eitaa logo
سلام بر ابراهیم
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
411 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
: 🔹خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ ور است که اگر تکه‌ تکه‌ ام کنند و یا زیر سخت‌ ترین شکنجه‌ ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت . 🇮🇷 ۲۲ بهمن سالروز شهادت عارف وارسته شهید ابراهیم هادے 🥀 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐
شهید ابراهیم هادی می گفت: چادر یادگار حضرت زهرا(س) است، ایمان یک زن وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کند. 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. بارها به من می‌گفت: «طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت‌و داشته باشن.» می‌گفت: «این دعواها و مشکلات خانوادگی رو ببین، بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره! بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن رو نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه، ارزش داره.» 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘
🌷 همیشه آیه‌‌ی «وَ جَعَلْنا» را زمزمه می ڪرد ‌گفتـــم: آقا ابراهیم این آیه برای محافــــظت در مقابـل دشمـنه، اینجا ڪه دشمن نیست! 👌نـگاه معنا داری ڪرد و گفت: دشمنی بزرگتر از شــیطان هم وجـــود داره!؟ 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد! الله اکبر... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید... بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. 📚کتاب سلام بر ابراهیم1 یکى از بزرگترین نعمت هاى خدا است. به ما این فرصت را می دهد که هر روزى چند بار ناگزیر با خداى خودمان حرف بزنیم، از او کمک بخواهیم، به او عرض نیاز کنیم. غالبا قدر و اهمیت را نمی دانیم. فرموده اند: مثل چشمه آبى است در خانه شما، که روزى پنج بار در این چشمه آب می کنید. این شستشو می تواند براى دل هاى آثار ماندگارى داشته باشد. ❤️ ❤️ @hemmat_hadi
┄┅══🍃🌸🍃══┅┄ 🍽 جلسه فرماندهان بود. بعد از شام هر چه به ابراهیم گفتند که بیا و برایشون دعای توسل بخوان قبول نکرد، او با ناراحتی می‌گفت: من دعای خودم را خواندم! 👥 جلسه به پایان رسید و همه آماده بازگشت به محل قرارگاه و لشکر ها شدند. حاج حسین می‌گفت: وقتی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم، یک بسته را به ابراهیم دادم و گفتم: برایت نان و کباب آوردم! 💢 ابراهیم همین طور که پشت فرمان نشسته بود، نان و کباب را از من گرفت و با دست دیگر از شیشه ماشین به بیرون پرت کرد! بعد هم گفت: من با بسیجی ها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را حیوانات بیابان بخورند. ⚡چیزی نگفتم ، ابراهیم چند لحظه بعد گفت: تمام ما بسیجی هستیم، وای به روزی که غذای بسیجی و فرمانده تفاوت داشته باشد، آن موقع کار مشکل می شود. 🌷 ‌🟢 @hemmat_hadi
💔 👈ابراهیم میگفت : مطمئن باش هرکس با  امام حســـــــ💚ـــــین (علیه السلام) رفیق شود تغییر میکند. 📚سلام برابراهیم؛جلد ۱ 🌷 ‎‎‌‌‎ ❤️ @hemmat_hadi
🌱در عزاداری ها حال خوشی داشت. خيليها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصی پيدا ميكردند. ابراهيم هر جایی که بود آنجا را کربلا مي‌كرد! گريه ها و ناله های ابراهيم نشــور عجيبي ايجاد مي‌كرد. نمونه آن در اربـعين سـال ۱۳۶۱ در هيئت عاشـقان حسين(ع)بود. بچه‌های هيئتی هرگز آن روز را فراموش نمي كنند. ابراهيم ذكر حـضرت زينب (س) را می گفت. او شـور عجيبی به مجلس داده بود. بعدهم ازحال رفت و غش كرد! آن روز حالتی در بـچه ها پـيدا شد كه ديگر نديديم. مطمئن هسـتم به خاطر سوز درونی و نفس گرم ابراهيم، مجلس اينگونه متحول شده بود. ابراهيم هيچ وقت خودش را مداح حـساب نميكرد. ولی هر جا كه ميخواند شور و حال عجيبی را ايجاد می كرد. ذكر شهدا را هيچوقت فراموش نميكرد. 🌹 ❤️@hemmat_hadi
همیشه آیه ے وَ جَعَلْنا را زمزمه می ڪرد گفتم: آقا ابراهیم این آیه براے محافظت در مقابل دشمنه اینجا ڪه دشمن نیست! نگاه معنا دارے ڪرد گفت: دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود داره؟ 🌹 🌷شهدا را یادڪنید باذڪرصلوات🌷 ❤️ @hemmat_hadi
🙂🌷 ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت چرا بسته‌ است؟! عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن. آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد مغازه‌ی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار کنه؟! بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا اینکه یکی از بازاری‌ها این ترازو رو برام خرید تا کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمی‌رم تا چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه، می‌رم منزل دخترم. ابراهیم خیلی ناراحت شد. گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل." با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم. وضع مالی‌شان بدتر از خودش بود.ابراهیم درآمدِ کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده. 📚 برگرفته از کتابِ سلام بر ابراهیم۲ 🌱
💐 خیلی به والدینش احترام می گذاشت. دیده بود که در قرآن در چند مورد، بلافاصله پس از اطاعت از خدا، دستور به تبعیت از والدین داده شده. برای همین، زمانی که ابراهیم از جبهه برمیگشت، اگر نیمه شب به منزل می رسید، درب خانه را نمی زد. چون مادر و خانواده اش خواب بودند. حتی در سرما پشت در می خوابید تا آنها برای نماز بیدار شوند. او می‌دانست دعای والدین عامل سعادت انسان است. وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا و پر و بال تواضع خویش را از روی محبت و لطف، در برابر آنان (پدر و مادر) فرود آر و بگو: " پروردگارا همان گونه که آنها مرا در کودکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده. (اسراء/۲۴) " 🌸 💚 @hemmat_hadi
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 خوش نام تویی، گمنام منم ...💔 ✍ نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت “سلام الله علیها” یادم هست یکبار در ایام فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها نمود ابراهیم همینطور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد. برادر شهیدم ...🌷🕊