eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
343 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🕊«میانبر رسیدن به خدا نیت است کار خاصی لازم نیست بکنیم. کافی‌است کارهای روزمره‌مان را به خاطر خدا انجام دهیم ،اگر تو این کار زرنگ باشید شک نکنید شهید بعدی شمایید...»🕊 🌷 ❤️ @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️انالله انا الیه راجعون 🔰مادر شهید غواص مرتضی جاویدی به فرزند شهیدش پیوست 🌹 شادی روح همه شهدای غواص و پدران و مادران شهدا صلوات... 🖤 @hemmat_hadi
🙂🌷 ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته‌ است؟! عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازه‌ی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟! بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاری‌ها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمی‌رم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، می‌رم منزل دخترم. ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل." با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالی‌شان بدتر از خودش بود.ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده. 📚 برگرفته از کتابِ سلام بر ابراهیم۲ 🌱
🌹پيشانی‌اش از زور درد چروك افتاده بود. چهره‌اش در هم مچاله شده بود. انگار هر آن جمع‌تر می‌شد. بايد عقب‌نشینی می‌كرديم و حاجی نگران بود كه فرصت عقب بردن شهدا را نداشته باشيم. بچه‌ها كه شهيد می‌شدند، چهره‌‌ی حاجی برافروخته‌تر می‌شد. ولی اين كه نتوانيم شهدا را عقب ببريم، برایش خيلی دردناك بود. آن شب تا صبح خیلی به حاجی فشار آمد. سعی می‌كرد با بچه‌ها شهدا را بكشند عقب. ولی لحظه‌‌ی آخر، عجيب بود. حاجی نمی‌توانست از جبهه جدا شود. همه را فرستاده بود عقب. اما خودش گوشه كنار،‌ دنبال بدن يكی از بچه‌ها مي‌گشت. 🌹 💠 @hemmat_hadi
🔸همیشه روی لبش لبخند بود، نه از این بابت که هیچ مشکلی نداشت، اما هادی مصداق همان حدیثی بود که می‌فرمایند: مومن شادی‌هایش در چهره است و حزن و اندوه‌اش در درونش می‌باشد. 🔹همه‌ی رفقای ما او را به همین خصلت می‌شناختند، اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته بود، چهره‌ای بود که با لبخند آراسته شده بود، از طرفی هم بذله‌گو و اهل شوخی و خنده بود، رفاقت با او هیچ‌کس را خسته نمی‌کرد، در این شوخی‌ها دقت می‌کرد که هیچ گناهی از او سر نزند. 🌷 🟢 @hemmat_hadi
ابراهیم از هر قشری دوست و رفیق داشت بسیاری از کسانی که ابراهیم هادی را شناخته‌اند به واسطه کتاب خاطراتش با این شهید آشنا شدند طوری که به گفته خودشان زندگی‌شان بعد از خواندن این کتاب حسابی متحول شده‌است. اما درگذشته ابراهیم چه خبر است که سرگذشتش تا این اندازه برای دیگران جذاب است. برادر بزرگتر شهید می‌گوید:« دستگیری‌های ابراهیم بسیار معروف بود. هیچ فرقی بین دوستانش نمی‌گذاشت. از هر مدلی دوست و رفیق داشت. طوری که برخی ایراد می‌گرفتند تو چرا با این آدم‌ها رفت و آمد می‌کنی؟ خیلی‌ها را می‌شناختم که اهل هیچ چیز نبودند اما با رفتارهای ابراهیم جذب شده بودند. ابراهیم یک نظری داشت. می‌گفت این بچه ها را وارد هیئت و دستگاه امام حسین بکنید. آقا خودش دستشان را می‌گیرد. ابراهیم یک موتور گازی داشت که وقتی مشکلی پیش می آمد در سرمای هوا پیت‌های نفت را جابه‌جا می‌کرد. می‌گفت شما در ناز و نعمت زندگی‌ می‌کنید اما آنها سردشان می‌شود. خیابان ۱۷ شهریور جوب‌های بزرگی داشت. وقتی باران می‌گرفت سیل راه می‌افتاد. کار ابراهیم بود که کنار جوب بایستد و پیرزن و پیرمردهایی که گیر می‌کردند را کمک کند.» ❤️ ❤️ @hemmat_hadi _._._._._🌷♡🌷_._._._._
⭕️یک سیب از درختی افتاد و جاذبه کشف شد... ۱۰ هزار جنازه بر زمین افتاد ولی انسانیت کشف نشد...‼️ 😔🖤😔
🌹 یک روز که فقیری به مسجد رفته بود و کفش مناسب نداشت، ابراهیم پیش او رفت و کفش خود را به آن فقیر صدقه داد و خودش در اوج گرمای تابستان با پای برهنه از مسجد تا خانه رفت. او واقعا مرد خدا بود. 🌱 @hemmat_hadi
🌹قبر ساده ی یک شهید 🔹در گلزار شهدای بهشت علی دزفول، قبری وجود دارد که ، بی نام، ساده و همسطح زمین است و آن قبر شهید "بهمن دُرولی" است. 📝 این شهید با اخلاص ، در قسمتی از وصیت نامه خود نوشته است: ✍️ قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسد: «پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی». 🌹@hemmat_hadi
🟢 رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش. بعد از یک مـاه که برگشته بود اهواز، دیده بود دخترش لیـلا، مریض شده؛ افتاده روی دست مادرش. یک زن تنـها با یک بچه ی مریض. باز هم نمی توانست بماند و کـاری کند. باید برمی گشت. رفت توی اتاق؛ در را بست. نشـست و یـک دل سـیر گــریه کــرد. 📚مجموعه کتب«یادگــاران»/ جلددهم 🌹 💠 @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهدا بعد از شما کاری نکردم، پسر فاطمه را یاری نکردم ------------------------------------- باید این تصاویر شهدا را دید تا بفهمیم برای کشور واسلام چه جوان‌هایی چه خون هایی که ریخته نشده؟ واقعا چطور می‌توانیم قیامت جواب این شهدا را بدیم.... 🌹شادی روح همه شهدا الفاتحه مع الصلوات🌹 💠 @hemmat_hadi
💚 «صبحم» شروع می شود آقا به نامتان «روزی من» همه جـا «ذکـر نـامتـان» صبح علی الطلوع «سَلامٌ عَلی یابن الحسن» مـن دلخـوشـم بـه «جـواب سلامتـان» ...!!❤️ السلام علیــڪ یا اباصالحَ المهــدی
🌹اطاعت از ولي فقيه 🔸حوصله ام سر رفته بود. اول به ساعتم نگاه کردم، بعد به سرعت ماشین. گفتم. «آقا مهدی! شما که می گفتین قم تا خرم آباد رو سه ساعته می رین. » گفت « اون مالِ روزه. شب، نباید از هفتاد تا بیش تر رفت. قانونه. اطاعتش، اطاعت از ولی فقیهه.» 🌷27 آبان ماه سالروز شهادت سردار سپاه اسلام شهید مهدی زین الدین گرامی باد 💠 @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به بهانه سالگرد شهادت🥀 🎥 سخنرانی بسیار زیبا از ✅ از کجا معلوم امام زمان همینجایی نباشد که ما هستیم... اللهم عجل لولیک الفرج حاج مهدی از فرماندهان عاشق امام زمان بود، یکی از علمای قم می فرمود: استاد ما امام زمان عج الله را بر سر مزار شهیدان زین الدین ملاقات کرده بود... مْ
🟡 زنگ زد به منزل ما و برای ساعت شش قرار گذاشت که دنبال من بیاید و به جایی برویم. 🟢درست رأس ساعت شش زنگ خانه ما را زد! رفتم دم در و دیدم آقا ابراهیم است. با تعجب گفت: چرا حاضر نیستی؟ 🔵گفتم: من فکر کردم شما هم مثل بقیه رفقا وقتی قرار می‌گذاری با تأخیر حاضر می‌شوی! عصبانی شد. و گفت: یعنی چی؟ انسان باید هر طور شده به قول و قرارش عمل کنه. نشنیدی خداوند می‌فرماید:👇 ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ... ای کسانی که ایمان آورده اید؛ به پیمان‌ها ( و قرارها و قراردادهایی که می‌بندید) وفا کنید. (مائده/١) 📚‌‌‌خدای خوب ابراهیم 💠 @hemmat_hadi
علامه حسن زاده آملی چه زیبا آدرس امام زمان را داده اند👇 💠از علامه پرسیدند: آدرس امام زمان(عج) کجاست؟! کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟! 🌸ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است ... که می‌فرماید: " فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ " هرجا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند ... 🟢 @hemmat_hadi
فضیلت صلوات در روزهای پنجشنبه و جمعه امام صادق (علیه السلام): چون پسین پنج‌شنبه و شب جمعه می شود، فرشتگانی با قلم‌هایی از طلا و لوح‌هایی از نقره، از آسمان به سوی زمین می‌آیند و تا غروب روز جمعه ثواب هیچ عملی را نمی‌نویسند، به جز صلوات بر محمّد و آل محمّد(علیهم‌السّلام). 📚من‌ لایحضره‌ الفقیه ج۱ ص۴۲۴ «اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَالعَن اَعدَائَهُم اَجمَعِین»
🟢 به نقل از حضرت علی (ع) 👇 💠اللّهُمَّ اشرَح بِالقُرانَ صَدری ، وَ استَعمِل بِاالقُرآنِ بَدَنی ، وَ نَوّر بِالقُرآنِ بَصَری ، وَ اَطلِق بِالقُرآنِ لِسانی ، وَ اَعِنّی عَلَیه ما اَبقَیتَنی ، فَاِنّهُ لا حَولَ وَ لا قُوَّة اِلاّ بِکَ “بار خدایا! سینه ام را با قرآن گشاده گردان ، جسمم را با قرآن به خدمت بگیر ، چشمم را با قرآن نورانی نما ، زبانم را با قرآن گویا کن ، و تا زنده ام مرا در راه قرآن یاری کن ، که هیچ نیرو و قدرتی جز تو نیست.” 🌸روز پنجشنبه است و اموات همه منتظر یک آیه قرآن از طرف بازماندگانشان هستن با تلاوت قرآن روح امواتمون شاد کنیم 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ایثار، صلابت و ازخودگذشتگی بسیجیان به روایت شهید محمد ابراهیم 🗓 انتشار به مناسبت هفته بسیج 💠 @hemmat_hadi
🌹 ۱۳ ساله علیرضا محمودی پارسا .بار از کارهایی که کرده‌ام به تو می‌برم از جمله: ▪️از این که حسد کردم… ▪️از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم… ▪️از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم. ▪️از این که مرگ را فراموش کردم. ▪️از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم. ▪️از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم…. ▪️از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم. ▪️از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم…. ▪️از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید. ▪️از این که ایمانم به بنده‌ات بیشتر از ایمانم به تو بود…. ▪️از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری….. ▪️از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم…. ▪️از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند…. ▪️از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم…. ▪️از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم…. ▪️از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم…. ▪️از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم…. ▪️از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم… 🌸 @hemmat_hadi
🔰صلابت على خرمدل هیبت عجیبی داشت خیلی تودار بود. کمتر احساساتی می شد. همه از او حساب میبردند. دریای دل علی را فقط یک چیز طوفانی می کرد! آن هم مصیبت های حضرت زهرا بود حضرت فاطمه را با نام مادر صدا می کرد. بارها دیده بودم که وقتی مداح روضه میخواند قدرت تحمل خود را از دست میداد و غش میکرد. اگر در اوج شادی و خوشحالی بود با شنیدن نام مادر سادات اشک در چشمانش حلقه میزد ارادت او به مادر زبانزد دیگر رزمندگان بود. بارها به همراه تیم های شناسایی لشکر به منطقه ی دشمن میرفت و با دست پر برمی‌گشت.
در عملیات بدر با هم راهی منطقه هور شدیم‌. به علی گفتم تو جلوتر نرو! با تعجب گفت:چرا !؟ گفتم: تو در همه عملیات ها یا تیر خوردی یا ترکش! اصلا هر چی تیر و ترکش سرگردان است مثل آهن ربا جذب میکنی! علی خنده تلخی کرد و جلو رفت. در همان عمليات بود که ترکش بزرگی به سرش خورد. قسمتی از جمجمه ی او آسیب دید با ناراحتی او را روی برانکارد گذاشتیم و حرکت کردیم. فکر کردم شهید شده. اما انگار نه انگار! روی برانکارد که بود گفت: هوا سرد است یک پتو بیندازید روی من! با خنده گفتم: مگر تو شهید نشده ای!؟ علی هم گفت: نه؛ من وقتی شهید میشوم که تیر به پهلویم بخورد! الان وقتش نیست‌. علی خرمدل در فروردین سال ۶۵ با اصابت تیر به پهلویش، به مادرسادات اقتدا نمود. 📙برگرفته از کتاب مهرمادر 🍃🍂🌼🍃🍂🌸🍃
🏴ایام شهادت حضرت زهرا(س) تسلیت باد 🔸«نمی‌دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم خودم را از شر خلاص کنم، نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می‌شد. 🔹می‌دانستم چه بکنم. موانع در حال تکان خوردن و بسیار خطرناک⚠️ بود،‌ چون توجه را به سمت من جلب می‌کرد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم. 🔸یکی یکی سراغ آنها رفتم. یک لحظه یادم آمد که ایام است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(س) دراز کردم🤲 و با تمام وجودم از ایشان خواستم که نجاتم بدهند. گریه کردم😭دعا کردم. 🔹در همین حال احساس کردم یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد و در آب پرتم کرد. آن حالت را در هشیاری کامل احساس کردم.» این ماجرا را برای دوستش تعریف کرد، او را قسم داده بود که تا زنده است، آن را برای کسی بازگو نکند❌ 🌷 📚برگرفته از کتاب مهر مادر 💠 ‎‎‌‌‎@hemmat_hadi
💚 🍁پاییــــز و غمِ هجـــرِ تو افـزون شده برگرد چون بـرگِ خـزان دیده دلم خون شده برگرد 🍁لیــــلای پریشــان شده در قـامت این باغ حـــالات رُخم چون رخ مــجنون شده برگرد... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌹@hemmat_hadi