eitaa logo
حرز طلاب
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
866 ویدیو
40 فایل
حرز طلاب هدف جهاد فرهنگی هدف فروش نیست هزینه ارسال 👈۵۰هزارتومان 🛍️ خرید10عدد به بالا پست رایگان است🛍️ مدت ارسال 5الی 10روز جهت مشاوره https://eitaa.com/joinchat/1958608927C282a6f114a @Foorosh110
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110
🔵داستان حــرز امام جــواد(علیه السلام) 🔴استاد احمد عابدی می گویند: 🔵 امام جواد (علیه السلام) در اصل اینگونه است که امام (علیه السلام) با دختر خلیفه ازدواج کرده بود که البته زن خوبی نبود و امام جواد (علیه السلام) را اذیت می کرد. روزی ام عیسی گفت که زنی نزد من آمد و احوالپرسی کرد و گفت که من زن امام جواد (علیه السلام) هستم. ام عیسی خیلی ناراحت می شود و نزد مامون می رود و به پدرش می گوید که امام (علیه السلام) ازدواج کرده است، مامون ناراحت شده و با به خانه امام (علیه السلام) می رود و شروع به می کند ام عیسی بنا به گریه می گذارد و اظهار ندامت می کند بعد مامون در حال مستی بود و بر می گردد و ام عیسی هم به خانه نمی آید فردا صبح وقتی مامون به هوش می آید، ام عیسی به او می گوید تو فرزند رسول خدا (علیه السلام) را . مامون ناراحت می شود و می گوید که ننگ ابدی را برای خاندان خود خریدیم. دستور می دهند که دنبال تشییع جنازه باشید. خادمی می آید و می گوید من از نزد امام(علیه السلام) می آیم. اینها تعجب کرده و می بینند که امام جواد (علیه السلام) سالم است. یاسر به امام(علیه السلام) می گوید که یابن رسول الله (علیه السلام) این که پوشیدی به من بده که برای کفن خود داشته باشم. امام علیه السلام وقتی لباس را از تن خود در می آورد می بیند هیچ آثاری از به تن ایشان نیست. امام جواد می فرماید من همراه خود دارم. مامون می گوید آن را به من بده و امام جواد (علیه السلام) آن حرز را به می دهد. ✅جهت ثبت سفارش ⬇️ ➡️@Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110