#صدای_ملکوتی_شهيد_قصه_ما
☘بچه مدرسه ای بودم. مذهبی و مقید نبودم اما پسر بغل دستیم تو کلاس مؤمن بود. یه روز چند تا نوار دستش دیدم، پرسیدم: اینا چیه؟ گفت: اینا مناجات و مداحیه. با اینکه اهلش نبودم از رو کنجکاوی گفتم میدی ببرم خونه گوش بدم؟
🌱تا شب یادم رفت اصلاً گوش بدم. موقع خواب چشمم خورد بهشون تو کیفم. با خودم گفتم: حالا بذار یه بار گوش بدم ببینم چی میگه.... صدا و سوز عجیبی داشت. حس غریبی بهم دست داد. اونشب تا صبح چند بار گوش دادم. سیر نمى شدم.
🌿فردا به همکلاسیم گفتم: میشه بازم از اینا برام بیاری؟ گفت: غروب بیا مسجد ازم بگیر. این جوری شد که صدای ملکوتی دلسوخته محمد تورجی منو کشوند به مسجد، نماز جماعت، مؤمن، دوستای مذهبی.
🍀در نهایت ایشون رو به طلبگی آوردند و رفتند تا به اسلام خدمت کنند. و شد آنچه باید می شد. اینا همه از برکت خلوص صدای شهید قصه ما بود...
#فرمانده_شهید_محمدرضا_تورجی_زاده♥️✨
@hemat3131🕊
سیّد حسین برای تهیهی تدارکات
و اسلحهی نیروها رفته بود اهواز..
اسلحه و تدارکات رو که تهیه کرد،
افتاد دنبالِ کتابفروشی.
با اینکه کتابفروشیها تعطیل بود
اما با تلاشِ زیاد نهجالبلاغه تهیه کرد
و همراهِ اسلحه به تک تکِ بچهها
یک نهجالبلاغه میداد. 🍃
میگفت..
+ همراه با آموزشِ نظامی
باید با نهجالبلاغه هم آشنا بشین..✨♥️
#شهیدسیدحسینعلمالهدی
نکنه نهجالبلاغه هامون خآک بخوره
بین کتابای کتابخونه مون هااا..
#غدیرانه
@hemat3131🕊
⭕️ #خیابان_شهدا ⭕️
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
🌱اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...🌾
🌱دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم🍂
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم
🌱به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم🌿
🌱به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم🌾
🌱ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم🎋
🌱هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم☘
🌱هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب✨
🌱پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود♥️
🌱دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام🕊
🔴از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت♥️
#شهدا گاهی،نگاهی🌈
@hemat3131🕊
پسر حیدر کرار میا کوفه حسین
آه ای سید احرار میا کوفه حسین
پسر حضرت زهرا به هوایت دارم
یک سلام از سر این دار میا کوفه حسین
#میا_کوفه_حسین🍃
@hemat3131🕊