5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️ من مذهبیام ولی بچههام از دین فراریان!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع : جلسه ۴۳۲ از مبحث خانواده آسمانی
@ostad_shojae | montazer.ir
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_نود_و_هفتم
پورمند –تموم اتفاقات این چندماه و حرفایي که بهت زده بودم رو بهش گفتم!
برگشتم و نگاهش کردم.
به چه حقي چنین کاری کرده بود ؟
اونم حالا که امیرمهدی در گیر و داره مریضیش به هر در بسته ای خورده و
فكرش به اندازه ی کافي زیر فشار سرنوشت در تلاطم بود ؟
عصباني شدم.
همین رو کم داشتم!
حالا که من و امیرمهدی تصمیم گرفته بودیم به جای سخت تر کردن دقایق زندگي ، با سكوت آرامش رو مهمون
لحظه هامون کنیم ؛ باز کسي از راه رسیده و رویای آرامش رو به فنا داده بود.
اخم هام در هم رفت و اومدم بهش حرف بزنم که باز هم پیش دستي کرد و سریع گفت:
پورمند –لازم بود بگم . و خیلي بیشتر از چیزی که فكر مي کردم منطقي برخورد کرد.
من –حق نداشتین اعصابش رو به هم بریزین.
پورمند –بیشتر از اینكه عصباني باشه تو فكر رفت.
من –باید قبلش به من مي گفتین نه اینكه سر خود هر چي ریسیده بودم تا به آرامش برسه رو پنبه کنین.
دوتا دستش رو به طرفم بالا آورد:
پورمند –چرا عصباني مي شي ؟ باشه .. قبول .. راست ميگي باید اول بهت مي گفتم ولي خب...
با حرص لب هام رو روی هم فشار دادم:
من –از زندگیم دور باش.
پورمند –دفعه ی دیگه باهات هماهنگ
مي کنم.
من –دفعه ی دیگه ای وجود نداره.
لبخندی زد:
پورمند –هست .. دفعه ی دیگه ای هست . ما با هم قرار گذاشتیم تا وقتي میاد اینجا یه زماني رو با هم بگذرونیم.
به سمتش براق شدم:
من –حق نداری..
پرید وسط حرفم:
پورمند –در این مورد با خودش حرف بزن .
و سری تكون داد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_نود_و_هشتم
پرید وسط حرفم:
پورمند –در این مورد با خودش حرف بزن .
و سری تكون داد.
عصبي رفتم و سوار شدم .
و سریع رو کردم به امیرمهدی:
من –چرا باهاش حرف زدی ؟
امیرمهدی –آآآآررووووممممم.
لحنش پر از آرامش بود.
نگاهش دعوت به آرامش رو فریاد مي زد.
صورتش لبخند محو اطمینان بخشي رو انعكاس مي داد.
لبم رو به دندون گرفتم .عصبانیتم از دست پورمند روی لحن صحبتم با امیرمهدی هم تأثیر گذاشته بود.
نفس عمیقي کشیدم و با لحن آرومي گفتم:
من –باید در موردش توضیح بدم.
لبخندی زد:
امیرمهدی –بببععددد...
اصرار کردم:
من –الان .
سرش رو به علامت نه تكون خفیفي داد:
امیرمهدی –ببببعععددد.
نگاهش کردم ، چه جوری انقدر آروم بود در حالي که دل من مثل سیر و سرکه
مي جوشید ؟
دلم نمي خواست به ذهنش مجالي بدم که اون حرف ها رو یادآوری کنه و به غم بشینه اما نتونستم رو حرفش حرف بزنم .
شاید این "بعد "گفتنش حكم همون قدم
زدن های قبل رو داشت که برای به دست آوردن آرامش بود و پشت سر گذاشتن خشم.
شاید حكم تفكر رو داشت و شاید دست آویزی بود برای اینكه دیگه حرفي در موردش زده نشه.
اما منم مصمم بودم که بدونم چي شنیده و هر چیز رو همونجور که میدونستم براش توضیح بدم .
اما سكوتش ونگاهش به مناظر بیرون ماشین نشون مي داد که تمایلي
برای حرف زدن نداره.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_نود_و_نهم
. اما سكوتش و نگاهش به مناظر بیرون ماشین نشون مي داد که تمایلي
برای حرف زدن نداره.
خونه که رسیدیم باز هم خواستم سر حرف رو باز کنم و باز امیرمهدی موضوع رو به بعد موکول کرد .
در عوض وقتي که روی تخت جاگیر شد و باباجون بعد از تعویض لباس هاش تنهامون گذاشت ، لبخند رو چاشني حرفش
کرد و گفت:
امیرمهدی –بببیییااااا .. ااایییننن .. ج .. ج ... اااا.
و با سر به طرف خودش اشاره کرد.
موهام رو پشت گوش زدم و به سمتش رفتم . با خوشحالي گفتم:
من –حرف بزنیم ؟
ابرویي بالا انداخت و در عوض گفت:
امیرمهدی –کكممممككك ... کكككنننن.
دست به طرفش بردم و کمك کردم که به پهلو بخوابه .
دست زیر بدنش رو صاف قرار دادم و دست دیگه ش رو
روی بدنش.
به دستش اشاره کرد:
امیرمهدی –ببب .... خ .. خ ...واااااببببب.
چقدر خوبه اینكه حس کني پازل وجود کسي که دوسش داری با وجود تو تكمیل مي شه.
جای خالي کنارش رو سریع پر کردم
نمي دونست که همین
حصار بي حس برای من تموم دنیاست.
چقدر زیبا برام عاشقانه خرج کرد و مهرش رو نشونم داد . آروم زمزمه کرد:
امیرمهدی –مممییي .. خ ... خ ...وااااامممم ... ببب ..خ ... خ
... واااابببممم .. هَ ... هَ ... ممممیییننن ..ج ... ج ...اااا...
ببب ...خ ... خ ... واااببب .
(مي خوام بخوابم . همینجا بخواب )
لبخند زدم به حال و هوایي که عجیب دو نفره شده بود.
عاشقانه های پر رمز و رازش ملس بود و خوش طعم . کفم برید از شیدایي!
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد
امیر مهدی از همون روز قشنگ ترین تیتر رو به زندگیم سنجاق کرد "بعد "گفتن های امیرمهدی در عین اصرار
من به حرف زدن ، دوماه طول کشید.
دوماهي که خلاصه شد تو کلاس رفتن من ، و تلاش امیرمهدی برای ترمیم قسمت های مشكل دار مغزش.
تقریباً اکثر روزهای هفته تو بیمارستان بود و هر دفعه بعد از پایان جلسات درمانیش ، نیم ساعت تا یك ساعت رو با پورمند مي گذروند .
نمي دونم چه سری بود که به هیچ
عنوان از هم جدا نمي شدن .
اینكه امیرمهدی با اون همه صفات اخلاقي و اون لحن حرف زدن بتونه پورمند رو جذب کنه چیز غریبي نبود ولي اینكه خودش هم انقدر مشتاق به بودن با پورمند باشه برای
من جای تعجب داشت.
اشتیاقشون برای با هم زمان صرف کردن به حدی بود که امیرمهدی اجازه نداد هیچ
جلسه ی گفتار درمانیش
داخل خونه انجام بشه و رنج رفتن به بیمارستان رو به جون
مي خرید تا پورمند رو ببینه و از طرفي وقتي به بیمارستان مي رسیدیم مي دیدم که پورمند هم منتظر ایستاده تا خودش امیرمهدی رو برای جلسات همراهي کنه .
گاهي زمان با هم بودنشون بیشتر هم طول مي کشید و ازم مي خواست که بعضي روزها دیرتر به دنبالش برم.
حس مي کردم چیزی فراتر از یه دوستي ساده بینشون جریان پیدا کرده !
و در اصل همینم بود .
پورمند انقدر در درمان امیرمهدی جدیت به خرج مي داد که اگر چند دقیقه
دیرتر به بیمارستان مي رسیدیم بازخواستمون ميکرد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
کتاب خواندن، استرس را کاهش میدهد
طبق تحقیقات پژوهشگران ثابت شده است که کتاب خواندن به میزان 68 درصد استرس را کاهش می دهد که
این مقدار کاهش استرس، از گوش دادن به موزیک، بازیهای کامپیوتری یا پیاده روی هم بیشتر است
می توان از تاثیر فن کتاب خواندن در بسیاری از بیماری های روحی و جسمی بهره جست.
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
شکرگزاری قوی ترین داروی ضد افسردگی
بررسی ها ثابت کرده ، حس " شکرگذاری " باعث تولید چشم گیر هورمونهای دوپامین و سروتونین دربدن میشود که هر دوکلید مبارزه با افسردگی هستند.افراد شکرگزار در بحران ها صبورترند
ای روزی دهندۀ بی منت
یقین داریم دری بسته نخواهد شد
مگر، قبل از آن دری گشودہ گردد
پس مارا به سمت درهای گشودہ از رحمتت هدایت کن.آمین❤️
46.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿 با این کار توی نماز خوندنهای امام زمان علیهالسلام شریک شو!
#کلیپ #حرف_خاص۹۱ | #استاد_شجاعی
#حرف_خاص
@ostad_shojae | montazer.ir
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️سمبوسه یکی از خوشمزه ترین غذاهای جنوبی
🌷🤍
══════◄••❀••►══════
🤍🌷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
══════◄••❀••►══════