🌷سیره شهدا
✾بچه ها می گفتند :
" ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟ "
✾ بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند .
✾ مشخص شد این فرد همان فرمانده ما ' شهید عبد الحسین برونسی ' بوده است.
🌷 #شهيد_سردار_عبدالحسين_برونسی
@HEMMATNAMEH
🍃🌹🌹🍃
#تلنگر⚘
#بــــســــیـــجــــی 📣
❌مبادا اسم #بسیجی روی خودت بگذاری
از #شهدا حرف بزنی .........
اما جوری رفتار کنی که بگویند #بسیجے_ها
قِر زیر #چادرند و #چشم_چران هاے کوچه و خیابان .........
اسم #بسیج را به تاراج نبرے !
فردا باید پاسخگوی همین #شهدا باشے ......
پاسخگوی #بے_معرفتے هایی که خدایی نکرده امروز کردے ...
#بسیج را بے اعتبار نکنی !
#خواهر و #برادرم ، دل #شهدا را نشکنی !!!!
@HEMMATNAMEH
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی 🌷
🌸در بازرسی تربیت بدنی مشغول بودیم.
بعد از گرفتن حقوق و پایان ساعت اداری، پرسید موتور آوردی؟ گفتم آره چطور؟
🌸گفت اگه ڪاری نداری بیا باهم بریم فروشگاه.
تقریبا همه حقوقش رو خرید ڪرد.
از برنج و گوشت، تا صابون و ... همه چیز خرید.
انگار لیستی برای خرید بهش داده بودن
🌸بعد هم با هم رفتیم سمت مجیدیه ،وارد ڪوچه شدیم. ابراهیم در خونه ای رو زد.
پیرزنی ڪه حجاب درستی هم نداشت دم در اومد.
ابراهیم همه وسائل رو تحویل داد.
🌸یڪ صلیب گردن اون پیرزن بود. خیلی تعجب ڪردم ...! توی راه برگشت گفتم :
داش ابرام این خانم ارمنی بود؟!گفت :آره چطور مگه !؟
اومدم ڪنار خیابون موتور رو نگه داشتم
و با عصبانیت گفتم : بابا این همه فقیر مسلمون هست
تو رفتی سراغ مسیحیا!
🌸همینطور ڪه پشت سرم نشسته بود گفت :
مسلمون هارو ڪسی هست ڪه ڪمڪ ڪنه،تازه ڪمیته امداد هم راه افتاده ڪمڪشون می ڪنه.
اما این بنده های خدا ڪسی رو ندارن.
با این ڪار هم مشڪلاتشون ڪم میشه
هم دلشون به امام و انقلاب گرم میشه.
📚منبع : سلام بر ابراهیم
🌷 در آرزوی شهادت 🌷
@HEMMATNAMEH
🍃🌹🌹🍃
شهــــــ همت ــــــید"
#ماه_رمضان_و_شهدا...
🔸ماه رمضان را آمده بود خانه...
بہ علی می گفت:
«امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یا #شهادت یا #زیارت.»
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه،
هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند،
توی حال خودش نبود، ناله می زد،
داد می کشید ، استغفار می کرد ،
از حال می رفت.
از دعا که بر می گشتند، گوشه ی حیاط،
می ایستاد #نماز_شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛
نمی توانست خوب #قنوت بگیرد، با همان حال، #العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت:
« ماه رمضون که تموم بشه،
من هم تموم می شم ...»
📚 یادگاران جلد هشت
کتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵
#شھید_مصطفی_ردانی_پور
@HEMMATNAMEH
#دلنوشتھ
#شوق_پرواز
🔹من در میان جمع و دلم جای دیگر است🔹
حالِ دل های بی قراری است
ڪه شوق پرواز دارند
دل ڪه #عاشق شد
آرام و قرار ندارد
دل مدام در تلاطم است ڪه نشانه ای از معشوق بگیرد
هست ؛ اما نیست
در زمین است ؛ اما در آسمان سِیر میڪند
دلتنگ ڪه میشود ؛ در خلوت خود شوق پرواز دارد
این دنیا برایش قفس است ڪه الدُّنيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ
است
و مدام زیر لب
اِلهى مَنْ ذَاالَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً
را زمزمه دارد
آهسته آهسته اشڪ #محبت میریزد و میسوزد
آری
#شهدا عاشق شده بودند ڪه پرواز ڪردند
عشق های آسمانی انسان را پرواز میدهد
راه را گم ڪرده ایم
ڪه دلخوش به عشق های زمینی شده ایم؛ زمین گیر هستیم
شوق پرواز در دل های آسمانی است
و شهدا همان عاشقانی هستند ڪه خداوند متعال فرمود :
من احبنی عشقنی ؛ و من عشقنی عَشَقْــتُــهُ ؛ و من عشقته قـَـتـَـلتـَهُ
شوق پرواز داریم و پر و بال شڪسته ایم
اشڪ محبت میریزیم و تمنای وصال داریم
خوش بحال شهدا ڪه عاشق شدند و پریدند ...
چه خوش است حال مرغےڪه قفس ندیده باشد
چه نڪوتر آنڪه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته ،مرغی ڪه پرش بریده باشد
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
✳️ نیایش شهید چمران بعد از انتخاب مردم به عنوان نماینده در مجلس شورای اسلامی
💌خدایا، مردم آنقدر به من محبت كردهاند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كردهاند كه به راستی خجلم و آنقدر خود را كوچك می بینم كه نمی توانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
هدایت شده از نشریه عبرتهای عاشورا
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰ویژه؛
📹ببینید| شعرخوانی آقای جواد اسلامی در حضور رهبرانقلاب
🔺️بگذارم بگویم که نگیرند به بازی، تیغ سخنم را دله دزدان «حجاز»ی!
حاشا که نشینیم و تو در بیشه رستم
بر گرده یاران علی اسب بتازی!
🔺️رهبرانقلاب: غلط میکنه
@Khamenei_ir
#خادم_رزمندگان
🔸ماه رمضان سال ۱۳۶۶ بود..
در منطقه عملياتی غرب كشور بوديم نيروهايی که در پادگان نبی اكرم(ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند.
هوا بارانی بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود، بطوری که راه رفتن بسيار مشکل بود و با هر گامی گِلهای زيادتری به کفشها می چسبيد و ما هر روز صبح وقتی از خواب بيدار می شديم متوجه می شديم کليه ظروف غذای سحری شسته شده است. اطراف چادرها تميز شده و حتی توالت صحرايی کاملا پاکيزه است. اين موضوع همه را به تعجب وا می داشت که چه کسی اين کارها را انجام میدهد!!!
نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسی اين خدمت را به رزمندگان انجام میدهد! بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز صبح كه همه بخواب رفتند ديدم كه روحانی گردان از خواب بيدار شد و به انجام كارهای فوق پرداخت و اينگونه بود كه خادم بچه های گردان شناسايی شد.
وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: "من خاك پای رزمندگان اسلام هستم ."
✍راوی: عبدالرضا همتی
#ماه_رمضان_در_جبهه_ها