eitaa logo
هیأت شهدا
393 دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.8هزار ویدیو
86 فایل
🍃اَللّهمَّ اجْعَلْنا... مِمَّنْ دَاءْبُهُمُ‌‌الاِْرْتِياحُ اِلَيْك... #خدایا !... مرا از کسانی قرار دِه... که شیوه‌شان آرام گرفتن به درگاهِ توست ... سلام بر شهدا ...♡🍁♡... ارتباط با خادم کانال 👇 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹در دست داشتن ساعت و انگشتر در هنگام وضو ⁉️ اگر در هنگام وضو گرفتن، ساعت را از دستمان خارج نکنیم ولی آن را چند بار بچرخانیم تا آب به سطح پوست برسد، برای وضو اشکالی دارد؟ ✅ج: اگر آب به پوست می‌رسد و از بالا به پایین شسته می‌شود اشکال ندارد.  📕منبع: leader.ir
🔹‏جسد ‎ متهم فراری پرونده ‎ که تحت مراقبت پلیس اینترپل و رومانی بوددرپایین هتل محل سکونتش پیداشده.قاضی که میتوانست سعادتمند دنیاوآخرت باشدولی با یک لحظه غفلت ازخدا به مرحله انحطاط رسید. واین موضوع باید درس عبرتی برای همگان باشد. پروردگارا آنی مارا به خود وا مگذار. 💬 سوده نجفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عزاداری نونهالان عرب خوزستانی پس از شهادت حاج قاسم به تعابیر به کار رفته دقت کنید: "کسی که برای عزت امروزمان دوید سپاه بود خبری که از صبح رسید و کمر رهبر را شکست، قاسم سلیمانی شهید شده"
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_نود_و_سه بعد از اینکه منطقه سبز
@kheymegahevelayat نگاش کردم، بعد از مکثی کوتاه گفتم: +آره.. تو هم اگر اون سلول های خاکستریت و گاهی اوقات خوب کار بزنی میتونی نخبه بشی.. عاصف خندید گفت: _به قول هاشم اِگزوز یک سوال فنی. +بفرما. _ته این بازی به کجا ختم میشه؟ +بازی حاج کاظم و حاج هادی؟ _آره. +نمیتونم بگم. بزار بریم ایران خیلی از حقایق روشن میشه. _حتی به منم نمیگی؟ مکث کوتاهی کردم، سرم و خاروندم، دستی به سروصورتم کشیدم گفتم: +فقط یک کلمه؟ _آره فقط یک کلمه. + باشه.. اینم از جمله سربسته.. برو بهش فکر کن. اونم اینکه ، هادی هرچی زرنگ باشه حاج کاظم ازش زرنگتره، و تا یک ماه دیگه ... _یک ماه دیگه؟ یک ماه دیگه چی؟ +نمیتونم بگم. روشن کن بریم. بحث و ادامه نده. چون قرار شد سر بسته بگم.. برای همین هست که میگم سلول های خاکستریت و به کار بنداز. _تورو خدا بگو یک ماه دیگه چی...؟ +خیلی از ورق ها بر میگرده ! عاصف هم وقتی دید بیشتر از این نمیگم اصرار نکرد.. ماشین و روشن کرد رفتیم یه جایی دور تر از فرودگاه. یه کناری پارک کرد... گفتم: +عاصف جان، باید خیلی حواست باشه. ممکنه امروز یا طی یکی دو روز آینده در مسیر هدایت این پرونده اتفاقات زیادی بیفته. _چشم. +من به سرنخ های مهمی در داخل ایران رسیدم که اگر درست و دقیق باشه ابعاد بین المللی مهمی رو داره! یه چیزی بهت میگم احتمالا هنگ میکنی. _چی؟ +افشین عزتی اصلا برای زیارت نیومده. عاصف دهنش باز موند. عین آدمی که انگار یه هویی خبر بد عزیزش و میشنوه و تعجب میکنه، دیدم داره با تعحب به من نگاه میکنه.. گفت: _ چییی؟ برای زیارت نیومده؟ +بله..برای زیارت نیومده. _جلل الخالق.. خب این اگر فرار میکرد چی؟ چندبار اطلاعات محرمانه وَ به کلی سری رو داده به سرویس های متخاصم. +تو حساب کن اگر جلوش و نمیگرفتیم چه فاجعه ای در صنعت هسته ای رخ میداد. _شما پیش بینی کرده بودید؟ +بله. در کمیته سه نفره پیش بینی چنین روزهایی رو کرده بودیم. _آخر ما نفهمیدیم این کمیتتون چه کسانی هستند. +قرار هم نیست بفهمی. خندید گفت: _باشه قبول. حالا الآن برای چی اینجاییم؟ دکتر افشین کجاست؟ نسترن کجاست؟ +سفارت آمریکا. _جان من؟ +باور کن! _به به! عجب پرونده ی پر و پیمونی. +بایدحواسمون باشه، اینا احتمالا چندروز آینده از عراق میرن. _کجا؟ +به احتمال 99 درصد آمریکا. _جووووون ! چه بازی شد! پس برای همین الان اونجا هستند. +بله درسته... چندساعت قبل، دقیقا قبل از اینکه برن سفارت آمریکا، در سفارت عربستان بودن. ما از این به بعد جنجال رسانه ای هم داریم. باید منتظر بود. +الان باید چیکار کنیم. مشخصات اون چهارتا ماشینی که نسترن توسلی و افشین عزتی رو جابجا کردند به عاصف دادم. این مابین یه چیزی به ذهنم رسید، اونم اینکه تصمیم گرفتم یاسر و از سفارت عربستان دورش کنم. فورا با یک خط امن بهش زنگ زدم.. همینطور که داشتم شماره میگرفتم به عاصف گفتم: «وقتی صحبتم شروع شد تا 30 ثانیه بشمُر. بعد از 30 باید قطع کنم.» شماره یاسرو گرفتم.. دوتا بوق خورد جواب داد.. گفتم: «مرحبا اخی.. انتقل إلى مطار أربيل بمجرد رؤيتهم اثنين..** سلام برادر. برو به سمت فرودگاه اربیل. به محض رویت شدن سوژه ها بهم خبر بده.» گفت: «إن شاء الله ، سأفعل أمرك... حتما دستور شمارو انجام میدم.» بعد از اون تماس، با خواهرِ یاسر تماس گرفتم.. جواب که داد گفت: «مرحبا... تعال کلام. *سلام. بفرمایید امرتون و بگید.» گفتم: «مرحباً يا أخت ، يرجى تركها هناك والذهاب إلى مطار السليمانية والإبلاغ عنها بمجرد رؤيتها.. **سلام علیکم خواهر.. لطفا اونجارو ترک کن، برو سمت فرودگاه سلیمانیه وَ به محض رویت شدن اون دوتا سوژه به من خبر وَ گزارش بده.» « ان شاءالله. » «خذ هذا القلم معك لأخذه... اون خودکار رو هم به همراه خودت داشته باش تا ازت بگیرم.» قطع کردم، به عاصف گفتم: +خوب گوش کن ببین چی میگم. من تا الآن دوتا مهره ی مهم رو در داخل دو فرودگاه مهم کاشتم. فرودگاه سلیمانیه وَ فرودگاه اربیل. می مونه فرودگاه بصره وَ نجف وَ بغداد. _من کجا باید برم حاجی؟ +الان بهت میگم.. بنظرم تو همین فرودگاه رو تحت پوشش قراره بده که الان کنارشیم.. فرودگاه نجف. با عبدالستار صحبت میکنم بره سمت بصره. تو نزدیک من باشی بهتره..میخوام تموم فرودگاه ها تحت پوشش ما وَ عواملمون باشه. فرودگاه نجف دستت باشه خیالم جمع هست. فرودگاه بغداد رو هم خودم تحویل میگیرم.. چون به احتمال خیلی قوی ممکنه از اون فرودگاه پرواز کنند، پس خودم در اون موقعیت بمونم بهتره. _چشم! پس من میرم به همین فرودگاهی که شما گفتید. اما یه سوال. +بپرس. _بنظرت این امکان وجود داره که اینارو از بیرون که میارن به طور ویژه وَ بدون اینکه از گیت ردشون کنند، با ماشین مستقیم ببرنشون لب پله کان هواپیما؟
: 🌷 📎در بخشی از وصیت نامه این شهید شجاع آمده است: "از خدا طلب شهادت می کنیم چون راه حسین را می رویم که خدا به او آموخته است و شهادت کام و آرزوی ماست برای اینکه شهید، مشهد تاریخ است..." کجایند مردان والفجر هشت که از خونشان دشت گلپوش گشت کجایند آنان که بالی رها داشتند گذرنامه کربلا داشتند کجایند آنان که فردایی اند همانان که فردا تماشایی اند شادی روح شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید علی اکبر محمدحسینی🕊 فرازی از وصیت شهید🕊 🌙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ۲۸ شوال ۲۰ ژوئن ۲۰۲۰
هدایت شده از هیأت شهدا
AUD-20200605-WA0043.mp3
9.64M
💠 ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض میشود....⚡️
💢بصیرت و دانش 🌸من أبصَر فَهِم، و من فَهِم عَلِمَ. 🔰هر كه خوب بنگرد، حق را فهميد، و هر كه حق را فهميد، دانشمند گرديد. 📚 ۲۰۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا