هدایت شده از هیأت شهدا
🍃🌸🍃
🕗 #ساعت_عاشقی
ما را ز لحظهای که نمکگیرِ تو شدیم
از سائلان خوانِ نعیمت نوشتهاند
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
🌹۲۰ فروردین سالروز حمله هوایی رژیم صهیونیستی به پایگاه هوایی T4 و شهادت جمعی از پاسداران انقلاب اسلامی
🌷شهیدان مدافع حرم
🌷 حامد رضایی، از شهر تهران
🌷اکبر زوار جنتی، از شهر تبریز
🌷 مهدی لطفی نیاسر، از شهر قم
🌷 سید عمار موسوی ،از شهر اهواز
🌷 مرتضی بصیری پور، از شهر بیرجند
🌷 مهدی دهقان، از شهر کاشان
🌷 حجت الله نوچمنی، از گلستان
🌹 هدیه به روح شهدای مدافع حرم صلوات
#مسابقه_بزرگ_مهدویت_درکلام_امامین_انقلاب
#همراه_با_جوایز_نفیس
جهت شرکت در مسابقه وارد آدرس هیأت در پیام رسان های ایتا ، روبیکا و یا تلگرام شوید.
روبیکا:
https://rubika.ir/razmandeganazna
ایتا:
@heiaterazmandeganeeslam
تلگرام:
t.me/eHeyat_Azna
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_چهل_و_دو به فکر این بودم سوییچ موتور و ب
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevel
#قسمت_صد_و_چهل_و_سه
درب ماشین و بستم فورا رفتم سمت پارکینگ روبروی پاساژ موتورم و گرفتم برگشتم سمت ۴۴۱۲.
وقتی بعد از یکساعت رسیدم، وارد پارکینگ خونه امن شدم اما بالا نرفتم.. انقدر خسته بودم که همونجا روی زمین داخل سایه نشستم و به دیوار تکیه دادم.. فقط نشستم فکر کردم.. همش به اتفاقات داخل پاساژ و اون زن و نوع صحبتاش دقت میکردم. قوطی آب معدنی رو از داخل کیفم آوردم بیرون، سلام دادم به امام حسین و حضرت علی اصغر، بعد یکسره همش و خوردم. دیدم صدای عاصف اومد:
_مااااااشاالله.. بابا یه نفس بگیر لامصب.. همش برای خودته..
اومد خودش و انداخت کنار من نشست، گفت:
_ اه اه.. چقدر خیسی تو.
+آب میخوری؟
_مسخره میکنی؟؟ چیزی مونده که تعارف میکنی یزید؟
خندیدم... کمی نگاش کردم، آروم بهش گفتم:
+پسر اگر بدونی کجا بودم. اگر بدونی چی شد. اگر بدونی چی دیدم.
_کجا بودی؟ چی شده؟ چی دیدی؟
+عاصف اگر بهت بگم از تعجب شاخ در میاری ! پاشو بریم بالا تا بهت بگم کجا بودم..
_خب بگو.
+گیر نده بدم میاد.. بیا بریم بالا.
بلند شد دست منم گرفت کشید، از روی زمین بلندم کرد. رفتیم داخل ساختمون دیگه طبقه اول نایستادم. مستقیم رفتیم طبقه سوم، عاصف سنسور و زد وارد اتاق شدیم.
رفتم روی مبل وِلو شدم. عاصف عبدالزهرا گفت:
_حالا میگی؟
+نه، اول تو بگو ! خبر جدید چی داریم؟
_داریوش از افغانستان کد فرستاده که امروز صبح یه ماشین کاملا شیشه دودی مشکی اومده ملک جاسم رو منتقلش کرده به جایی.
+کجا؟
_بهت بگم باورت نمیشه.
+حالا تو بگو، شاید باورم شد !
_یکی از پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان.
+به به.. به به.. جانم.. عجب چیزی. عجب جایی! حالا داره بازی قشنگ میشه ! برای داریوش همین الان از طریق ایمیل کد بفرست، بگو تاجایی که میتونه بره جلو. نمیتونه برگرده سمت مخفیگاه خودش. چون دیگه بیشتر از این به صلاح نیست.. ما تقریبا باید کارمون و با ملک جاسم تموم شده حساب کنیم. بزار همچنان خیال کنند سفیده وضعیتشون.. شک نکن اون باز هم برای خیلی از کارها بر میگرده داخل ایران. البته اگر اون باگ لعنتی بزاره.
_داریوش همچنان احساس خطر میکنه! صابر هم همینطور!میگن نمیتونیم از موقعیت فعلی جابجا بشیم.
+باید فورا هردوتا رو منتقل کنیم ایران. هم صابر، هم داریوش..
_خب نمیخوای بگی کجا بودی، خبرت چیه؟
+عاصف بهت بگم باورت نمیشه. الان پیش نسترن توسلی بودم !
_جااااان !؟
+میگم بودم پیش نسترن توسلی. بگو با کی؟
_با کی؟
+خانوم ۳۲۰۰ !
_خب!
+رفتیم مغازش. اما عاصف این زنه ایرانی نیست.
_دست بردار عاکف. تو چی میگی !! مگه میشه؟ مگه داریم؟
+عاصف به جان مادرم این زنه ایرانی نیست. من آدم شناسم.. بعد از این همه سال گدایی کردن، میدونم شب جمعه کی هست.. بلند شو پیگیر بچه های برون مرزی شو.. ما فقط یه استعلام عادی گرفتیم تا ببینیم کیه و چیه !! بشینید با بچه های برون مرزی بخش خودمون در ضدجاسوسی همه چیزارو بررسی کنید.
_عاکف مطمئنی ؟
+باز شروع شد !! بخدا این زنه ایرانی نیست. دارم قسم میخورم. اصلا شاید ایرانی باشه، ولی مطمئنم سالهاست ایران زندگی نکرده. چون نوع صحبتش این و به من اثبات میکرد.
گردنم و کج کردم، دو سه تا با دست زدم به گردنم... به عاصف گفتم :
+بیا.. این رگ گردن. این و میزارم وسط.. اگر نبود بیا این رگ و بزن ! تو بلند شو کارهای مربوط به برون مرزی رو پیگیری کن.. مطمئنم حضور این زن وسط این پرونده عادی نیست! همینطور الکی برای خاله بازی به دکتر عزتی وصل نشده.
_یعنی میخوای بگی نسترن توسلی داره خلاء فائزه ملکی رو پر میکنه؟
دستم و آوردم بالا گفتم:
+بزن قدش.. دمت گرم.
عاصف زد به دستم...ادامه دادم گفتم:
+دقیقا همینه. این زن از قبل کاشته شده بود.. یعنی باید فائزه رو حذف میکردن، تا این و بیارن وسط که با ظاهر موجه تری به عزتی نزدیک بشه.
بعد انقدر اعصابم به هم ریخت که گفتم:
_ای خاک برسرت کردن عزتی.. ای خاک عالم بر سرت کردن.. الاغ، از دوتا زن بازی خوردی.
عاصف خندید گفت:
_خیل خُب بابا. حالا چرا حرص میخوری ! من برم برای بررسی...
+برو.. خبرشم بهم بده.. موضوع داریوش و صابر رو هم که بهت گفتم چیکار کنی! پس فورا وضعیت این دوتارو قبل از سوخت رفتن مشخص کن. همونی که بهت گفتم و براشون کد کنید.
_چشم.
عاصف رفت، منم گوشیم و گرفتم زنگ زدم به خانومم. آماده شده بودم که با موشک زلزال و سجیل من و بزنه.
زنگ زدم دیدم رد تماس داده.. خندم گرفت.. بهش پیام دادم:
« اعلی حضرتااا. میدونی چاکرخواتیم »
جواب پیام و نداد.. دوباره بهش پیام دادم:
«خیللللیییی دوست دارم. اما جایی بودم نمیشد با سرکارخانوم حرف بزنم.. بابت حرفا و اتفاق دیشب ازم دلخوری هنوز؟ میخوای بیام خونه تا حضوری قربون صدقت برم؟»
بازم جواب نداد.
#عاکف_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاموش کن صدا را، نقاره میزند طوس
🌺 شادمانی نقارههای حرم مطهر رضوی در شب میلاد حضرت صاحبالزمان(عج)
🌸امشب رسد از سامره بوی گل نرگس
🌼گلها همه چشماند به سوی گل نرگس
🌷یعقوب شنیده است بـوی پیرهن امشب
🌹مهدی زده لبخند به روی حسن امشب
#میلادحضرت_مهدی_عج_برشیعیان_مبارکباد🌸🌹🌸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فرازی از #وصیتنامه #شهید احمد امینی🌹
اگر جسد من ناپدید شد افسوس مخورید که جسد هر کجا باشد روز قیامت برانگیخته خواهد شد و اگر تأسفی هست باید بر مظلومیت و ناپدید بودن تربت زهراء سلام الله علیها خورده شود.😔
#شبتون_شهدایی🌙✨