eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
975 ویدیو
21 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 هنوز کتابخونه ش و کتاب هاش و کلی وسیله ي دیگه وسط اتاق بود . براي همین گفتم . من – تا اونجا که بتونم انجام می دم . اخم کرد و با تشر آستین لباسم رو کشید . امیرمهدي – می گم سنگینه . و من رو با خودش از اتاق خارج کرد و به محض بیرون رفتن از کنارم گذشت و به هال رفت . مهربونیش هم با تشر بود . انگار خیال نداشت یه مقدار کوتاه بیاد . این تنها توجهش از صبح تا اون لحظه بود که با نگاه به ساعتم فهمیدم دو بعدازظهره . طاهره خانوم با یه سینی چاي وارد هال شد و بلند همه رو صدا کرد تا کمی خستگی در کنن منم رفتم و پشت سر رضوان و نرگس بهشون پیوستم . همراه بقیه فنجونی چاي برداشتم و گوشه ترین قسمت ایستادم به خوردن . رضا و مهرداد نبودن . آروم از رضوان پرسیدم . من – مهرداد کجاست ؟ برگشت و آروم جوابم رو داد . رضوان – با رضا رفتن غذا بگیرن . سري تکون دادم و جرعه اي چایم رو خوردم . حین خوردن نطق خان عموشون هم باز شد . رو کرد به امیرمهدي. - خب . ان شاءالله امیرمهدي هم زود سر و سامون بگیره و بره طبقه ي بالا . صداي " سلامت باشین " آقاي درستکار و امیرمهدي با هم اذغام شد . توقع داشتم اون موقع امیرمهدي نگاهی بهم بندازه . ولی دریغ از یه نیم نگاه . جرعه اي دیگه اي از چاي داغم رو خوردم . با اینکه عادت نداشتم تو هواي گرم چاي بخورم ولی اون لحظه به خاطر خستگی خیلی به دهنم مزه کرد . خان عمو ادامه دادن . عمو – آقا امیر حواست باشه که هر کسی لایق شما نیستا . دختري باید انتخاب کنی که نجابتش حرف اول رو بزنه . تو دلم پوزخند زدم . من نجیب هم نبودم . کجایی خان عمو ؟ که امیر مهدی عاشق شده. ولی یه لحظه به خودم اومدم . داشت چی می گفت ؟ من به اندازه ي کافی از چشم امیرمهدي افتاده بودم ، این حرفا دیگه چی بود ؟ انگاریکی پاش رو گذاشته بود بیخ گلوي من و داشت فشار می داد . عمو – اصیل باشه . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 عمو – اصیل باشه . می خواست به چی برسه با این حرفا ؟ می خواست غیر مستقیم از این بیشتر خوار بشم تو چشم امیرمهدي ؟ اصلا هدفش کوچیک کردن امثال من بود یا بالا بردن ارزش ملیکا؟ عمو – با حجاب باشه . چادري باشه . این دختراي بی حجاب بهترین هم که باشن باز اصالت و نجابت ندارن . اصل بد نیکو نگردد زان که بنیادش بد است . این آدما تربیتشون درست نیست عمو . که اگر بود ، حرف خدا رو زیر پا نمی ذاشتن . رضوان برگشت و نگاهم کرد . نرگس هم لبش رو به دندون گرفته بود و با ابروهاي بالا رفته و دلنگرونی ، نیم نگاهی به سمتم انداخت . خودش می دونست حاج عموش داره غیر مستقیم به تنها ادم غیر چادر جمع یعنی من توهین می کنه . نگاهم رو دوختم به امیرمهدي . سرش پایین بود و اروم داشت گوش می داد . دلم می خواست سر عموش داد بزنم و بگم مگه اصالت و نجابت به چادره ؟ یعنی اگر کسی چادر نداشت در موردش باید اینجوري قضاوت کرد ؟ کی گفته آدماي غیر چادري بی اصل و نسبن ؟ کی گفته ما لیاقت نداریم؟ کی گفته شما به واسطه ي یه چادر از ما بالاترین ؟ می خواستم برگردم به امیرمهدي بگم چرا وایسادي به امثال من توهین کنه ؟ اما با یادآوري حرفایی که پویا بهش زده بود خفه خون گرفتم . گاهی ما آدما خودمون ، خودمون رو به سخره می گیریم . اونجا که هزارتا اشتباه می کنیم و فکر میکنیم چون کسی ندیده می تونیم ادعاي خوب بودن بکنیم . عمو – بگرد بین دوست و آشنا یه دختر که با معیارت هم خونی داره و به خونواده ي معتقدت میاد یکی رو انتخاب کن . مورد خوب زیاده . و با دست اشاره ي خیلی کوچیکی به طرف ملیکا داشت . حتما امیرمهدي تو دلش حرفاي عموش رو تصدیق می کرد . کجا مارالی که تو بغل یه پسر دیگه رقصیده بود و....اصالت داشت ؟ کجا نجیب بود ؟ کجا با خونواده ي امیرمهدي هم خونی داشت ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 کجا نجیب بود ؟ کجا با خونواده ي امیرمهدي هم خونی داشت ؟ عمو – بیشتر از این مجرد موندن خوب نیست عمو . الان خونه هم که داري . دیگه دست دست نکن . فکرت رو روي همین دو سه موردي که خونواده ت برات در نظر گرفتن متمرکز کن . راست می گفت دیگه . تو یه حساب سر انگشتی ملیکا از من بهتر و نجیب تر بود و لایق امیرمهدي . مردي که خوب بودنش به اخلاقش و مرام و منشش بود نه تیپ و هیکلش . آروم روي پنجه ي پا عقب عقب رفتم . من با اعضاي این خونه همخونی نداشتم . آدم کثیف بی تربیت رو تو یه جاي پاك با آدماي نجیب قرار نمی دادن . منظور عموش همین بود دیگه ؟ باز عقب عقب رفتم . هرکسی لیاقت امیرمهدي رو نداشت . لیاقت همسریش رو . به خصوص اونایی که چادري نبودن . اینم عموش گفت ! کیفم کنار همون نیم دیوار بود . آروم خم شدم و برش داشتم . کسی حواسش به من نبود . همه سراپا گوش شده بودن در مقابل خان عمو . نزدیک در ورودي بودم . دري که سمت راستش هال بود و سمت چپش به اتاق ها می رسید . آروم بیرون رفتم و کفش هام رو برداشتم . راست می گفت خان عموش یا به اصطلاح خودش حاج عموش . نباید جایی موند که به آدم توهین می کنن . حالا بر فرض ، من بهترین آدم روي زمین باشم ، مهم این بود که چادري نبودم . احتمالا ً امیرمهدي هم همین راه رو انتخاب می کرد ؛ حذف من از زندگیش . آروم قدم برداشتم . می خواستم پله ها رو تا رسیدن به پاگرد حیاط بدون کفش برم تا کسی متوجه رفتنم نشه . هنوز قدم بر نداشته شنیدم که امیرمهدي به عموش گفت . امیرمهدی – این چند روز بگذره ، چشم . تقریبا تصمیمم رو گرفتم . ایستادم . این چند روز ؟ ... یعنی وقتی به طور کامل کارهاشون تموم شد دیگه ؟ قرار ما هم همین بود . که وقتی اسباب کشی تموم شد بیان خواستگاري . یعنی منظورش من بودم ؟ یعنی دیگه نیاز به رفتن نبود ؟ صداي عموش میخکوبم کرد . عمو – به انتخابت مطمئنم . می دونم دختري رو وارد خونواده میکنی که لیاقت این خونواده رو داشته باشه . هر کسی لایق خونواده ي متدین ما نیست . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 هر کسی لایق خونواده ي متدین ما نیست . منتظر جواب امیرمهدي موندم ! از من می گفت و از ادمایی مثل من دفاع می کرد ؟ جوابش هر چی بود ، تکلیف من رو مشخص می کرد . که هنوز جایی تو دلش دارم یا نه ! امیرمهدي – صد در صد حاج عمو . حرفایی امیرمهدي تأیید کرد در مورد من نبود ، بود ؟ یعنی امیرمهدي بعد از شنیدن حرفاي پویا هنوز من رو لایق خونواده ش می دونست نه .. به خدا که نه .... وگرنه رفتار بهتري از خودش نشون میداد و یا در مقابل حرفاي عموش انقدر ساکت نمی موند ! گاهی آدم می مونه بین بودن و نبودن ! به رفتن که فکر می کنی ، اتفاقی می افته که منصرف می شی، میخواي بمونی ؛ رفتاري می بینی یا حرفی می شنوي که انگار بایدبري . این بلاتکلیفی خودش کلی جهنمه . جهنمی که براي فرار ازش ، رفتن رو انتخاب کردم . بدون کفش از پله ها پایین اومدم . و جلوي در منتهی به حیاط آروم ، کفش هام رو پوشیدم . بدون بستن بندهاش ؛ قدم تند کردم سمت در . کاش مهرداد بود و ازم دفاع می کرد . جواب خان عمو رو می داد و بهش می فهموند ما غیر چادریا هم آدمیم . ولی نه ... اگر بود مثل من دلش میشکست . آخه داشتن به خواهرش توهین می کردن . شاید هم نه. فقط یه کم بهش بر می خورد . شاید همین که تو اون جمع زنش چادري بود و مثل بقیه ، براش کفایت می کرد . یعنی مهرداد چه عکس العملی از خودش نشون می داد ؟ من رو سرزنش می کرد یا بهم می گفت خودم رودرگیر حرفاي یه آدم ظاهربین نکنم ؟ همین آدماي ظاهربین بودن که مردم رو خراب کرده بودن دیگه ! همینایی که آدم رو وادار می کردن بشه شبیه آفتاب پرست هزار رنگ ! که یه جا چادر سرش کنه و بشه حاجی مردم فریب و جاي دیگه حجاب از سر برداره تا هزار تا آدم مثل اون رو راضی نگه داره . که همین آدماي ظاهر بین هستن که نمی ذارن مردم ، خودشون باشن ! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 که همین آدماي ظاهر بین هستن که نمی ذارن مردم ، خودشون باشن ! اگر این مردم ، امروز ، مثل قدیم دیگه یک رنگ و یک دل نیستن ؛ تقصیر شماهاست . شما این مردم رو خراب کردین و یه روزي ، یه جایی تقاص پس میدین . شماها اگر باطنتون هم مثل ظاهرتون موجه بود ، نیازي به نصیحت و نشون دادن خط مش نداشتین ، که ؛ همونجور که من جذب امیرمهدي شدم آدماي زیادي هم جذب شما می شدن و راه درست رو در پیش می گرفتن . کاش جلوم بود و سرش فریاد می زدم که " من خیلی پاك تر از آدمایی هستم که هزارتا گناه می کنن ، دروغ میگن ،غیبت می کنن ، تهمت می زنن ، دو به هم زنی می کنن و هزارتا گناه دیگه ولی با پوشیدن یه چادر روي همه ي اونا سرپوش می ذارن . که آدم باید آدم باشه ، انسان باشه . وگرنه که نه چادر و نه بی حجابی هیچکدوم شخصیت نمیاره و آدم رو بالاتر و برتر از دیگران نمیکنه ! " تو دلم هزار حرف نگفته رو حواله ي حاج عمو می کردم و پیش می رفتم که با کشیده شدن کیفم به عقب ، پاهام برعکس جهت حرکتشون ، به سمت عقب قدم رو رفتن . و من رخ به رخ شدم با امیرمهدي و اخم رو صورتش . امیرمهدي – کجا ؟ با اینکه صداش پایین بود ولی پربود از خشم ، از رگه هاي عصبانیتی که مثل زلزله ي ده ریشتري وجود آدم رو به لرزه می ندازه . لرزي تو وجودم نشست . مگه داشتم چیکار می کردم که اینجوري عصبی باهام حرف می زد ؟ اخمی کردم من– می رم خونه مون . امیرمهدي – بدون اطلاع من ؟ ما که نسبتی نداشتیم هنوز. چرا اینجوري شده بود ؟ این همون امیرمهدي مهربون من بود که هیچوقت با تشر حرف نمی زد ؟ همون مردي که از حرفاي پر از تمسخر من تو کوه قط خندید ؟ همون مرد آرومی بود که من عاشقش بودم ؟ نه ... این امیرمهدي فرق داشت . و مهمتر از همه اینکه دیگه مهربون نبود . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 نه ... این امیرمهدي فرق داشت . و مهمتر از همه اینکه دیگه مهربون نبود . بغض بدي تو حلقم نشست که مثل تموم اون سه روز پسش زدم . مگه جاي گریه بود ؟ با حرص جواب دادم . من – نمی دونستم باید ازتون اجازه بگیرم ! اخمش کمتر شد ولی از بین نرفت . امیرمهدي – نگفتم اجازه بگیرین . فقط به صرف این که قراره ازدواج کنیم باید خبر داشته باشم همسر اینده‌ام کجاست که اگر کسی ازم پرسید قلبم از تو سینه م تا حلقم بالا نیاد براي گفتن " نمی دونم " . الانم شما جایی نمیرین.. هزارتا توضیح به من بدهکارین . بند کیفم رو گرفت و من رو با خودش به اجبار همراه کرد . من حاضر نبودم تو اون خونه پا بذارم نه تا زمانی که حاج عموش اونجا بود . همون عامل تحقیر آدما . و نه تاوقتی که امیرمهدي انقدر سخت بود و خبري از اون مرد دوست داشتنی من نبود . با حرصی صد برابر ، حین راه رفتن ، خودم رو عقب کشیدم و گفتم . من – من نمیام . حالا یادتون افتاده من قراره زنت بشم ؟ این سه روز کجا بودی؟ ایستاد و برگشت به سمتم . دست دیگه م رو بردم به سمت بند کیفم و سعی کردم بند کیفم رو از بین انگشتاش که خیلی هم سخت دور بند کیفم پیچیده شده بود آزاد کنم . سریع دست برد و استین مانتوم رو هم گرفت و من رو به خودش نزدیک تر کرد . فاصلمون تقریبا پنجاه سانتی بود. آروم و جدي گفت . امیرمهدي – این سه روز هم حواسم بود همسر اینده‌ي رو دارم که اگر نبود هر سه روز رو زیر پنجره ي اتاقش تو ماشین نبودم و نمی دونستم که همسراینده ام تو این سه روز پاش رو از خونه شون بیرون نذاشته . بهت زده نگاش کردم . این سه روز زیر پنجره ي اتاقم بود ؟ و من فکر کرده بودم هیچ سراغی ازم نگرفته ؟ سه روز نزدیک به من نفس می کشید و من حس می کردم هواي بدون امیرمهدي چقدر گرفته و خرابه ! سه روز یک نفس نشسته بود و چشم دوخته بود به خونه مون و می دونست من جایی نرفتم و من عین همین سه روز ازش خبري نداشتم و داشتم تو بی خبري پرپر می زدم ؟ خیره تو چشماش گفتم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎉مژده به دختران عزیز کاشانی 💥ی دورهمی خاص ____________________ 👌مجری: علی یگانه 💎مهمان ویژه : خانم دکتر براتی فرزند شهید بزرگوار محمدعلی براتی 🎙خواننده مجتبی الله وردی ( مجال) 🎯کمدین : علی زرگر _____________________ ⚜چهارشنبه یکم آذر ۱۴۰۲ ⚜ساعت ۱۹:۰۰ الی ۲۲ ⚜کاشان : فرهنگسرای مهر .تالار شهر _____________________ 👏ثبت نام رایگان در کانال هیات جامع دختران حاج قاسم 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 گزارش تصویری از یک شب شادِ دخترونه در حلقه دختران شهیده کشاورز 🔰 همراه با ✨بزرگداشت سالروز شهادت ادواردو انیلی ✨جشن کیک و کتاب در روز ملی کتاب و کتابخوانی (میز فروش و امانت کتابِ نوجوان) ✨ تهیه شام دسته جمعی 🍝🥤 بازی و سرگرمی چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲ 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🚩 خنده های زورکی اثر فاطمه خدابخشی شاعر ملیحه بلندیان کاشی 🦋https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
| 😏 حال شور ☺️ نشاط داشته باشید... بی نشاط به جایی نمی‌رسید... 👀 یه عده هم وقتی ازشون حالشونو می‌پرسی همین که می‌خوان جواب بدن معلومه وضعیتشون... خسته طور! 🦋https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣0⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از محمدحسن بهلولوند 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣1⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از کوثر کریم پرست 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣2⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از سدنا رواسی 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣4⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از مبین غلامی 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣5⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از محدثه باقری 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣6⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از عارفه میرزایی 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣7⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از مریم بهرامی 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣8⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از امیرعباس حیدری 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
6⃣9⃣ پویش " فریاد عروسک ها " ارسالی از طاهره قطبی 🥀________🥀________🥀________🥀 🔻عکس های زیباتون رو به پیوی زیر بفرستید : 🆔@f_enayat1400 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem