eitaa logo
انگیزشی | حس زیبای زندگی😊
1.6هزار دنبال‌کننده
51هزار عکس
5.7هزار ویدیو
96 فایل
🥰کانــال حـس زیـبــای زنــدگی محل بارگذاری بهترین مطالب مــعنـوی؛ ارزشـــی؛ انـگیزشی... با یــک حس خـــوب و عــالی بــا مـــا هــمــراه باشید🥰 🌟درسته برای پست ها خیلی زحـمت میکشیم ولی کپی حلالتون🦋 ارتباط مستقیم با مدیر کانال @Shahd_Behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸داستان شب در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی ساعتهای طولانی در روز، به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد. یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد. آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای چهار سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از چهار سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم! حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت می کنم. تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ‌ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده. * بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمکاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود. یک روز "آلبرشت دورر" برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعا کننده" نامیدند. 🌻🌱🌻🌱🍁🌱🌻🌱🌻 @Shamim_best_gift
آنقدر عاشقانه برای خدا زندگی کنید که خدا عاشقانه بگوید شما را برای خودم ساخته‌ام عاشقانه‌ی الهی چیز دیگریست به عشــقش زندگی کنید تـا خــــدا هم به عشق شما خدایی کند @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاییدامشب برای هم دعا کنیم صبورباشیم ازروزگارو سختی هاش نترسیم همه سالم و سلامت بمانند ودرنهایت عاقبتمان ختم به خیرشود 🌟"شبتون در پناه خدا"🌟 @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😔ﯾﺎﺩ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺧﻄﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺨﯿﺮ ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺨﯿﺮ 😔ﯾﺎﺩ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﯿﺮﺍﻥ ﺭﻭﺯ ﺣﻤﻠﻪ ﻓﺘﺢ ﻭ ﻇﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺨﯿﺮ 😔ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﺷﻮﺭﺁﻓﺮﯾﻨﺎﻥ ﻧﺒﺮﺩ ﯾﺎﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺳﺮﺩ 😔ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﯾﺎﺩ ﮐﺎﻭﻩ ﻫﺎ ﮐﻪ از ﻣﺎ ﺩﻓﻊ ﺧﻄﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺨﯿﺮ 😔ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﻋﺸﺎﻕ ﻭ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﺳﻮﺯ ﻭ ﮔﺪﺍﺯ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ 😔ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﯿﮑﺎﺭﻫﺎ ﺗﺮﮎ ﭘﺎ ﻭ ﺗﺮﮎ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺨﯿﺮ 😔ﯾﺎﺩ ﻧﺼﺮ ﻭ ﮐﺮﺑﻼﯼ ﭼﻬﺎﺭ ﻭ ﭘﻨﺞ ﯾﺎﺩ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ 😔ﯾﺎﺩ ﻓﺎﻭ ﻭ ﺑﺪﺭ ﻭ ﺧﯿﺒﺮﻫﺎ ﺑخیر ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﺍ ... ﺍﮐﺒﺮﻫﺎ ﺑﺨﯿﺮ 🌸🌱🌸🌱🌻🌱🌸🌱🌸 @Shamim_best_gift
🌸برادر شهیدم 💚مینویسم زتوکه داروندارم شده ای 💓بیقرارت شدم وصبروقرارم شده ای 💚من که بیتاب توأم ای همه تاب وتبم 💓توهمه دلخوشی لیل ونهارم شده ای @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از سرشب حالتی داشت که احساس کردم میخواهد چیزی به من بگوید بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: "بابا خبر داری ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اجازه میدی برم اونجا؟" گفتم: بله چرا اجازه ندم فرمان امامه همه باید دفاع کنیم، گفت: میدونید اونجا چه خبره! جنگ جنگه نامردیه؛ احتمال برگشت ضعیفه! گفتم: میدونم؛ از همون اول که به دنیا اومدی با خدا عهد کردم که تو را وقف راه حق و دین کنم آرزویم بود تو در این راه باشی. خندید و صورتم را بوسید... بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود: "آن شب آقاجان امتحان اللهیش را خوب پس داد! " 🌷شهید محمود کاوه🌷 💠 نقل از پدر شهید @shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 فرازی از وصیتنامه این جنگ باعث شد تا ما قدر امام و انقلاب و ملتمان را بفهمیم، جنگ ما تنها با عراق نیست، با تمام ابرقدرت‌ هاست، صدام کاره‌ای نیست، او فقط یک عروسک می‌باشد، ما کلاً با ظلم و ستم می‌جنگیم هر چقدر این جنگ گسترش پیدا کند انقلاب ما بیشتر صادر خواهد شد، ما تا آخرین قطره خون خود ایستادگی می‌کنیم. 🌷شهید رضا چراغی🌷 @shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا