eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
446 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
197 ویدیو
100 فایل
واسه چی خیال میکنی اینجا مجازیه و نمیشه پیدات کرد؟ مواظب حرفهات توی پیوی باش! امنیت کانال : رقیه فرمایشی
مشاهده در ایتا
دانلود
موضوع چالش: می‌خواهم راجع به موضوعی حرف بزنم ... یادمان ندادند چگونه حرف بزنیم. یادمان ندادند چگونه بشنویم یا چگونه پاسخ دهیم‌. حرف‌های نزده خشم و کینه می‌شود. امروز می‌خواهم راجع به یک موضوعی حرف بزنم. امروز می‌خواهم راجع به تجربه‌ای حرف بزنم که شاید برای دیگران مفید باشد. امروز می‌خواهم حرف دلم را بزنم. نوشته‌هاتون را به این آیدی ارسال بفرمائید @zisabet 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
می‌خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم... نویسنده: علیرضا نادری‌فام می‌خواهم راجع به موضوعی حرف بزنم. مدتی رفتار پدرم کاملاً تغییر پیدا کرده بود هر کاری که می خواست انجام دهد از شریکش حرف میزد و دائم میگفت ، شریکم هم باید راضی باشد ما نه اسم او را می دانستیم ونه گاهی دیده بودیم هر بار هم که از پدر در مورد شریکش سوال میکردیم از دادن جواب طفره می رفت یک روز صبح سر صبحانه پدر رو به من کرد و گفت :علی جان چند جریب از برنج ها را جداگانه در قسمتی که می گویم نشا کنید این متعلق به شریکم است نگاهی به پدرم کردم و گفتم باشد چشم. بعد از مدتی که موقع برداشت محصول بود دیدم که پدرم تمام محصولی را که متعلق به شریکش بود بین اهالی ده آنان که وضعیت مالی خوبی نداشتند تقسیم کرد پیش پدرم رفتم و گفتم پدر شریکتان ناراحت نشود آخر مگر این محصول حق شریکتان نیست پدرم نگاهی به من کرد و جلو آمد صورتم را بوسید و گفت ممنون پسرم که در تمام کارها کمکم کردی رازی هست که فقط به تو میگویم با تعجب گفتم راز پدرم گفت بله شریک من آقا امام زمان هستند من برای خشنودی آقا سهم ایشان را بین نیازمندان تقسیم می کنم فقط خدا و آقا از ما راضی باشند انشاالله امروز که به آسمان نگاه می کنم وزن نشاها را روی شانه هایم احساس نمیکنم 💫💫💫💫💫💫💫💫 این اثر مخصوص چالش کانال حرفه‌داستان نوشته‌شده. کپی از اثر جایز نیست. @herfeyedastan
فکر کنم این دیگه آخریش باشه 🙄😁 ۱. نویسندگان گرامی استان یزد، فقط دو روز دیگر باقی مانده تا پایان مهلت جشنواره ادبی یوسف، با موضوع دفاع مقدس و مقاومت. ۲. نویسندگان گرامی سایر استان‌ها، من از وضعیت جشنواره ادبی یوسف در سایر استان‌ها مطلع نیستم. این جشنواره یک مرحله استانی دارد و بعد مرحله کشوری. در مرحله استانی، نویسندگان آثار داستانی را به دبیر جشنواره استان خودشان ارسال می‌کنند. ۳. همراهان گرامی کانال، لطفا دیگر داستان‌هایتان را با موضوعات دفاع مقدسی ارسال نفرمائید. تمرکز کانال همان‌طور که جمعه اعلام شد روی دو محور است: الف. حجاب و عفاف ( داستان) ب. حرفِ دل راجع به موضوع دلخواه ( متن) ممنون که نظم کانال رعایت می‌کنید و به وقت مدیر گروه احترام می‌گذارید. زهرا ملک‌ثابت @zisabet 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
کتاب قهوه یزدی، با تقدیمنامه و امضای نویسنده قابل سفارش است. قیمت کتاب: ۷۲ هزارتومان قیمت پُست + پاکت: ۳۵ هزارتومان به دایرکت نویسنده می‌توانید پیام دهید: زهرا ملک‌ثابت @zisabet 🌏🌎🌎
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ویدئوی داستان صعب‌العبور کتاب قهوه یزدی اثر زهرا ملک‌ثابت @zisabet 🌹🌹🌹🌹 @herfeyedastan
به یک ادمین فعال با روابط عمومی بالا برای کانال حرفه‌داستان نیازمندیم. دستمزد توافقی. ترجیحاً آقا باشند. لطفا به این آیدی پیام دهید @zisabet
سلام دوتا موضوع جذاب برای برنامه این هفته کانال حرفه‌داستان داریم: الف. حجاب و عفاف ( داستان) ب. حرفِ دل راجع به موضوع دلخواه ( متن) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پرسیدند آیا این چالش، جایزه‌دار هست؟ جایزه تعیین نکرده‌بودیم ولی به خاطر اعضا جایزه هم می‌گذاریم. نفر برگزیده یک اثرش را نقد کامل می‌کنم. آثارتون را لطفا ارسال کنید 😊 زهرا ملک‌ثابت @zisabet 🌻🌻🌻🌻🌻🌻
موضوع چالش: می‌خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم ... یادمان ندادند چگونه حرف بزنیم. یادمان ندادند چگونه بشنویم یا چگونه پاسخ دهیم‌. حرف‌های نزده خشم و کینه می‌شود. امروز می‌خواهم راجع به یک موضوعی حرف بزنم. امروز می‌خواهم راجع به تجربه‌ای حرف بزنم که شاید برای دیگران مفید باشد. امروز می‌خواهم حرف دلم را بزنم. نوشته‌هاتون را به این آیدی ارسال بفرمائید @zisabet 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 @herfeyedastan
می خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم... نویسنده: زهرا غفاری هیچ کس به من یاد نداد حرفم را بزنم. من هم حرفی دارم. یک حرف که هیچ،خیلی حرف ها دارم،حرف هایی ،از کودکی ام، از نو جوانی ام ،از جوانی ام، از ازدواجم وبعد از آن ،من از همه ی روزها وسالهای عمرم حرف دارم. هر دوره از زندگی کسی جلوی دهانم را گرفت وحرف هایم را در نطفه نابود کرد.کودک بودم ،آمدم حرف بزنم گفتند: بچه فضولی نکن ،بشین سر جات ...در نوجوانی به من گفتند: دختر نباید این قدر پررو وپرحرف باشه...جوان شدم آمدم حرف بزنم خیلی مودبانه توی دهانم زدند : تو دخالت نکن ،گنده تر از دهنت حرف می زنی...ازدواج کردم .این بار تا آمدم حرف دلم را بزنم همسرم گفت: خفه شو! ...چقد حرف می زنی . پا میشم می زنم تو دهنت ها!... و من یاد گرفتم همیشه خفه باشم .یاد گرفتم در هر دوره ای از زندگی به دلیلی کر وکور ولال شوم تا زندگی ام پایدار باشد . تا زندگی ام ادامه پیدا کند. و من تا به امروز لال مانده ام. لال مانده ام تا دیگرانی که نگذاشتند من حرف بزنم ،خودشان حرف بزنند. آخر هیچ کس به من حرف زدن را یاد نداد. یاد نداد ،چون خودش حرف زدن را یاد نگرفته بود. ومن همه ی عمر در حسرت اینکه حرف هایم را بزنم ،مانده ام ...من ،اما بر خلاف دیگران ،حرف زدن را به فرزندانم آموختم ، آموختم که نترسند و حرف بزنند. 💫💫💫💫💫💫💫 این اثر برای چالش حرفه داستان نوشته شده. کپی جایز نیست. @herfeyedsstan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حِرفِه‌ی هُنَر
می خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم... نویسنده: زهرا غفاری هیچ کس به من یاد نداد حرفم را بزنم. من ه
متن جسورانه و جالبی است و بازهم از این قبیل متن‌ها را در کانال حرفه‌داستان خواهیم گذاشت😉 جسارت شما در برداشتن قلم و نگارش چقدره؟ به اینجا ارسال کنید @zisabet
می‌خواهم راجع به این موضوع حرف بزنم نویسنده: زهره کارگر هیچ وقت یادم ندادند که حرفم را بزنم شاید اصلا خودشان هم بلد نبودند، شاید وقت یادگیری را نداشتند، نمیدانم... اما من از وقتی بخاطر همین نابلد بودن نتوانستم حرف دلم را بزنم و وقتی بعد از مدتی این جسارت را پیدا کردم حرفمم را بد گفتم و همین بد گفتن آغاز درد کشیدن من شد... درد کشیدم و باز هم بلد نبودم به کسی بگویم که از درون دارم میسوزم... سوختم و سوختم و سوختم... از آن روز که اتفاقی جلوی آیینه تارهای سفید میان موهایم را دیدم با اینکه فقط هجده سالم بود عزمم را جزم کردن برای یادگیری هنر؛ هنر گفت وگو... هنر چگونه حرف زدن... اما الان یاد گرفتم. یاد گرفتم که چطور از حق خودم دفاع کنم، حرف دلم را بزنم. یاد گرفتم حرفم را بزنم و با سنتهای بجنگم؛ دختر نباید زیاد حرف بزنه، دختر پرحرف تو خونه میمونه، خفه شو و هرچی بزرگترا گفتن بگو چشم و... اگرچه بارها بارها با حرفهایشان در دهانم زدند اما خوشحالم چرا که احساس میکنم انسانم و از حقوق خودم دفاع کردم. 💫💫💫💫💫💫💫💫 این اثر برای چالش حرفه‌داستان نوشته شده. کپی جایز نیست. @herfeyedastan