قرائت قرآن به نیت زیاد شدن نور چشم...
یادم هست احمد آقا عینکی شده بود. گفتم: خُب شما قرآن بیشتر بخوان. می گویند: هر کس قرآن بخواند مشکلات و درد چشمانش برطرف می شود. لبخندی زد و گفت: می دانم اگر به نیت شفای چشم خودم قرآن بخوانم، حتماً ضعف چشمانم برطرف می شود.
بعد ادامه داد:
اما نمی خواهم به این نیت قرآن بخوانم! می خواهم زندگی ام روال عادی داشته باشد.
📙 عارفانه. زندگینامه شهید نیری. اثر گروه شهید هادی
🌹 گفتند دنبال چند شهید می گشتند که نشانی تقریبی محـل شهـادتشان را داشتند. چنـد بـار به آنجـا رفته بودند؛ اما دست خـالی برگشته بودند. به من گفتند: «شما هم باما بیا؛ شاید قدمت خیر باشد.» منطـقه کاملاً رملی بود؛ کمی گشتیم امـا چیزی پیدا نکردیم. باد ملایمی می وزید؛ کم کم وزش باد شدت گرفت؛ خودمان را به درختی که نزدیکمان بود رساندیم تا در امـان باشیم.
🔹 وزش بـاد که کم شد بلند شدیم و به اطـراف نگاه کردیم؛ چیزی که پیش از وزش باد، زیر رمل ها مدفـون بود نظـرمان را به خـود جلب کرد؛ به طرفش دویدیم ..
پیکـر مطهـر همان شهـدایی بـود
کــه در جسـتجوی شـان بـودیـم.
🎙 راوی: شهید علیرضا غلامی
مسئول تفحص لشکر امام حسین (ع)
📚 کتـاب تفحـص / محمد احـمدیان
«صلـواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطـهر شهـدا»
🌹مثل اسیران کربلا
✍️ جلوی من حرکت میکرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنهاش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیبوغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوشرویی نپذیرفت.
🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگلنگان اومده بود؛ بیهیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاولها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا!» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضهٔ یتیمان اباعبدالله!» اشک چشمام رو پر کرد.
📚 برگرفته از کتاب #دلیل
روایت حماسهٔ نابغهٔ اطلاعات عملیات
سردار #شهید_علی_چیتسازیان، ص۷۴
إنا لله و إنا إليه راجعون
{ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالࣱ صَدَقُوا۟ مَا عَـٰهَدُوا۟ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُوا۟ تَبۡدِیلࣰا }
درخت تنومند اسلام با خون چنین رادمردانی آبیاری شده؛ سست و ضعیف نباید شد بلکه همهجانبه از اسلام و مقدسات دفاع باید کرد.
شهید اسماعیل هنیه عمر خود را در دفاع از مسجدالاقصی گذراند.
شهادتش مبارک و راهش مستدام باد.
🌹همین طور که آن بسیجی تعریف میکرد، اشک از چشمان آقا مهدی جاری شده بود.
نوجوان ادامه داد: یه پیرمردی ترکش خورده و هر دو چشمش رو از دست داده و چون نمیبینه، به سیم خاردارها گیر کرده و فقط ناله میکنه.
این را که گفت، صدای گریهی آقا مهدی بلند شد.
همزمان با او بقیهی بچهها هم گریه میکردند.
پس از این ماجرا هیچ وقت ندیدم که آقا مهدی اینطوری گریه کند، حتی در شهادت برادرش حمید.
📘 کتاب نمیتوانست زنده بماند
✍️روایت زندگی شهید مهدی باکری/انتشارات نشر یازهرا(س)
جمال همه گونه سختی را تحمل میکرد.
او خیلی حیا و ادب داشت.
از خجالت نداری صورتش سرخ میشد، اما حرفی نمیزد.
شکایت نمیکرد. جمال تلاش خودش را انجام میداد، اما راضی بود به رضای خدا. در یکی از نامههایش مینویسد:
«الان که در سنگر نشستیم، روز جمعه ساعت 7:30 صبح است. به فکر خانه افتادم؛
به فکر روزهای انقلاب، به فکر بچههای کوچه. بعد به خودم میگویم بیخیال بابا، چند سال در کوچه بودی چه کار کردی؟ اینجا را عشق است.
نبرد حق علیه باطل را.
راستی خدا را شکر میکنم که در جبهه باطل نیستم.
خدایا شکر و سپاس تو را که مرا در لشکر حق قرار دادی. که اگر بکشم، به بهشت میروم و اگر کشته شوم، نیز به بهشت میروم.»
📕مادرانه. خاطرات شهید جمال محمد شاهی
اثر گروه شهید هادی
⭕️ #شهیدی_که_مسخره_ش_میکردند
#شهید_کر_و_لال_عبدالمطلب_اکبری
.
▪️یکی تعریف میکرد وقتی دشمن خمپاره میزنه، قبل از این که صدای سوتش برسه، عبدالمطلب کر و لال اشاره میکنه بقیه دراز بکشند!- عجب!- دست کم نگیریدش.
.
▪️اسمش عبدالمطلب اکبری بود.
کرولال بود.زمان جنگ توی محل بنایی میکرد و چون کر و لال بود، خیلیا جدی اش نمی گرفتند. یه روز رفتند سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! دوستاش خندیدند و مسخره بازی درآوردند! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدینش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که با دست قبر خودش رو کشیده بود!
.
📩 تو وصیت نامه ش نوشته بود :
یک عمر هرچی گفتم به من میخندیدند... یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم.آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد."
.
🌷شادی روح #شهدا #صلوات ...
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🌹 این بار هم از تو می گویم … دلم برای فکه تنگ شده است ...آنجا که می گویند وادی هزاران شهیدی است که دردل خود محفوظ داشته است.
…آری، درست می گویی: یاران شتاب کنید قافله ای در راه است. می گویند که گنه کاران را نمی پذیرند؟! آری گنه کاران را در این قافله راهی نیست… اما پشیمانان را که می پذیرند …
ای قافله قدری آرام تر برو تا پشیمانان به قافله برسند و در رکاب امام عشق قرار بگیرند …
¤ نامتان در فهرست
یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام
🕯🥀🍂
🥀
🍂
❇️ #سلام_امام_زمانم 🌤
یارب چهشود زان گلنرگس خبر آید
آن یـار سـفــر کــردهٔ مـا، از سـفــر آید
شام سیه غیبت کبری به سر آید
امیـد هـمـهٔ منتظـران، منتظر آید
🤲 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
🤲اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲
#امام_زمان_(عج)
🍂
🥀
🕯🥀🍂
🌹 ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ شهادت خلبان «عباس بابایی» یکی از دلاورترین قهرمانان جمهوری اسلامی ایران در ۸ سال دفاع مقدس است.
🔸 تصویری از دیدار این خلبان تیز پرواز ایرانی با امام خمینی(ره)
✍دست خط امام پس از شهادت عباس بابایی: خداوند رحمت فرماید این شهید سعید ما را.
🕊شادی روح بلندشان صلوات
💢 @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #راز_خون_شهدا
🌷خاطره برانگیز از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس با گفتاری شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🌴 زندگی زیباست ، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست ، اما پرندهی عشق ، تن را قفسی میبیند كه در باغ نهاده باشند.
راز خون در آنجاست كه همهی حیات به خون وابسته است. اگر خون یعنی همهی حیات و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست ، پس بیشترین از آن كسی است كه دست به دشوارترین عمل بزند. راز خون در آنجاست كه محبوب ، خود را به كسی میبخشد كه این راز را دریابد.
راز خون را جز شهدا در نمییابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است ، اما ریختن آن در پای محبوب شیرینتر است و نگو شیرینتر ، بگو بسیار بسیار شیرینتر است.
ای شهید..! ای آن كه بر كرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای ، دستی بر آر و ما قبرستاننشینانِ عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش....
#دفاع_مقدس
#روایت_فتح
💢 @hemmat_hadi
🌹 شهید حاج محمد ابراهیم همت:
🔹خداوند از ما انتظار دارد که در این راه دشوار استقامت و شکیبایی داشته باشیم
🔹️ سردار شهید حاج محمدابراهیم همت در ۲۶ مهر ۱۳۶۲ در جمع رزمندگان گفت: سختیها را تحمل میکنید،اما میدانم که میدانید؛ زیبایی تحمل این سختی ها، در این است که باعث میشود انسان به عمق سختیهای حرکتی که امام حسین(ع) انجام داد، بیشتر از پیش، پی ببرد.
◇ انقلاب اسلامی ما هم، از روز اول موجودیتاش حرکت خود جوش را بر اساس همان حرکت مقدس حسینی آغاز کرد و همچنان، برهمین مناسبت دارد پیش میرود
◇ ان شاءالله این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی آقا امام زمان اتصال پیدا میکند.
◇ تحقق این آرزو، چندان دور نیست و بدون شک در لوح محفوظ الهی زمان وقوع آن تعیین شده است
◇ منتها برای ما که از حکمتهای الهی و حقایق عالم غیب آگاهی نداریم موعد دقیق آن روشن نیست.
◇ مع الوصف، انتظاری که خداوند از ما دارد اینست که به جهاد خودمان را ادامه بدهیم و در این راه دشوار استقامت و شکیبایی داشته باشیم. والسلام»
#شهید_محمدابراهیم_همت
💢 @hemmat_hadi
🔻 همهی کسانی که با ابراهیم بودند، میدانند؛ ابراهیم خیلی دستودلباز بود. اگر کسی به ابراهیم میگفت عجب ساعت قشنگی، یا عجب لباس قشنگی داری، ساعت یا لباس یا هر وسیلهی دیگری را که داشت، درمیآورد، میگفت بیا! مال تو! هیچوقت دل به چیزی نمیبست. یک جمله داشت که همیشه آن را میگفت: «به دنیا دل نبنده هر که مَرده!»
#شـهید_ابراهیم_هــادے
🌹قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید وگفت:
حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین عليه السلام بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: به زودی به دیدارت خواهم آمد. یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟
همینطور که داشت حرف میزد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد شهید شد.
🌹امام حسین عليه السلام به عهدش وفا کرد...
"شهید محمدباقر مؤمنی راد"
🟢 @hemmat_hadi
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
ابراهیم برای این که جایگاه و پست و مقامی او را نگیرد، همه عوامل کبر و غرور رو از خودش دور می کرد. وقتی به ابراهیم ماشین تویوتایی می دهند تا با آن ماموریت انجام دهد. ماشین تویوتا را پس می دهد تا ماشین مدل بالا او را از مردم جدا نکند و غرور برایش به وجود نیاورد ...
#شهید_ابراهیم_هادی❣🍃
🌸@hemmat_hadi
میگفت: صد رکعت نماز بخون، صدتا کار خوب انجام بده؛ ولی کسی نتونه باهات حرف بزنه، اخلاق نداشته باشی، به هیچ دردی نمیخوره!
مؤمن باید شاد باشه، اخلاق خوب داشته باشه...
#شهید_محمدهادی_امینی🕊
🌷محمدهادی، تک فرزند خانواده و از عاشقان و بچه محل های شهید ابراهیم هادی بود که دو سال گذشته در جریان آموزش برای اعزام به سوریه به شهادت رسید.
#سلام_امام_زمان_غریبم ✋
🍃 بر مهدی منجی دنیا صلوات
🌹بر چهرهی آن ماه دل آرا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"انسان تا از خودش نگذرد
به خدا نمیرسد"
#شهید_ابراهیم_همت
﷽🕊💐 #سلام_امام_زمانم 💐🕊﷽
💫 ميترسم از آن لحظه که عمرم به سر آيد
🌼 مهتاب رُخت بعد غُروبم به در آيد
🌾 می ترسم از آن دم که بيايی و نباشم
🥀 جان از بدنم رفته و عمرم به سر آيد
🌹 #اللم_عجـل_لولیک_الفـرج 🌹
صبحتون امام زمانی
💠 @hemmat_hadi
🟢 ارزش خون شهدا را محسن فهمیده بود!
با بچه ها رفته بودیم اردوی مناطق جنگی. رسیدیم فکه، تا از اتوبوس پیاده شد کفش هایش را در آورد و با پای برهنه راه افتاد و رو کرد به بچه ها و گفت: بچه ها ما اینجا داریم پا میذاریم روی شهدا روی بدن و اجزای مطهر شهدا. همه تعجب کرده بودن که محسن حججی چه می گوید؟!
او ادامه داد: وقتی بچه های تفحص دنبال جنازه شهدا می گردن فقط چند تکه استخون رو پیدا می کنن پس گوشت این شهدا کجاست؟ خونشون کجاست؟ چشم و اعضای بدنشون کجاست؟ اینا همش همین جاست توی این خاک ها.
📙حجت خدا. داستانک هایی از شهید حججی. اثر گروه شهید هادی
بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید.
#شهید_احمد_کشوری🌷
#سلام_مولای_مهربانم♥️
صبحی دیگر رسید
و من در انتظار دیدار شما
چشم میگشایم
و پنجره دل میگشایم
به سوی امید و نور...
و دلم لبریز است از
شوق صبح موعود، لحظه دیدار،
و به پایان رسیدن لحظه های انتظار...
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤
این شهید بزرگوار از نیروهای اطلاعات عملیات خراسان بود که در عملیات کربلای۴ اسیر شد و هویتش در همان روزهای اول اسارت توسط یک اسیر قدیمی و خودفروخته به نام «م.ر» لو رفت!
👈در شکنجه گاه مخفیانه تکریت ۱۱ بعثی ها او را به قلاب پنکه سقفی آویزان کردند، مدتی بعد در آب جوش انداختند، با یک کابل فشار قوی بالای ۵۰۰ ضربه بر کمرش زدند، با پا شیشه پنجره سرویس بهداشتی را شکستند و بدن نیمه جان و لخت شده اش بر روی آن انداختند و او را غلط دادند و سپس بر زخم هایش نمک پاشیدند و با یک فرچه مخصوص شستن لباس به شدت زخم هایش را خراشیدند و سیم برق را در حالی که دستانش بسته بود به او متصل کردند!
👈فریادهای او فضای حمام را پرکرده بود و در حالی که از ائمه اطهار (علیهم السلام) یاری میطلبید، یک بعثی شمر صفت به نام عدنان برای اینکه استغاثههای وی به درگاه خداوند و فریادهای یا زهرایش را خفه کند، یک صابون را در دهن او گذاشت و با پوتین محکم بر روی آن کوبید و صابون در گلوی مبارکش گیر کرد و با شهادتی مظلومانه به کاروان عاشورا پیوست! او کسی نبود جز شهید محمد رضایی، شادی روحش صلواتی قرائت نماییم.
منبع: «آزاده سرافراز سید محسن حیدری، خبرگزاری دفاع مقدس، ۱۴۰۲/۲/۴
یادتون باشه مدیون چه کسانی هستیم؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ عزیزِ غریب؛ نماهنگی با مناسبت شهادت امام حسن عسکری(علیهالسلام)
🏴 @hemmat_hadi