16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 یا امام رضا(ع)
هرکه هستم هرچه بودم برکسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آورده ام
•🌼• •🌼• •🌼• •🌼••
✅ کانال حکمت و اسرارآل محمد(ص)👇
@hekmat_110
هدایت شده از حرز امام جواد علیه السلام ❤️
💕 نکند که از من ترسیده باشد ‼️
🌱روزی امام حسن (ع) وارد خانه شدند و متوجه شدند که کودک خردسال ایشان از دست مادرش افتاده و کشته شده است ‼️
➖و بعد مادر او از ترس مخفی شده است.
🌱یکی از اصحاب میگوید من دیدم امام حسن (ع) ناراحت است؛ گفتم حق دارید ناراحت باشید.
🌱امام فرمودند من برای [کشته شدن] او ناراحت نیستم، او امانت خداست و مرگ و زندگی دست خداست
✅من از این ناراحتم که چرا مادر او مخفی شده است و نکند که از من ترسیده باشد.
🔷استاد حسن رحیم پور ازغدی
🎤گزیده ای از سخنرانی «امام حسن (ع)، کربلای سبز بستر کربلای سرخ»
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
✅ کانال نشر مردمی آثار استاد رحیم پور ازغدی👇
@Ostad_Rahimpour_Azghadi
دوباره آمده فصلِ ،بهارِ نابِ خوش عهدی
🌺🍀
ربیعُالاوّل و عالَم ،همه به ذکر #یا_مهدی
🌺🍀
شور و شعف از عطای حضرت حق بر همه دلها مبارک
🌺🍀
شکفتنِ لاله های فخر و عزّت در دلِ صحرا مبارک
🌺🍀
امامتِ مهدیِ آل پیمبر یوسف زهرا مبارک
🌺🍀
دارم ای آقا به سر هوای تو ...
حضرت مهدی جانم فدای تو ...
حضرت مهدی جانم فدای تو...
🌺🍀🌺🌺🍀🍀🌺🌺🌺
✅کانال حکمت و اسرارآل محمد(ص)
@hekmat_110
🌾🍂🌿🌾🍂🌿🌾🌾🌾
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پرودرگار خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای . . .
🍂🌾
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت :
.
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
🍂🌾
و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است!
.
ندا آمد که :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه . . .
🌾🍂🌿🌾🍂🌿🌾🌾🌾
✅ کانال حکمت و اسرارآل محمد(ص)👇
@hekmat_110
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
#پروین_اعتصامی
💠کانال حکمت و اسرار آل محمد (ص)👇
☘ @hekmat_110
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که در پنهانی مرتکب گناهی شود پس از خدای تعالی بترسد و از فرشتگان نگهبان و ثبت کننده اعمال شرم کند خداوند عزوجل تمامی گناهانش را می بخشاید اگر چه به اندازه گناهان جن و انس باشد.
منبع: #جهادبانفس
💠کانال حکمت و اسرار آل محمد (ص)👇
☘ @hekmat_110
2.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶امیرزاده: برایم نعلین زرد چرمی میخری؟
والی کوفه: خیر.
امیر زاده پا برهنه دیده ای؟
در دولت علی(سلام الله علیه) معجزه ها میبینی.
تو بچه جان والی پا برهنه دیده ای؟
💠کانال حکمت و اسرار آل محمد (ص)👇
☘ @hekmat_110
امام رضا علیه السلام فرمود:
به خداوند گمان نیکو داشته باش زیرا خداوند عزوجل گوید: من در نزد گمانی که بنده ام به من دارد حاضرم اگر گمان خیر به من دارد پس پاداش خیر می بیند و اگر گمان بد به من دارد پس کیفری بد در انتظار اوست.
#جهادبانفس
امام صادق علیه السلام فرمود: همانا آخرین بنده ای که در روز قیامت دستور داده می شود که به سوی آتش دوزخ رود به چپ و راست خود می نگرد پس خداوند جل جلاله می فرماید: با شتاب بیاوریدش. پس چون به محضر پروردگار آورده می شود خداوند می فرماید: ای بنده من! چرا به چپ و راست خود می نگری؟ عرض می کند: ای پروردگار من! من چنین گمانی به تو نداشتم، خداوند جل و جلاله می فرماید: ای بنده من! چه گمانی به من داشتی؟ عرض می کند: ای پروردگار من! گمان من به تو این بود که از گناهم درمی گذری و مرا به بهشت وارد می کنی. خداوند جل جلاله می فرماید: ای فرشتگان من! سوگند به عزت و بزرگی و نعمتها و بلندی جایگاهم که این بنده در زندگی اش هرگز ساعتی چنین گمان خوبی به من نداشت و اگر در تمام زندگی اش ساعتی چنین گمان خیری به من داشت او را با آتش نمی ترساندم و لرزه بر اندامش نمی افکندم حال که چنین گفت این دروغش را بر او روا دارید و او را به بهشت داخل کنید. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ بنده ای به خدا خوش گمان نبوده جز اینکه خداوند در نزد گمانش حاضر است (و با او به خوبی رفتار می کند) و هیچ بنده ای به خداوند بدگمان نبوده جز اینکه خداوند در نزد گمان وی حاضر است (و او را به بدی کیفر می دهد) و این همان معنای گفتار خداوند عزوجل است که می فرماید: و این گمان بدی بود که به پروردگارتان داشتید و همان موجب هلاک شما شد پس از زیانکاران گردیدید.
#جهادبانفس
💠کانال حکمت و اسرار آل محمد (ص)👇
☘ @hekmat_110
...«کجا تشریف ندارند؟»
🔶در محضر آیت الله العظمی بهجت(ره) بودم که قبل از منبر روضه خوان خطاب کرد به امام زمان سلام الله علیه و عرض کرد: آقاجان کاش میدانستیم کجا تشریف داری.
.
🔶آیتالله بهجت رحمهالله نگاهی به من کردند و فرمودند: «یعنی میدانیم کجا تشریف ندارند؟».
.
🔶یک بار هم یکی از همراهان آقا گفت: به جمکران که وارد شدیم مداحی در بلندگو میگفت: ایکاش میدانستیم کجا تشریف داری! آقا فرموده بودند: «کجا تشریف ندارند؟».
💠کانال حکمت و اسرار آل محمد (ص)👇
☘ @hekmat_110