🕊 گویی که در خلقت عباس،
خدا از افق «فتبارک الله» خویش
هم فراتر رفته است
و عباس را چون نشان افتخاری بر سینه
«احسن الخالقین» خویش آویخته است.
📕 سقای آب و ادب
#سیدمهدی_شجاعی
#کتاب_عدالت
📖عدالت، یعنی اینکه عدّهی خاصّی برای خودشان حق ّ ویژهای قایل نباشند؛ یعنی اینکه حقوق انسانی و اجتماعی و عمومی و حدود الهی، یکسان بر مردم اجرا شود.
📓گفتار سوم: چگونه عدالتخواهی کنیم؟
#استاد_سید_علی_خامنهای
#قسمت_سوم
💢رهبر حکیم انقلاب:
«همسران جانبازان اجرشان خیلی بالاست و حقیقتاً ما باید از آنها تشکر کنیم. البته آنها هم باید بدانند که این جانباز یک نعمت خداست در دست آنها و برای آنها؛ چون وسیله پاداش الهی و جلب رضایت خداست؛ و البته جلب رضایت خدا با تلاش و زحمت و جدیت به دست میآید.»
🔶🔹میلاد قمر منیر بنی هاشم (ع) و #روز_جانباز بر جانبازان غیور ایران زمین به ویژه رهبر عزیزمان گوارا باد
💬 ۲۳۸ نفر از مداحان، حقوقدانان و فعالان رسانهای و فرهنگی طی نامه ای به رئیس دستگاه قضا، خواستار برخورد عبرتآموز با #صبا_کمالی شده اند!
🍃🌸🍃
🕗 #ساعت_عاشقی
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
🌺امشب اے اهل #دعا روح دعا مے آید
✨پسر #خامس اصحاب ڪسا مے آید
🌺 #مؤمنین گرد هم آیید به محراب دعا
✨صف ببندید ڪه #مولاے شما می آید
#السلام_علیک_یا_سید_الساجدین❣️
#میلاد_امام_سجاد(ع)✨❣️
#مبارڪـباد✨❣️
21.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ آسمان من
🌹 به مناسبت ولادت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع)
🎤 باصدای 🎶 گروه سرود رايَةُ الزَّهراء(س) 🎶
🎥 كارگردان: حسن حسن پور
📝 شاعر و آهنگساز: سینا پارسیان
🎼 تنظیم کننده: امید رهبران
⭕️ تهیه شده در مرکز موسیقی و سرود سازمان صدا و سیما
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_سی_و_پنج گفتم: +فاطمه جان آرومتر، آبروم
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_صد_و_سی_و_شش
خانومم گفت:
مردم شوهراشون میرن شهرستان سرکار، اما بازم هفته ای دو سه روز میان خونه!! تو داخل این تهران خراب شده هستی ولی گاهی تا یک هفته نمیتونی خونه بیای. اگر هم بیای دوساعت میمونی بعد برمیگردی! وقتی میای یا عاصف بهت زنگ میزنه یا حاج کاظم یا دیگران. حالا هم که رفتی پست جدید گرفتی افتضاح بالای افتضاح. وقتی میگم گندش در اومده یعنی این! یعنی دقیقا همین زندگی من و تو! یعنی همین جایی که الآن من و تو ایستادیم.
+ تموم کن این حرفارو! بزار وقتی خبر مرگم 5 دقیقه میام داخل این خونه آرامش داشته باشم.
_آرامش دادی که آرامش میخوای؟ چه موقعی وقت گذاشتی به زندگیت برسی. بهت میگم ما که پولش و داریم، امکاناتش اونور مهیاست، پس بریم یه کشور خارجی برای بچه دار شدن چون اینجا نمیشه کاری کرد، این دکترها جوابگو نیستن! اما ادارتون نمیزاره.. میگه عاکف سلیمانی نمیتونه بره.. چرا؟ چون آقا اینجا باید بمونه و نمیتونه برای کارهای غیر ضروری به هر کشوری سفر کنه. چرا؟ چون اگر بره انگار امنیت بالا تا پایین این حکومت و مملکت به خطر می افته! البته حضرت آقا اونور تشریف میبرن، ولی نه برای مشکلات خودش، بلکه برای کارهای ماموریتی و بزن بزن و زخمی شدن.
یادمه فاطمه وقتی این و گفته بود یه دونه با دوتا دست محکم زد به سر خودش گفت:
_تهشم منه خاک بر سر باید بشم پرستارت. خوش خوشون آقا با دوستاش هست، بدبختی و زخماش برای من !
فاطمه ادامه داد گفت:
_محسن من آدمم.. میفهمی؟ ده بار گفتم کنیزیت و میکنم و همه ی زخمات با من، دورتم میگردم، اما تورو خدا یه کم به فکر زندگیت باش. اما حالیت نمیشه! بخدا دیگه حالم داره از همه چیز به هم میخوره. از این زندگی و شغلت دارم متنفر میشم.
درد شیشه روی صورتم بود..با این حرفا هم که اعصابم بیشتر به هم میریخت. با غضب به فاطمه نگاه کردم، رفتم یه بشقاب از روی میز گرفتم زدم زمین شکستم. فاطمه با اون همه سر و صدایی که تا چند ثانیه قبل داشت، وقتی این صحنه رو دید دیگه از ترس ساکت شد. رفتم داخل آشپزخونه روبروش ایستادم، گفتم:
+تا الان طی این چندسال زندگی مشترک، حتی یکبار هم به خودم اجازه ندادم که بهت بی احترامی کنم. پس نزار اون روی سگ من بالا بیاد تا هرچی از دهنم میاد بیرون بهت بگم. تا الان هر چی گفتی چیزی نگفتم، تهش سرم و انداختم پایین جیک نزدم! ریختم توی خودم! خود خوری کردم! اما بهت اجازه نمیدم درمورد کارم، اونم کاری که قداست و شرافت داره و داخل ایران و خارج ایران خون بچه های بی گناه مردم که در همین کار بودن به روی تنم پاشیده شده، یا اینکه کنارم یا توی بغلم جون دادن، تو یا هرشخص دیگه ای بخواد بیاد درموردش هر حرفی رو بزنه. الان اعصابت به هم ریخته؟! خیل خب! قبول! من درک میکنم، اما جلوی دهنت و نگه دار فاطمه.
یه صندلی کنار اوپن بود.. رفتم گرفتم و کشیدمش روی سرامیکای آشپزخونه! گذاشتم کنار خانومم بهش گفتم:
+بشین.
_من متهم یا جاسوس نیستم.
+بهت گفتم بشین. گور پدر/مادر هرچی متهم و جاسوس. رنگ و روت زرد شده. بشین از پا میوفتی.
_نمیخواد نگران من باشی.
+ بهت گفتم بشین فاطمه ! داری کلافم میکنی.
به زور نشست روی صندلی.. روبروش ایستادم.. یه کم خم شدم دستام و انداختم روی دوتا شونه هاش، زُل زدم به چشماش.. اما خانومم روش و برگردوند. دیگه صدام و آوردم پایین، ادامه دادم بهش گفتم:
+فاطمه، خیلی بی انصافی!! گفتی بهت آرامش ندادم؟
خانومم گفت:
_محسن، آرامش پول و خونه و ماشین و مهمونی و لباس و کادو و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه نیست..کی میخوای اینارو بفهمی؟ همینایی که امشب اینجا بودن شوهراشون یه کارمند ساده اداری هستن..نصف امکانات زندگی منو تورو ندارن!! اما به خدا آرامش دارن. بیا ببین چجوری با هم دیگه خوشَن. من میخوام کنارم باشی. این تنها خواسته ی منه!! بَدِه ؟ خواسته ی زیادیه؟
گفتم:
+تو شرایط منه بدبخت و میدونی. از طرفی هم برات چیزی کم نزاشتم.. حتی همون آرامشی که مدعی هستی من بهت نتونستم بدم.
_پس چرا نمیبینم؟
گفتم:
+خب باشه..من اصلا به تو آرامش ندادم.. حالا خوبه؟؟ اما تو چی؟؟ مدعی هستی که آرامش باید داد ، دادی؟ فاطمه بفهم توروخدا ! بیرون از این خونه روی من ده نوع فشار روانی هست. از صدتا سوراخ سنبه دارم کنترل میشم. یه حرکت اشتباه میکنم سه روز داخل همون اداره منو میبرن و میارن، تهش باید به عالم و آدم پاسخگو باشم. کارم هزار جور استرس داره! با این سنم نصف موهای سرم سفید شده! همش وسط عملیات و درگیری هستم. همش وسط جلسه هستم! ده جور فشارو دارم تحمل میکنم. دهنم سرویس شده! اما تو تنها چیزی که بلدی فقط حرفت اینه که بیا بیرون برو یه اداره دیگه کار کن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #داستان_سوم ، جمهوری سلیمانی!
♨️ حکایت سربازان جمهوری سلیمانی !
🔰 مجموعه کلیپ #میراث_سلیمانی ، برشهایی #پرجاذبه و زیبا از زندگانی سردار حاج قاسم سلیمانی انشاءالله هر شب تقدیم تان میشود.
#سین_هشتم_سلیمانی