۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
#تلنگر🌿
_میدونی کجای زندگی تلخه
+اونجایی که به خاطر دنیا
برای کارهای واجبی که خدا تکلیف کرده بهونه میاریم🥀
#حواستو_ جمع_ کن _مؤمن
اللهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈°≈♥💨≈°≈
#خـدا_ڰـږاف💛⃟🌸
تازمانےڪھ
#سلطاندلت ؛
#خداستــ ؛
ڪسےنمےتواند ؛
#دل خوشےهایترا ؛
ویرانڪند ؛
وَ اشْغَلْ قُلُوبَنا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ ؛
مارافقطبھ
ذڪرخودٺ مشغول ڪن ...
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
#𝑤𝑎𝑙𝑙𝑝𝑎𝑝𝑒𝑟🌸`•ساده گرفتیمـ آمدنت را:)🌿 #و_اے_عشق_ادرکنے🖤
#حرفاے_خودمـونے ✨
اینهمه با این وآن حرف زدی
کمی هم با امام زمانت حرف بزن، راحت حرف بزن!🍃
امامزمان منتظر حرفای ما هم هست :)♥️
#استاد_فاطمی_نیا 🎙
#امام_زمان 🌸
حریمعشقتاشهادت
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
🔔
⚠️ #تـــݪنگــرامـروز
به دڪتر گفتم: هـمه داروهامـو
میخــورم اما #تاثــــــیر نداره!
گفت: سـر وقــت میخـــوری؟؟
تازه فهمیدم چرا #نـــــمازهام
تاثـیر نداره!
#نماز
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
«🍄🤍»↯
خواهرم قدر بدان!!!
چادرت ارثیه زهرا بود
یادگاری که سر زینب بود
و همه
پدر و هر دوبرادر
همه حساس به آن چادر خاکی بودند🥀
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
«🍄🤍»↯ خواهرم قدر بدان!!! چادرت ارثیه زهرا بود یادگاری که سر زینب بود و همه پدر و هر دوبرادر همه حساس
---⨇🌼🍀⨇---
#حجاب
💎 زن در گُلبرگ چادر ،یعنی
سیمای گوهر، در صدف ناب زهرایی💎
😍 زیبا گوهر در صدف
بخون و از ته دلت به چادرت احترام بزار👇 👇 😍
اگر زنان چادری می خواستند
نشانشان می دادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند, دانه دانه اش خورشید است. شما خورشید خدا هستید.
☀ ️ خورشید خدا 😌 👇
و ایشان این روایت را از ثواب الاعمال نقل می کردند عرقی که زن زیر چادر می ریزد سه جا برای او نور می شود:
☀ در درون قبر
☀ در برزخ
☀ در قیامت
⛔ ️ آهای بی چادری ها 👇
🔥 و اگر زنان بی حجاب از من می خواستند همین الان نشانشان می دادم که این موی سر که به نامحرم نشان می دهند آتش است. آنها در آرایش زیبایی نیستند، بلکه در آرایش آتش هستند.
🌸 آیت الله بهاالدینی «ره»
✋ خوشحالم بخاطر چادرم بخاطر حجابم چون زیر چادرم بهشته من خورشید خدام😴
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #پنجاه_دو ــ نه اصلا،ا
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #پنجاه_سه
پو خندی زد و گفت:
ــ از همه رودست خوردم یه بارم از شما به جایی برنمیخوره.
چهره اش درهم رفت وبا ناراحتی ادامه داد:
فقط بدونید من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم خودمم اواخر میخواستم غیر مستقیم همه چیزو لو بدم اما شما زودتر دست به کار شدید،دیگه برام مهم نیست قراره چه اتفاقی بیفته ،فقط انتقام من که نه،اما انتقام بشیری و سمانه و اونایی که گول این گروهو خوردنو بگیرید
کمیل بدون حرف از اتاق بیرون رفت.
رویا سرش را روی میز گذاشت ،باید اعتراف می کرد تا آرام می گرفت،می دانست چیز خوبی در انتظارش نیست اما هر چه باشد بی شک بهتر از زندگی برزخی اش است.
باورش نمی شد همه چیز تمام شد،در باز شد با دیدن خانمی که با دستبند به او نزدیک می شد زیر لب زمزمه کرد:
ــ همه چیز تموم شد همه چیز
امیر علی با خوشحالی روبه کمیل گفت:
ــ اینکه عالیه،الان خانم حسینی بی گناهه اگه حکمشو الان بزنیم فردا آزاده
کمیل که باورش نمی شد روی صندلی نشست و نفس عمیقی کشیدو لبخندی بر لبش نشست:
ــ باورم نمیشه امیرعلی ،باورم نمیشه
ــ باورت بشه پسر،
ــ باید هر چه زودتر از اینجا دورش کنم،این قضیه پیچیده تر از اون چیزی هست که فکرشو میکردم،
ــ الان خداروشکر یه قسمتی از قضیه حل شد،از این به بعد میتونی با ارامش به بقیه پرونده رسیدگی کنی
ــ خداروشکر،فقط کارای آزادی خانم حسینی رو انجام بده ،میخوام هر چه زودتر از اینجا بره
ــ چشم قربان همین الان میرم
چشمکی برای کمیل زد و از اتاق بیرون رفت.
محمد سریع پیامکی برای محمد نوشت"سلام،سمانه فردا آزاد میشه"سریع ارسال کرد .
سرش را به صندلی تکیه داد و زیر لب زمزمه کرد:
ــ خدایا شکرت...
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍🏻 #نویسنده: فاطمه امیری
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰