eitaa logo
شهــــــ همت ــــــید"
26 دنبال‌کننده
376 عکس
62 ویدیو
26 فایل
کانال رسمی سردار رشید اسلام شهید محمد ابراهیم همت @HEMMATNAMEH
مشاهده در ایتا
دانلود
شهــــــ همت ــــــید"
... 🔸ماه رمضان را آمده بود خانه... بہ علی می گفت: «امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یا یا .» هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت. از دعا که بر می گشتند، گوشه ی حیاط، می ایستاد می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب بگیرد، با همان حال، می گفت، گریه می کرد، میگفت: « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم می شم ...» 📚 یادگاران جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵ @HEMMATNAMEH
🔹من در میان جمع و دلم جای دیگر است🔹 حالِ دل های بی قراری است ڪه شوق پرواز دارند دل ڪه شد آرام و قرار ندارد دل مدام در تلاطم است ڪه نشانه ای از معشوق بگیرد هست ؛ اما نیست در زمین است ؛ اما در آسمان سِیر میڪند دلتنگ ڪه میشود ؛ در خلوت خود شوق پرواز دارد این دنیا برایش قفس است ڪه الدُّنيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ است و مدام زیر لب اِلهى مَنْ ذَاالَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً را زمزمه دارد آهسته آهسته اشڪ میریزد و میسوزد آری عاشق شده بودند ڪه پرواز ڪردند عشق های آسمانی انسان را پرواز میدهد راه را گم ڪرده ایم ڪه دلخوش به عشق های زمینی شده ایم؛ زمین گیر هستیم شوق پرواز در دل های آسمانی است و شهدا همان عاشقانی هستند ڪه خداوند متعال فرمود : من احبنی عشقنی ؛ و من عشقنی عَشَقْــتُــهُ ؛ و من عشقته قـَـتـَـلتـَهُ شوق پرواز داریم و پر و بال شڪسته ایم اشڪ محبت میریزیم و تمنای وصال داریم خوش بحال شهدا ڪه عاشق شدند و پریدند ... چه خوش است حال مرغےڪه قفس ندیده باشد  چه نڪوتر آنڪه مرغی ز قفس پریده باشد پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند چه رها چه بسته ،مرغی ڪه پرش بریده باشد ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
✳️ نیایش شهید چمران بعد از انتخاب مردم به عنوان نماینده در مجلس شورای اسلامی 💌خدایا، مردم آنقدر به من محبت كردهاند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كردهاند كه به راستی خجلم و آنقدر خود را كوچك می بینم كه نمی توانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ویژه؛ 📹ببینید| شعرخوانی آقای جواد اسلامی در حضور رهبرانقلاب 🔺️بگذارم بگویم که نگیرند به بازی، تیغ سخنم را دله دزدان «حجاز»ی! حاشا که نشینیم و تو در بیشه رستم بر گرده یاران علی اسب بتازی! 🔺️رهبرانقلاب: غلط میکنه @Khamenei_ir
🔸ماه رمضان سال ۱۳۶۶ بود.. در منطقه عملياتی غرب كشور بوديم نيروهايی که در پادگان نبی اكرم(ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند. هوا بارانی بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود، بطوری که راه رفتن بسيار مشکل بود و با هر گامی گِلهای زيادتری به کفشها می چسبيد و ما هر روز صبح وقتی از خواب بيدار می شديم متوجه می شديم کليه ظروف غذای سحری شسته شده است. اطراف چادرها تميز شده و حتی توالت صحرايی کاملا پاکيزه است. اين موضوع همه را به تعجب وا می داشت که چه کسی اين کارها را انجام می‌دهد!!! نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسی اين خدمت را به رزمندگان انجام می‌دهد! بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز صبح كه همه بخواب رفتند ديدم كه روحانی گردان از خواب بيدار شد و به انجام كارهای فوق پرداخت و اينگونه بود كه خادم بچه های گردان شناسايی شد. وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: "من خاك پای رزمندگان اسلام هستم ." ✍راوی: عبدالرضا همتی
✅داشتم به این فکر میکردم که اگه امام زمان(عج) برای حضرت آقا نامه بنویسن نامه رو با چی شروع میکنن یدفعه به ذهنم رسید: 🔸"من الغریب الی الغریب"! 🔸
✅ بزرگترین اشتباه 📖 کسانی که فکر می‌کنند، باید گوشه‌ای بخوابند تا امام زمان(عج) ظهور بفرماید و جهان را از عدل و قسط پر کند، سخت در اشتباهند. مردم ما باید بیشتر بکوشند، بیشتر مبارزه کنند و این تحول و تکامل نفسی را هر چه سریعتر در روح و قلب خود ایجاد نمایند تا باعث تسریع در ظهور حضرت شوند. 📚 بینش و نیایش
براے شهید شدن هنر لازم است هنر بہ خدارسیدن هنر ڪشتن نفـس هنر تهـذیب شهیدحسین معزغلامے تا هنرمند نشویم شهید نمےشویم هنرمندی که فرهنگش: عفاف است، شهادت است شهداشرمنده ایم😭😢
درشهرِ ڪوچڪـِ خود گمنام بود... حالا دنیــــ🌏ـــــا او را می‌شناسد آری شهـــ🕊ـــادت با آدمی چنین میڪند هرچـه مشهورتـــ❤️ـــر ❤️😍
ایام ضربت خوردن مولای متقیان حضرت علی (ع) و سالگرد ارتحال بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی بر عموم مریدان مکتب ولایت علوی تسلیت باد التماس دعای خیر
این پلِ نیست اما خیلیها را به صراط برد... تا در صف محشر معطل نشوند... @HEMMATNAMEH
🌷سردار شهید مصطفی ردانی پور🌷 🔹ولادت : ۱۳۳۷ ،اصفهان 🔸شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۵ 🔹عملیات : والفجر ۲ 🔸محل شهادت : حاج عمران 🔹مزار شهید : جاویدالاثر
✳️ ماه رمضان را آمده بود خانه... به علی می گفت: امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم ؛یا شهادت یا زیارت هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه ، هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند، توی حالِ خودش نبود، ناله می زد، داد می ڪشید، استغفار می ڪرد. از حال می رفت. از دعا ڪه بر می گشتند، گوشه ی حیاط می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت. هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد. با همان حال،العفو می گفت. گریه می ڪرد. می گفت: ماه رمضون ڪه تموم بشه، من هم تموم می شم. 🌷شهیدجاویدالاثرمصطفی ردانی پور🌷
چه لذتی داره اخبـار اعلام کـنه: شــنوندگان عزیـز نمــاز عیـد فــطر بـه امــامــت قائم آل مــحــمــد ، مــهدی فــاطمــه(س) در (خیـابـان عشــق،بـیـن الحــرمــیـن) و چه زیـبـا تر دعای اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِیاءِ وَ الْعَظِمَة بـا صـدای دلنشــیـن "مــولا صـاحــب الزمــان(عچ)" حــتی فــکـرشــم لذت داره ان شــاءالله امــسـال آخریـن سـال غیـبـت بـاشــه اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🌷🌷 هرشہـید، نشانے ست ازیڪ راه ناتمامـ یڪ فانوس ڪہ داردخاموش مےشود وحالا؛ تومانده اے ویڪ شہید و یڪ راه ناتمام فانوس را بردار؛ وراه خونین شہیدرا ادامہ بده🌷
شهــــــ همت ــــــید"
ای شهیـدان...! مـرغ ِ دلــم به عشق ِ شمــا پر ڪشیـده است تا آسمـــان ِ ڪرب و بلاتــان پـریده است مـن آمــده ام بــرای شمــا خادمی ڪنـــم مــن را خــدا برای همیــن آفریــده است
4_229617150736729132.mp3
9.87M
💢ما آیه طیرا ابابیلیم ترمیهم بحجاره من سجیل 💢یک پا به روی غرب می کوبیم یک پا به روی قلب اسرائیل 🎼طیرا ابابیل باصدای علی نصیرنژاد به مناسبت روز جهانی قدس 🌍نشریه عبرتهای عاشورا @ebratha_ir
: در آینده با اسرائیل وارد می شویم. ان شاء الله امروز همه به یاد با مشت های گره کرده در راهپیمایی روز شرکت می کنیم‌.
🌺خاطره ی شهدا🌺 در لشــکر 27 محمـــد رســـول اللــه ' ص ' بـــرادری بـــود کـــه عـــادت داشـــت شهـــدا را ببـــوســد ! وقـتــی خــودش شهیــد شــد بچـــه هــا تصمیــم گرفتنـــد بـــه تلافــیِ آن همــه محبـت ، پیشـــانی او را غـــرقِ بــوســه کننـــد . پارچـــه را کـــه کنـــار زدنـــد ، جنـــازه ی بـــی ســـر او دل همـــه شان را آتـــش زد . شهیـــد ' حـــاج محمد ابراهیـــم همــت  شهیدانه زندگی کنیم🌹🌹 ❤️😍
✨ پیش اقا امام زمان بودم....... اقا داشت کارامو و گناهامو میدید گریه میکرد.... گفتم:اقا...... اقا گفت:جان اقا؟؟؟؟ به من نگو اقا بگو بابا..... سرمو انداختم پایین .... گفتم:بابا....شرمندم از گناه.... اقا گفت: نبینم سرت پایین باشه ها عیب نداره بچه هر کاری کنه پای باباش مینویسن.... 😔😔😔😔 میفهمی یعنی چی..... 💔 یامهدی ادرکنی❤ الهم عجل لولیک الفرج.. 😔😭😢
. از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... مددی
بچه شهرستان بود ... انگار از استان‌های جنوبی آمده بود و حسابی لهجه غلیظ داشت و کمتر با کسی همکلام ‌میشد. آرام می‌آمد و آرام می‌رفت .. وقت سحر و افطار که می‌شد گوشه‌ای می‌نشست و به بقیه نگاه می‌کرد😕. غذایش را نصفه می‌خورد و نیمه دیگرش را دست نخورده در سفره می ‌گذاشت برای بچه‌های کرمانشاهی که می‌توانستند روزه بگیرند تا سحر چیزی برای خوردن داشته باشند👌. یک روز کتاب قرآنی که همواره به همراه داشت اتفاقی دست ما افتاد ، ڪاغذی وسطش بود😊، بَر روی آن نوشته شده بود : " خدایا من که مسافرم، مسافر راه نجات خاک تو خودت روزه را بر مسافر واجب نکردی، دلم سخت برای روزه گرفتن تنگ می‌شود. 😢تنها می‌توانم غذایم را با همرزمانم تقسیم کنم. در ثوابشان شریکم کن اگر شهید شدم🌸 ..." ‌ 😭