من خودم بودم ک گفتم بودنت اجبار نیست ..
بشکند دستی که یادت داده لااکراه را ؛
مثل یلدا آخرین دیدار طولانی تر است
آنکه یارش رفته داند حال آذر ماه را ..
من تورا با خون دل از یاد بردم ، لطف کن ..
هرکجا چشمت به من افتاد ، کج کن راه را (((:
کاش وسط همون روضه ..
همونجا ..
با همون حال ..
با همون اشکا ..
غرقِ در همون آغوش ..
میمردم و این داستان به پایان میرسید !((:
نمیدونم بگم خیلی حال خوبی بود یا خیلی حال بدی بود
ولی هرچی بود خیلی قشنگ بود ..
جون دادن تو اون روضه
روضهٔ حضرت عباس
ک قبلشم کلی از فراق مشهد الرضا اشک ریختی و هق هق کردی 💔🚶♂
واقعا حیف شد ک هنوز اینجام.