهید #شهید_سعید_علیزاده #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
برادر شهید: 🌸 آرزویش #شهادت در راه اسلام و قرآن بود و در آخرین سفری که به #کربلا داشت میگفت: من حاجتم را از آقا گرفتم. 🌸 یک روز قبل از شهادت، یکی از دوستانش که مجروح شده بود و اکبر به بالای سرش رسید، به اکبر میگوید: #محمود_بیضائی شهید شده و چند شب قبل از شهادتش در #خواب دیده بود که با تو (یعنی شهید شهریاری) در #باغی بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است. 🌸فردای آن روز اکبر هم در اطراف حرم مطهر #حضرت_زینب(ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع #شهادت نائل شد. #شهید_اکبر_شهریاری #حافظ_قرآن #ذاکر_اهل_بیت ❤️ @hemmat_hadi
🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطون‌تر بود یعنی #شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت‌ روحی هم قرار داشتیم #خنده را روی لبمان می‌آورد. 🔰یک روز #برادر بزرگ‌ترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان #حسین سر من و دوستم را با آجر شکست من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است #سر دو نفر شما را با هم شکست 🔰حسین گفت: می‌خواستم #مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، #آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود? بدون #وضو نمی‌خوابید دبستان بود اما صبح #دعای عهدش ترک نمی‌شد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا📖 نمی‌خوابید، من که #مادرش هستم این کارها را نمی‌کردم. 🔰سال ۸۸ که از ماموریت #زاهدان برگشته بود به حسین آقا گفتم می‌خواهم برایت زن بگیرم گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید #چادری باشد و با شرایط #پاسداری من کنار بیاید. #شهید_حسین_مشتاقی ❤️ @hemmat_hadi
💠قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی 💢حسین آقا قبل از شهادتش می رفت #ورزش_بوکس. 💢حسین یه روحیه داشت اگر مثلا ورزش #رزمی میرفت یا هر ورزش دیگه ای برای " قَوِّ عَلی خِدمَتّکَ جَوارِحی" رضای خدا و خدمت در راه خدا بود.من این رو با اطمینان میگم 💢اصلا اینطور فکر نمی کرد که ورزش کنم برای سلامتی بدنم، نه، بلکه فقط #برای_خدا که آماده باشد برای کار 💢این رو همه می دونن که حسین آقا از وقتی که خودش رو پیدا کرده بود، پاکار اسلام و انقلاب بود و #نوکری امام حسین علیه السلام رو می کرد... ✍به نقل از ( دوست شهید) #شهید_حسین_معزغلامی🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
#شب‌های_جمعه_و_یاد_شهدا 🔰دست خدا 🔹عباس #نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می‌خواند بعضی وقت ها که فراغت بیشتری داشت آیه «أِیّاکَ نَعبُدُ وَ أِیّاکَ نَستَعین» را #هفت_بار با چشمانی اشک بار تکرار می‌کرد. او همیشه نمازش را در #اول_وقت می‌خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می‌کرد. فراموش نمی‌کنم آخرین بار که به خانه ما آمد، سخنانش #دلنشین‌تر از روزهای قبل بود. از گفته‌های او در آن روز یکی این بود که: وقتی اذان #صبح می‌شود، پس از اینکه وضوگرفتی، به طرف قبله بایست و بگو: «ای خدا! این #دستت را روی سر من بگذار و تا صبح فردا بر ندار» به شوخی دلیل این کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: «اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی‌تواند ما را #فریب دهد.» از آن روز تا به حال این گفته‌ی #عباس بی‌اختیار در گوش من تکرار می‌شود. #شهید_عباس_بابایی ❤️ @hemmat_hadi